مَفلوكالعباس .
-
در مذهبشان هر چه بخوانند تو را حرفی نیست ،
در مذهب ما قمر پرستان تو امامی عباس !
مَفلوكالعباس .
-
گفت از حال ِدلت گو ، چه برش میگذرد ؟
گفتم او متروکه ای بود ، علی آبادش کرد .
هدایت شده از مُشوش .
رزق ِ زندگیم از برکت ِ چشم و ابروی ِ خدائیته يا عليأکبر | ٣٣٣ .
مَفلوكالعباس .
-
ازچیست که دل اینهمه بی سامان است ؟
شاد است و طربناک ولی حیران است ..
روزیست عجیب ، آسمان می لرزد ؛
نه زلزله نیست نیمهشعبان است : ))
مَفلوكالعباس .
-
گر بپرسی کی بمیرم با چه ذکری در کجا ..
پاسخ آید یا محرم یا حسین یا کربلا .