eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
10.6هزار دنبال‌کننده
3 عکس
10 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد آن آشنا کرد... 🔻عاقبت ننگین علی بن اسماعیل، برادرزاده آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام🔻 سبب دست گیری آقا موسی بن جعفر "علیهماالسّلام" این بود که: هارون الرشید ملعون فرزندش امین را برای تربیت به جعفر بن محمّد بن اشعث سپرده بود، یحیی بن خالد برمکی بر او حسد برد و گفت: اگر خلافت به امین برسد، موقعیت من و فرزندانم در دستگاه خلافت از بین خواهد رفت. روزی به اشخاص مورد اعتماد خود گفت: می‌توانید مردی از آل أبی طالب را به من معرفی کنید که وضع مالی اش خوب نباشد و بتواند چیزهایی را که احتیاج دارم به من بگوید؟ علی بن اسماعیل بن جعفر بن محمّد را به او نشان دادند. یحیی برای او پول فرستاد. حضرت کاظم علیه السّلام نیز با او انس داشتند و به او کمک مالی می‌کردند و گاهی اسرار خود را کاملاً با او در میان می‌گذاشتند. یحیی بن خالد نوشت که او را بیاورند. خبر رفتن او به امام کاظم علیه السّلام رسید؛ او را خواستند و فرمودند: برادر زاده! کجا می‌خواهی بروی؟ عرض کرد: به بغداد. فرمودند: چکار داری؟ عرض کرد: قرض دارم دستم تنگ است. فرمودند: خودم قرضت را پرداخت می‌کنم و کارهایت را روبراه می‌کنم. ولی او توجهی نکرد. حضرت به او فرمودند: برادر زاده! مراقب باش فرزندان مرا یتیم نکنی، بعد امر کردند سیصد دینار و چهار هزار درهم به او بدهند. وقتی از مقابل ایشان برخاست و رفت، ابا الحسن علیه السلام به کسانی که در آن جا حضور داشتند فرمودند: به خدا قسم که بر جان من سعایت خواهد کرد و فرزندانم را یتیم می‌کند. گفتند: فدایتان شویم! با این که این چیزها را در مورد او می‌دانید، باز هم به او پول می‌دهید و کمک می‌کنید! فرمودند: پدرم از پدرانش از قول رسول الله صلی الله علیه و آله برایم نقل کرد: وقتی خویشاوندی رابطه اش را از خویشاوند دیگر قطع کند، و آن دیگری با او مجدداً رابطه ایجاد کند، خداوند رشته حیات آن خویشاوند اول را قطع می‌کند. علی بن اسماعیل رفت و پیش یحیی بن خالد رسید، یحیی اخبار موسی بن جعفر را از او بیرون کشید و به اطلاع هارون الرشید رساند و چیزهایی هم از خود اضافه کرد و به هارون گفت: از شرق و غرب برای او پول می‌آورند و چند اتاق مخصوص پول در خانه اش دارد. مدتی پیش باغستانی را به سی هزار دینار خرید و نام آن را یسیره گذاشت، وقتی پول را آماده کرد، صاحب باغ گفت: من این سکه‌ها را نمی خواهم، من فقط سکه‌های با فلان خصوصیت را می‌گیرم. او هم دستور داد آن پول را برگردانند و سی هزار دینار از همان سکه‌هایی که او خواسته بود برایش بیاورند. یحیی همه این حرف‌ها را برای رشید بازگو کرد. هارون الرشید دستور داد دویست هزار درهم بدهند و پرداخت آن را به یکی از نواحی حکومت حواله کرد، خودش استان‌های شرقی را انتخاب کرد. و پیک هایش را فرستاد تا پول را تحویل بگیرند. روزی علی بن اسماعیل وارد مستراح شد و ناگهان ناله ای سر داد و تمام روده هایش بیرون آمد و روی زمین افتاد. هر چه کردند روده هایش را برگردانند، نتوانستند و در همان حال باقی ماند. در حال جان دادن بود که پول‌ها را آوردند؛ گفت: وقتی دارم می‌میرم، این پول‌ها به چه کارم می‌آید!؟ هارون الرشید در همان سال به حج رفت و ابتدا به زیارت قبر پیغمبر صلّی الله علیه و آله رفت و عرض کرد: یا رسول الله! من به جهت کاری که می‌خواهم بکنم از تو عذر می‌خواهم؛ من می‌خواهم موسی بن جعفر را زندانی کنم، او قصد دارد بین امت تو تفرقه و خون ریزی راه بیاندازد. سپس دستور دست گیری را صادر کرد و امام را در مسجد گرفتند و پیش او آوردند و در زنجیر کردند. 📚 الغیبة شیخ طوسی: ص٢٢ 📚الارشاد شیخ مفید ص۶۴۴ @maghaatel
🔰 حکایت اراذل اوباشی که آمده بودند إمام کاظم علیه‌السّلام را به قتل برسانند اما در مقابل آن حضرت به سجده افتادند... در روایت آمده است: 🔹زمانی هارون الرشید ملعون تصمیم گرفت که امام موسی بن جعفر علیه‌السّلام را به قتل برساند؛ کشتن ایشان را به هر یک از سربازان و سپه‌داران خود که پیشنهاد می‌کرد، هیچ کدام قبول نمی‌کردند. لذا نامه‌ای به کارگزاران خود در ممالک فرنگ نوشت که: 📜 اِلتَمِسُوا لی قَوماً لا یَعرفونَ اللهَ و رسولَه 🔻برایم عده‌ای را پیدا کنید که نه خدا را بشناسند و نه پیغمبری را. 🔸گروهی را فرستادند که از اسلام و زبان عربی هیچ چیز نمی‌دانستند و پنجاه نفری می‌شدند. وقتی نزد هارون رسیدند، به آن‌ها احترام نمود و از آن‌ها پرسید: پروردگار شما کیست؟ و پیامبرتان چه کسی است؟ گفتند: ما هرگز پروردگار و پیامبری نمی‌شناسیم. 🔹هارون الرشید آن‌ها را وارد خانه‌ای که امام علیه‌السّلام در آن جا زندانی بودند کرد تا إمام را بکشند و خودش از روزنه اتاق به تماشای آن‌ها نشست. 📜 فلَمّا رَأَوهُ رَمَوا أسلِحَتَهم و ارتعَدَتْ فَرائصَهم و خَرّوا سُجَّدًا یَبکونَ رَحمةً لَه 🔻 همین که چشم آنان به امام علیه‌السلام افتاد، سلاح‌های خود را انداختند و بدن‌هایشان به لرزه درآمد و به سجده افتادند و از روی مهر و عطوفتی که به امام علیه‌السلام پیدا کرده بودند، گریه می‌کردند. 🔸 امام علیه‌السّلام دست بر سر آن‌ها کشیدند و به زبان خودشان با آن‌ها صحبت نمودند و آن‌ها نیز اشک می‌ریختند. وقتی هارون این صحنه را دید، ترسید فتنه‌ای بر پا شود؛ لذا بر سر وزیرش فریاد کشید که آن‌ها را بیرون بیاندازد. آن‌ها به جهت احترام به إمام علیه‌السلام عقب عقب رفتند و سوار بر اسب‌های خود شدند و بدون اجازه هارون به طرف شهرهای خویش راه افتادند. 📚بحارالانوار ج۴۸ ص۲۴۹ @maghaatel
♦️ اعترافات علمای سنّی مذهب، به «باب‌الحوائج» بودنِ حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام... مکرّر علمای سنّی مذهب به «باب الحوائج» بودنِ حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام اقرار کرده‌اند؛ که به دو نمونه از آن اشاره می‌کنیم: 👈 ابن حجر مکّی، عالم سنّی مذهب در معرفی امامان شیعه، وقتی که به حضرت‌ موسی بن جعفر علیهماالسلام می‌رسد، می‌نویسد: يُدْعَى بِبَابِ قَضَاءِ حَوَائِجِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَی مِنْ أَهْلِ السُّنَةِ 🔻اهل سنت از او به عنوان «باب الحوائج» یاد می‌کردند. و کَانَ مَعْرُوفَاً عِنْدَ أَهْلِ الْعَرَاقِ بِبَابِ قَضَاءِ الْحَوَائِجِ عِنْدَالله 🔻 موسی بن جعفر علیهماالسلام در عراق به باب الحوائج عندالله معروف بوده است. 📚الصّواعق المُحرقه، ابن حجر مکی، ج۲، ص۵۹۰ 👈 خطیب بغدادی، عالم سنّی مذهب نیز اعتراف میکند و می‌گوید: مَا هَمَّنِی أَمْرٌ فَقَصَدْتُ قَبْرَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السّلام وَ تَوَسَّلْتُ بِهِ إِلَّا سَهَّلَ الله لِی مَا أُحِبُ. 🔻هیچ أمری مرا ناراحت نکرد ، إلا آنکه به نزد قبر موسی بن جعفر علیهماالسلام رفتم و به او متوسّل شدم و خداوند آنچه را دوست میداشتم ، برایم آسان نمود. 📚تاریخ بغداد ج۱ ص۱۲۰ ✍ در آستانِ تو‌ اَحدی نا امید نیست وقتی برای همه « باب الحوائجی »... @Maghaatel
🩸مصائب دردناکی که با لفظ «رَضَضَ» از آن تعبیر کرده‌اند... در نقل سه مصیبت دردناک ، از این ماده (رَضَضَ) به معنای «کوفته‌شدن» و «خُردشدن» استفاده شده است: 🥀 معروف و مشهورِ استعمال این لفظ، در مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام وارد شده است، که در صلوات بر آن حضرت عرضه می‌داریم: 📋 ... ذِی السّاقِ المَرضوضِ بِحِلَقِ القُیودِ ▪️خدایا! سلام و درود بفرست بر آن آقایی که ساق‌پایش به واسطه غل و زنجیرهای سنگین، خُرد شده بود.(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 این لفظ (رَضَضَ) در مصیبت حضرت زهرای مرضیه سلام‌الله‌علیها نیز ذکر شده است؛ مرحوم سیدصالح حلّی( از علمای قرن ۱۲) و همچنین مرحوم‌ غروی اصفهانی با این لفظ از مصیبت در و دیوار یاد می‌کنند: 📋 وَ رَضّ‌ََ مِن فاطمةَ ضِلعَها ▪️«دوّمی»،(با آن ضرباتی که به آن حضرت وارد کرد) پهلوی فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را ، خُرد کرد.(۲) 📋 إِذْ رَضُّ تِلكَ الأضلُعَ الزَّكِيَّةُ / رَزِيَّةً ما مِثْلُها رَزيَّه ▪️خُرد کردن آن پهلوی پاک و مطهر، مصیبتی است که دیگر مثل آن نیست. 📋 وَ مِن نُبوعِ الدَّمِ مِن جَنبَيها / يُعْرَفُ عُظمُ مَا جَرى عَلَيْها ▪️و از جاری شدن خون از پهلوی آن حضرت می‌توان فهمید که چه بلای بزرگی بر سر او آورده‌اند.(۳) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 و امّا هیهات از آخرین مصیبت دردناکی که با این لفظ از آن تعبیر کرده‌اند: ... کار از کار، گذشته بود که عمر بن سعد ملعون فریاد زد: چه کسی حاضر است بر بدن حسین «علیه‌السلام» اسب بتازد؟ در این هنگام ده نفر نانجیب پیش قدم شدند. 📋 فَداسُوا حُسَيناً بِخُيُولِهِم، حَتّى رَضُّوا صَدرَهُ و ظَهرَه. ▪️آن‌ها با اسبانشان، بدن امام علیه‌السلام را لگدمال کرده و پشت و رویش را کوبیده و خُرد کردند. 🔻همین نانجیبان پیش ابن‌زیاد ملعون رفته و آن نانجیب از آن‌ها پرسید: شما در روز عاشورا چه کردید؟ آنان گفتند: 📋 نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ بِکُلِّ یَعبوبٍ شَدیدِ الأَسرِ ... نَحنُ الَّذینَ وَطِئنا بِخُیولِنا ظَهرَ الحُسَینِ حَتّی طَحَنّا حَناجِرَ صَدرِهِ. ▪️ماییم آن ده نفر که اول پُشت حسین «علیه‌السلام» و سپس سینه‌اش را به وسیله اسبهای پُر قدرت، دَرهم شکستیم و خُرد کردیم؛ آن‌قدر بر آن بدن تاختیم که استخوان‌های سینه‌اش به زیر سُم اسب‌های‌ما، آسیاب شد.(۴) ✍ غروب روز دهم اسب‌ها امامی را برای گندم ری آسیاب می‌کردند ... 📚(۱)مصباح‌ الزائر، ص ۵۸۹ 📚(۲)ظلامات فاطمة الزهراء عليهاالسّلام، عقیلی،ص ٢٠٨؛ و موسوعة أدب المحنة، ص٤٢٣ 📚(۳)الأنوار القدسیه،ص۲۶ 📚(۴)لهوف،ص۲۱۴؛ و مثیرالاحزان ص۴۱؛ و مقتل الحسین علیه‌السلام، خوارزمی،ص۱۷۳ @Maghaatel
🩸قدردانی حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" از روضه‌خوانِ حضرت سیدالشهداء "علیه‌السلام"... در روایت آمده است: منصور دوانیقی ملعون یک روز به مناسبتی، حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" را با اکراه به قصر خود دعوت‌ کرد. وقتی که حضرت تشریف آوردند و جلوس فرمودند، پادشاهان و امیران و سربازان می‌آمدند و تهنیت می‌گفتند و هدایا و تحفه‌های خود را پیشکش ایشان می‌کردند. خادمِ منصور هم بالای سر حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسّلام" بود و هر چه می‌آوردند را صورت می‌نوشت.آخرین نفری که آمد پیرمردی کهن سال بود که عرض کرد: 📋 یَا ابْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّنِی رَجُلٌ صُعْلُوکٌ لَا مَالَ لِی أُتْحِفُکَ 🔻ای فرزند دختر رسول خدا! من مرد تهیدستی هستم که مالی ندارم که تحفه دهم، 📋 وَ لَکِنْ أُتْحِفُکَ بِثَلَاثَةِ أَبْیَاتٍ قَالَهَا جَدِّی فِی جَدِّکَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام. 🔻تحفه من سه بیت شعر است که جدّ من، درباره جدّ شما حسین بن علی علیه‌السلام سروده است: 📝 عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلَاکَ فِرِنْدُهُ / یَوْمَ الْهِیَاجِ وَ قَدْ عَلَاکَ غُبَارٌ ▪️تعجب می‌کنم از برق شمشیرها که در روز تشنگی بر بالای سر تو بودند و غباری بر فرازت بلند شده بود یا اباعبدالله! 📝 وَ لِأَسْهُمٍ نَفَذَتْکَ دُونَ حَرَائِر/ یَدْعُونَ و جَدَّکَ وَ الدُّمُوعُ غِزَارٌ ▪️از تیرهایی که در مقابل زنان آزاده بر تو نفوذ می‌کردند و آن‌ها با اشک‌های جاری جدّت رسول خدا "صلی‌الله‌علیه‌وآله" را می‌خواندند. 📝 أَلَّا تَغَضْغَضَتِ السِّهَامُ وَ عَاقَهَا / عَنْ جِسْمِکَ الْإِجْلَالُ وَ الْإِکْبَارُ ▪️چگونه آن تیرها نشکستند!؟ و چرا بزرگواری و عظمت تو مانع از آن‌ها نشد!؟ 🔹 حضرت موسی بن جعفر "علیهمالسلام" فرمودند: 📋 قَبِلْتُ هَدِیَّتَکَ اجْلِسْ بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ 🔻هدیه تو را پذیرفتم، بنشین، خدا تو را برکت دهد! 🔸 سپس سر خویش را به سمت خادم بلند نموده و فرمودند: پیش امیرت برو و صورت این اموال را به او نشان بده و بپرس می‌خواهد آن‌ها را چه کند؟! خادم رفت و برگشت و خبر آورد که امیرالمؤمنین (منصور دوانیقی ملعون) می‌گوید: همه آن‌ها، هدیه‌ای از طرف من به ایشان باشد، هر چه می‌خواهند با آن‌ها بکنند. امام علیه‌السّلام به پیرمرد فرمودند: 📋اقْبِضْ جَمِیعَ هَذَاالْمَالِ فَهُوَ هِبَةٌ مِنِّی لَکَ 🔻همه این‌ها را بردار، هدیه‌ای از طرف من به توست. 📚المناقب ج۳ ص۴۳۲ ✍ گر لطف دوست می‌طلبی از غم حسین آتش بگیر و اول و ، آتش بزن به خلق ... @maghaatel
🩸به فدای آن امامی که تاوانِ گناهِ شیعیان را به جان خرید ... در روایتی حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرمودند: 📋 إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِی ▪️خداوند عزوجل بر شيعیان غضب كرد، پس مرا مخير ساخت كه يا من و يا آنها فدا شويم، به خدا من با دادن جان خودم، ايشان را حفظ كردم. 📚الكافی،ج‏۱ ص۶۴۶ 🥀 به همین جهت است که «تاریخ» وضعیت آن حضرت را اینگونه شرح می‌دهد: 📋 لا یَزالُ یُنتَقَلُ مِن سِجنٍ اِلَی سِجنٍ ▪️آن حضرت همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شد. 📚المناقب، ج۴، ص۴۳۲ ✍ شکر، آن ربّی که نعمت داد بر ما اینچنین با دعای مادر و لطف امیرالمومنین شد تمام دلخوشی مردم ایران زمین سفره موسی بن جعفر، سفره امّ‌البنین بارها دیدیم ‌وقتی کار غم بالا گرفت دست ما را روضه‌ی باب الحوائج ها گرفت حضرت موسای ما قعر سجون را طور کرد کوه صبرش چشم فرعون زمان را کور کرد او سیه چال بلا را نور فوق نور کرد خون دل ها خورد و از شیعه بلا را دور کرد او بدی ها دید اما با کسی بد تا نکرد مرگ خود را خواست اما لب به نفرین وا نکرد باز هم زنجیر با هارون تبانی می‌کند بی قرارت کینه ی سندی ِ جانی می‌کند لال گردد ؛ باز دارد بد دهانی می‌کند یاس را سیلی دوباره ارغوانی می‌کند بی هوا زد ، بی هوا زد ، بی هوا زد بی هوا دم گرفتی زیر لب ، یا فاطمه ، یا مجتبی بعد تو اینجا سر پیراهنت دعوا که نیست جسم تو بر جسر بغداد است زیر پا که نیست ساق مرضوضِ تو کارِ نعل مرکب‌ها که نیست حرفی از آوارگیِ طفل بی بابا که نیست بعد تو سیلی جوابِ دیده‌ی گریان نبود گوش شیطان کر، زنی بر ناقه‌ی عریان نبود @maghaatel
🩸 خدایا ! دیگر مرا از این سیاهچال، نجات بده ... در طی سالیان متمادی، حضرت موسي بن جعفر علیهماالسلام را از این زندان به زندانی دیگر منتقل می‌کردند تا اینکه امام "علیه‌السلام" را به زندان مخوف و تاریک سِندی بن شاهک ملعون منتقل کردند و تحت شکنجه های شدید آن لعین قرار گرفت. تا جایی که در پی این شکنجه ها، امام علیه‌السلام برای خلاصی از زندان، اینگونه دعا می‌نمودند: 📋 یَا سَیِّدِی! نَجِّنِی مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِهِ. ▪️ای مولای من! مرا از زندان هارون و از دست او نجات عنایت فرما. 📚عیون أخبار الرّضا علیه‌السلام، ج۱ ص۹۳. ✍اینگونه دعاکردن، دل یک دلسوخته را به همان روزهایی می‌کشاند که یک مادر هجده ساله پهلوشکسته ، دائماً با خدای خود اینگونه نجوا می‌کرد و می‌فرمود: 📋 یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً ؛ فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیَاةُ یَا مَوْلَائِی ▪️ای خدای من! مرگ مرا به سرعت برسان که دیگر زندگانی در این دنیا برای تیره و تار گشته است. 📚بحارالانوار ج۴۳ ص۷۷ ✍یارب به حق مادرم خَلِّصنی یارَب یارب به جدّ اطهرم خَلِّصنی یارَب او هم نوا با چاه شد من با سیه چال من از علی تنهاترم خَلِّصنی یارَب یارب به آن زندانیِ زندان کوفه به عمه جانِ مضطرم خَلِّصنی یارَب تا کی از این زندان به آن زندان خدایا ذکر و دعای آخرم خَلِّصنی یارَب تا کی نبینم ای خدا معصومه‌‌ام را دل تنگِ روی دخترم خَلِّصنی یارَب زندان تاریک و نمورم مثل قبر است خاک سیه شد بسترم خَلِّصنی یارَب بین قفس بسته چرا صیاد بی رحم زنجیر بر بال و پرم خَلِّصنی یارَب زیر غل و زنجیر و ضرب تازیانه چیزی نماند از پیکرم خَلِّصنی یارَب شلاق خون گرید به حال غربت من زخمی شده پا تا سرم خَلِّصنی یارَب تا کی زند سیلی به رویم این یهودی شد تار چشمان ترم خَلِّصنی یارَب راضی به مرگ خود شدم از بس که گوید او ناسزا بر مادرم خَلِّصنی یارَب هر لحظه خون می‌ریزد از زخم گلویم یاد گلوی اصغرم خَلِّصنی یارَب @maghaatel
🩸شرح مختصری از مصیبتِ «غل و زنجیر» ‌... چند گزارش از این مصیبت دردناک به ما رسیده است که به آن‌ها اشاره می‌کنیم: ➖ در زیارتنامه‌ای که مرحوم سید بن طاووس در کتاب شریف "مصباح الزائر" نقل می‌کند، چنین آمده است: 📜 ... وَالمُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجونِ وَظُلَمِ المَطامِیرِ، ذی السّاقِ المَرضوضِ بِحِلَقِ القُیودِ ▪️سلام بر آن امامی که در قعر زندان‌ها و در تاریکی سیاهچال ها، او را عذاب می‌دادند و به واسطه غل و زنجیرها، ساقِ پایش خُرد شده بود...(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ➖ در زیارتنامه معروف به زیارت "ائمة‌المؤمنين" وقتی که به مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام می‌رسد، اینگونه از آن حضرت یاد می‌کند: 📜 وَ مُکَبَّلٍ فِی السِّجْنِ قَدْ رُضَّتْ بِالْحَدِیدِ أَعْضَاؤُهُ... ▪️و آن امامی که در زندان‌ها، سر تا پایش در غل و زنجیر بود به گونه‌ای که آهن ها، استخوان‌ها و اعضای بدن مبارکش را خُرد کرده‌ بود... (۲) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ➖ در نقلی دیگر نیز آمده است: 📜 و يُقَيِّدَهُ بِثَلَاثَةِ قُيُودٍ مِنْ ثَلَاثَةِ أَرْطَالِ حَدِيدٍ وَ يُلْزِمَهُ إِبْقَاءَهُ وَ يُطْبِقَ عَلَيْهِ وَ يُغْلِقَ الْبَابَ فِي وَجْهِهِ إِلَّا وَقْتَ الطَّعَامِ وَ وُضُوءِ الصَّلَاةِ ▪️ هارون الرشید لعین به سندی بن شاهک یهودی، امر کرد تا امام علیه‌السلام را در سه غل و زنجیر ببندد و بر او سخت گرفته و درب زندان را به روی او باز نکند مگر برای طهارت و غذا. (۴) 📚(۱)مصباح الزائر ص٥٨٩ 📚(۲)المزار الکبیر ص۹۴ 📚(۳)مصباح الزائر ص۲۳۹ 📚(۴)الهداية الكبرى، ج۱ ص٢٦٥ ✍ دستش به زنجیر است و پایش را شکستند با ناسزا بغض صدایش را شکستند سجاده را از زیر پایش مى‌کشیدند تا حرمت یا ربّنایش را شکستند این چند زندان‌بان که دورش را گرفتند زیر لگدها چندجایش را شکستند برخاست امّا ناگهان با صورت افتاد نامردها حتّى عصایش را شکستند حتّى دمِ افطار هم چیزى نمى‌خورد وقت اذان ظرف غذایش را شکستند سِندى و همدستان او، تا روضه مى‌خواند با خنده قلب مبتلایش را شکستند هرچه زدند او را به یاد کربلا بود حتّى گریز کربلایش را شکستند یاد دَمى که زیر سم ها رفت جدّش یاد دَمى که دنده هایش را شکستند از ابتداى صبح تا پایان مغرب از ابتدا تا انتهایش را شکستند ... @maghaatel
🩸به فدای آن امامی که در زندان، غذای خود را به دیگر زندانیان می‌داد ... شخصی به نام «موسی بن هامان» گوید: 📋 رَأَيْتُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ عَلَيْهِ‌السَّلاَمُ فِي حَبْسِ الرَّشِيدِ وَ تَنْزِلُ عَلَيْهِ مَائِدَةٌ مِنَ السَّمَاءِ، ▪️در زندان هارون الرشید ملعون، موسی بن جعفر علیهماالسلام را دیدم که از آسمان، طعامی بر آن حضرت نازل شد. 📋 وَ يُطْعِمُ أَهْلَ السِّجْنِ كُلَّهُمْ ثُمَّ يُصْعَدُ بِهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْهَا شَيْ ءٌ ▪️ حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام تمام زندانیان را از آن طعام، اطعام داد و بدون آنکه چیزی از آن غذا کم بشود، دوباره به طرف آسمان برگشت. 📚دلائل الإمامة، ج۱ ص۳۲۲ 📚إثبات الهداة، ج۵ ص۵۶۷ ✍ کسی بدون دلیل از صدا نمی‌افتد لب کلیم ز سوز دعا نمی‌افتد کریم در غل و زنجیر هم کریم بُوَد به دست بسته شده، از عطا نمی‌افتد اگرچه خاک نشسته به روی لب هایت عقیق، پا بخورد از بها نمی‌افتد مگر چه گفته به تو این زبان دراز یهود؟ همیشه از دهنش ناسزا نمی‌افتد چه آمده به سرت پنجه می‌کشی بر خاک؟ به هر نفس، لب تو از ندا نمی‌افتد کسی که در تن او پیرهن شده پاره به یاد بی کفن کربلا نمی‌افتد؟! تو گیر یک نفر افتاده‌ای چنین شده‌ای تن تو در گذر گرگ‌ها نمی‌افتد @Maghaatel
🩸كنج زندان بلا تا كه ز پا افتادم ناخودآگاه فقط ياد «رضا» افتادم ... به روایت مرحوم «شیخ صدوق» در کتاب شریف «عیون أخبارالرضا علیه‌السلام»: 🥀 حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام سه روز قبل از شهادت خود، «مسیّب» که وکیل امورشان بود را خواستند و به او فرمودند: ای مسیّب! 📋 إِنِّی ظَاعِنٌ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ إِلَی الْمَدِینَةِ مَدِینَةِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ لِأَعْهَدَ إِلَی عَلِیٍّ ابْنِی مَا عَهِدَهُ إِلَیَّ أَبِی وَ أَجْعَلَهُ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ آمُرَهُ بِأَمْرِی ▪️من امشب عازم مدینه هستم، همان مدینه جدم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله تا آن چه را پدرم با من عهد کرده بود، با پسرم علی علیه‌السلام عهد کنم و او را وصی و جانشین خود قرار دهم و امور خود را به او بسپارم. 🥀 مسیّب گوید: عرض کردم: چطور به من امر می‌نمایید که درها و قفل‌های این زندان را باز کنم و حال آن که نگهبانان جلوی درها ایستاده‌اند؟ إمام علیه‌السلام فرمودند: ای مسیّب! مگر یقین تو درباره خداوند عزّوجلّ و درباره‌ ما اهلبیت، ضعیف است!؟ عرض کردم: نه ای سروَر من! 🥀 ... آن گاه فرمودند: من خداوند عزّوجلّ را با همان اسم اعظمی که عاصف بن برخیا خواند و تخت بلقیس را قبل از چشم به هم زدنی آورد و در مقابل سلیمان گذاشت، می‌خوانم، تا خداوند مرا پیش فرزندم علی علیه‌السلام در مدینه ببرد. 🥀 مسیّب گوید: شنیدم که ایشان دعایی کردند و ناگاه متوجه شدم در محل نماز خود نیستند؛ همان جا ایستادم تا به سر جای خود بازگشتند و دوباره غل و زنجیرها را به پاهایشان بستند. من به شکرانه نعمت معرفت امام که خدا به من ارزانی کرده بود، به سجده افتادم. آنگاه امام علیه‌السلام من فرمودند: ای مسیب! 📋 ارْفَعْ رَأْسَکَ یَا مُسَیَّبُ وَ اعْلَمْ أَنِّی رَاحِلٌ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ثَالِثِ هَذَا الْیَوْمِ ▪️سرت را بلند کن و بدان که من سه روز دیگر، به سوی خدای عزّوجلّ از این دنیا، رحلت خواهم نمود ... 🥀 مسیب گوید: با این کلامِ امام علیه‌السلام، دیگر نتوانستم جلوی گریه خود را بگیرم و ناگاه به گریه افتادم ... 📚عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، ج۱ ص۱۰۰. ✍ كنج زندان بلا تا كه ز پا افتادم ناخودآگاه فقط ياد رضا افتادم دشمنم كرد گمان تا كه ببندد دستم ديگر از مرحمت و جود و عطا افتادم آنقدر بزم مناجات مرا ريخت بهم با وجودى كه كليمم ز دعا افتادم وسط سجده چنان ضربه به پهلويم زد صورتم خورد زمين و ز نوا افتادم بعد از آنى كه ز سيلى دهنم پرخون شد مثل بانوى مدينه ز صدا افتادم بسكه پيچيده بهم ساق دو پايم، هربار خواستم تا كه بمانم سرِ پا افتادم تا كه سنگينى پا را به تنم حس كردم ياد گودال و شهِ كرببلا افتادم دست و پا مى‌زنم امّا بخدا خوشحالم دخترم نيست ببيند كه كجا افتادم تا كه عمّامه كشيد از سرم آن پست يهود ياد معجركشى شام بلا افتادم ... @Maghaatel
🩸روز جمعه بر روی پُل بغداد، فرَج من خواهید رسید ... در نقلی آمده است: شخصی به نام «علی بن سُوَید» که از یاران خاص امام کاظم «صلوات‌الله‌علیه» می‌باشد، گوید؛ 🥀 پولی به نگهبانان زندان دادم و شب هنگام به حضور حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام رسیدم و آن حضرت از من سوال نمودند که برای چه به اینجا آمده‌ای؟عرضه داشتم: «دلتنگی» مرا نزد شما آورده است! سپس گفتم: ای‌آقای من! سینه‌های‌مان به تنگ آمده … زمان فرج و گشایش و رهایی شما از این زندان، چه وقت فرا می‌رسد؟ آن حضرت نگاهی به من نموده و فرمودند: 📋 اَلْفَرَجُ قَريبٌ يَابنَ سُوَيد! يَومَ الْجُمُعةِ ضُحىً عَلَى الْجِسرِ بِبَغدادٍ ▪️فرج نزدیک است ای پسر سوید؛ روز جمعه به هنگام برآمدن آفتاب، بر روی پل بغداد … 🥀 علی ابن سُوَید گوید: از این کلام إمام علیه‌السلام، نزدیک بود از خوشحالی پرواز کنم؛ از محضر آن حضرت خارج شده و به دوستان‌مان گفتم: مژده دهید که امام موسی بن جعفر علیه‌السلام به زودی از زندان خارج می‌شوند. 🥀 روز جمعه فرا رسید و به وقت برآمدن آفتاب، بر روی پل بغداد جمع شدیم، 📋 و إذًا بِجِنازةٍ يَحمِلُها أربَعةٌ مِنَ السَجّانين علىٰ دَرفةِ بابٍ لا نَعشٍ! ثلاثٌ مِنَ الْخَلفْ و واحدٌ مِنْ جَهَةِ الرأسِ ▪️که ناگاه دیدیم چهار زندانبان، جنازه‌ای را بر روی یک تخته در، گذاشته و می‌آوردند؛ سه نفر عقب، و یک نفر جلوی جنازه را گرفته‌اند. 🥀 از آنجا که غل و زنجیر های زیادی بر دست و پای آن میّت بود، سه نفر عقب آن تختهٔ در را گرفته و تنها یک نفر جلوی آن را گرفته بود … به روی پُل که رسیدند، او را بر زمین نهادند و صورتش را باز کردند. علی بن سُوید گوید: من پیش رفتم تا آن میت را نگاه کنم … 📋 و إذًا بِهِ سَيّدي و مَولاي مُوسَى بنِ جعفر عليه‌السلام ! فَلَطَمتُ وَجهي و صِحتُ: وا إماماه … وا سيّداه … ▪️که ناگهان مولا و سروَرم موسی بن جعفر علیهماالسلام را دیدم! پس سیلی به صورتم زدم و فریاد می‌زدم: وا إماماه … وا سيّداه … 📚الطریق،کاشی، ج۳ ص۵۰۵ 📚المجالس المعصومیه، ص۲۵۲ ✍ آهسته گذاريد روی تخته تنش را تا ميخ اذيّت نكند پيرهنش را اصلاً بگذاريد رویِ خاك بماند زشت است بيارند غلامان بدنش را اين ساقِ به هم ريخته كِتمان‌شدنی نيست ديدند روی تخته‌ی در، تا شدنش را اين مرد الهی مگر اولاد ندارد؟ بردند چرا مثل غريبان بدنش را؟! اين مردِ نگهبان كه حيا هيچ ندارد بد نيست بگيرد جلوی آن دهنش را اين هفت كفن، روضه‌ی گودال حسين است ای كاش نيارند برايش كفنش را نه پيرهنی داشت حسين، نه كفنی داشت مديون حصيرند مرتّب شدنش را @Maghaatel
🩸حکایت کنیز زیبارویی که آمد «دلربایی» کند اما دلش گرفتار موسی بن جعفر علیهماالسلام شد ... در نقل‌ها آمده است: هارون الرشید ملعون، کنیز زیبا و خوش‌رویی را با پیکی به نزد حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرستاد...(تا به بهانه خدمت، آن حضرت را مشغول این کنیز کرده و او را بدنام کند) 🥀 وقتی که کنیز را در زندان برای آن حضرت بردند، امام کاظم عليه‌السّلام آن را قبول نکرده و پیک برگشت؛ هارون با مشاهده این صحنه، سراسر خشم شد و به پیک گفت: پیش او برگرد و به او بگو: ما تو را با رضایت خودت دستگیر ننموده و زندانی نکرده‌ایم! کنیز را پیش او بگذار و بازگرد. پیک رفت و کنیز را در زندان گذاشت و برگشت. مدتی بعد هارون ملعون، خادم خود را پیش ایشان فرستاد تا از وضع کنیز خبر بیاورد؛ 📋 فَرَآهَا سَاجِدَةً لِرَبِّهَا لَا تَرْفَعُ رَأْسَهَا تَقُولُ قُدُّوسٌ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ ▪️خادم به زندان رفت و دید کنیز به درگاه الهی به سجده افتاده و سر بلند نمی‌کند و دائماً می‌گوید: «قُدُّوسٌ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ» 🥀 هارون گفت: به خدا قسم موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام او را به سحر خود جادو کرده است؛ بروید کنیز را بیاورید. او را آوردند … کنیزک می‌لرزید و چشمش به طرف آسمان بود. 🥀 هارون گفت: تو را چه شده است؟ کنیز گفت: حال جدیدی پیدا کرده‌ام؛ ایشان شب و روز نماز می‌خواندند و من همین طور پیش ایشان ایستاده بودم، وقتی نمازشان تمام شد و مشغول تسبیح و تقدیس شدند، عرض کردم: سرور من! چیزی احتیاجی دارید بیاورم؟! 🥀 اما آن حضرت فرمود: من چه احتیاجی به تو داشته باشم!؟ گفتم: مرا پیش شما آورده‌اند تا کارهای شما را انجام دهم. فرمودند: پس این‌ها چه کاره‌اند!؟ نگاه کردم و باغی پر از گل دیدم که از هیچ طرف انتهایش دیده نمی‌شد، و نشیمن‌هایی مفروش از فرشهای رنگارنگ و دیبا که بر آن‌ها کنیزان و غلامانی حاضرند که در زیبایی مانند آن‌ها را ندیده بودم و لباسی چون لباس آن‌ها را ندیده بودم ... 🥀 با مشاهده این صحنه به سجده افتادم تا وقتی که این خادم آمد و مرا صدا زد و دیدم در میان زندان هستم. هارون گفت: ای زن خبیث! شاید در سجده خوابت برده و این‌ها را در خواب دیده‌ای؟ گفت: نه؛ به خدا! همه این‌ها را قبل از سجده دیدم و بعد از دیدن آن‌ها به سجده افتادم. 🥀 هارون الرشید ملعون به خادم گفت: این خبیث را بگیر و نگه دار تا کسی این حرف‌ها را از او را نشنود. از آن پس کنیز شروع به نماز خواندن کرد؛ وقتی به او گفته می‌شد: چرا این قدر نماز می‌خوانی، می‌گفت: عبد صالح را در چنین حالی دیدم... آن کنیز تا هنگام مرگ پیوسته در همین حال بود.... 📚المناقب، ج۳ ص۴۱۴ ✍ ای کاش هماهنگونه که این کنیز، از شادی و رقاصی، در محضر حجت خدا، دست کشید، زنان رقّاصه شامی هم دست می‌کشیدند و «مقاتل» این جملات دردناک را برای ما نقل نمی‌کردند: 📜 ثمّ استَقبَلَتْهم مِْن أهلِ الشّامِ زِهاءَ خمسَ مِاَئةِ ألفٍ مِن الرّجالِ و النّساء ... ▪️قريب پانصد هزار مرد و زن از مردم شام، به استقبال کاروان اسرای آل الله بيرون آمدند ... 📜 و كانَ فيهِم ألوفٌ مِنَ … النّسوانِ يَرقُصونَ و يَضرَبونَ بالدَّفّ و الصِّنجِ و الطّنبور ▪️در بین جمعیت ،چند هزار زن می‌رقصیدند و بر دف و چنگ و طبل‌ می‌زدند و می‌نواختند. 📜 و قد تَزَيّنَ جميعُ أهلِ الشّام بِألوانِ الثّيابِ و الكُحلِ و الخَضاب ▪️همه اهل شام، دست و پاى خود را از خوشحالی خضاب كرده و سُرمه در چشم كشيده و لباس‌های زیبا و رنگارنگ پوشيده بودند. 📚كامل بهايى،ج۲ ص۲۹۲ 📚نفس المهموم،ص۴۳۲ 📝 وای از شام، اسیران غم بی‌حد دیدند خاک از بام به فرق سرشان پاشیدند بر غم و غصه‌ی اولاد علی خندیدند پای سرهای بریده همگی رقصیدند بغض دیرینه‌ی خود را به علی نو کردند بی حیاها همه‌ی قافله را هوْ کردند پیش چشم اسرا چنگ و دف و تار زدند کعب نی بر بدن عابد بیمار زدند دختران را به سر کوچه و بازار زدند سخت تر از همه در پیش علمدار زدند دختر فاطمه را جا ملأ عام دهند دسته دسته به اسیران همه دشنام دهند شامیان ظلم به ذریه‌ی زهرا کردند خنده بر بی کسیِ زینب کبری کردند خون به قلب علی و احمد و زهرا کردند اُسرا را سر هر کوچه تماشا کردند خون عباس سر نیزه به‌جوش آمده بود دور ناموس خدا بَرده فروش آمده بود @Maghaatel
🩸امان از دشنام‌هایی که به حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام دادند ... در صلواتی که مرحوم‌ سید بن طاووس نقل کرده است، در وصف امام کاظم علیه‌السلام این تعبیر آمده است: 📜 صَبَرَ عَلیٰ غَلیظِ المِحَنِ، وَتَجَرَّعَ غُصَصَ الکُرَبِ ▪️«در برابر داغ هایی سنگین شکیبایی ورزید، و غصه هایی گلوگیر را اندک اندک فرو بُرد.»(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 مرحوم‌ شیخ عباس قمی، جریان دستگیری آن حضرت و بُردنِ آن إمام مظلوم به نزد هارون الرشید لعین را این‌گونه نقل می‌کند: 📋 فَلَمّا حُمِلَ إلیٰ بَینَ یَدَيِ الرَّشیدِ سَلَّمَ عَلَی الرَّشیدِ فَلَم یَرُدَّ عَلَیهِ السَّلامَ وَ شَتَمَهُ ▪️هنگامی که امام کاظم علیه‌السلام را نزد هارون بردند، حضرت به او سلام کرد؛ ولی او پاسخ سلام حضرت را نداده، به حضرت دشنام داد!(۲) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 در نقلی دیگر نیز آمده است: 📋 وَ ما رَآهُ إلّا سَبَّهُ وَ شَتَمَهُ ... ▪️هر گاه سِندی بن شاهک ملعون، امام کاظم صلوات‌الله‌علیه را می‌دید، به آن حضرت‌ ناسزا می‌گفت.(۳) 📚(۱) مصباح الزائر، ص۳۸۲. 📚(۲) الأنوار البهیة، ص۱۶۳ 📚(۳) حیاة الإمام موسی بن جعفر علیه‌السلام، قُرَشی، ج۲، ص۷۵۱ ✍ ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم سفرۀ ذكر مرا بد دهنی ریخت به هم رویِ این ساقِ ترك خورده بلندم كردند استخوانم پَسِ هر پا شدنی ریخت به هم كار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است نظری كرده‌ام و قلب زنی ریخت به هم دید حساس شدم آمد و دشنامم داد پسر فاطمه را با سخنی ریخت به هم كار تشییع مرا لنگه دری عهده گرفت از غم من دلِ هر سینه زنی ریخت به هم @Maghaatel
🩸شرح گوشه‌ای از مصیبتِ « وَ الْمُعَذَّبِ في قَعْرِ السُّجوُنِ، وَ ظُلَمِ الْمَطامير » در صلوات بر حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام، این فراز معروف آمده است: 📋 « ... وَ الْمُعَذَّبِ في قَعْرِ السُّجوُنِ، وَ ظُلَمِ الْمَطامير » ▪️ سلام و دورد خدا بر آن امامی که در کنج زندان ها و در تاریکی سیاهچال ها، عذاب کشید ...(مصباح‌الزائر،ص۵۸۹) 🥀 در برخی از نقل‌ها آمده است: در آن طاموره‌ای (سیاهچال) که امام علیه‌السلام در آن زندانی بود، به راحتی امکان نفس‌کشیدن نبود ... 📋 وَ كانَ عليه‌السلام إذا ضاقَ نَفَسُهِ لِضيقِ الطامُورَة يَأتي إلىٰ بابِها و یَستَنشِقَ الهَواء ▪️هرگاه که نفس‌کشیدن، بر آن حضرت سخت می‌شد، خود را به کنار درب آن سیاهچال می‌رساندند تا اندکی تنفس کنند. 📋 فإذٰا رآهُ السِنديُّ لَطَمَ الإمامَ عليه‌السلام عَلَى وَجهِهِ وَ رَجَعَهُ إلىٰ داخلِ الطّامُوَرة. ▪️اما همینکه که سِندی بن شاهک ملعون، آن حضرت را در کنار در می‌دید، می‌آمد و با دست نحسش بر صورت مبارک امام علیه‌السلام سیلی می‌زد و آن حضرت را به داخل سیاهچال برمی‌گرداند. 📚مجمع مصائب اهل‌البیت, ج۴ ص۲۴۷ 📚المجالس المعصومیه, ص۲۴۹ 📚العبرة الساکته, ج۲ ص۴۹۷ ✍ به شاخهٔ‌ی گلِ احساس من لگد می‌زد ز روی دشمنی و كينه و حسد می‌زد مرا به جرم خطايی كه مرتكب نشدم هزار مرتبه با تازيانه حدّ می‌زد درون سينهٔ خود عقده‌ها ز خيبر داشت به استناد همان مدرك و سند می‌زد هميشه موقع سيلی‌زدن‎‏‏‎‎، به لبخندی به اهلبيت نبی حرف های بد می‌زد اگر اجل به سراغم نمی‌رسيد آنجا گمان كنم كه مرا تا إلی الأبد می‌زد @Maghaatel
🩸پوست و استخوانی فقط از آقای ما موسی بن جعفر علیهماالسلام باقی مانده بود ... ➖ راوی گوید: بر فضل بن ربیع داخل شدم در حالی که بر بام خانه نشسته بود. پس به من گفت نزدیک بیا. من نزدیک رفتم تا اینکه برابر او رسیدم. پس از آن به من گفت که به اتاق این خانه سَرَک بکش. من به آن اتاق سَرَک کشیدم، گفت: در این خانه چه می‌بینی؟ گفتم: 📋 ثَوْباً مَطْرُوحاً ! ▪️لباسی را می‌بینم که میان آن اتاق افتاده است. 🥀 فضل گفت: خوب نگاه کن! چون تأمل کردم و درست نظر کردم و فهمیدم، گفتم: مردی سجده کرده است. تا آنجا که گفت: او أبو الحسن موسی بن جعفر علیهماالسلام است (مدتی آن حضرت در خانه عُمّال هارون‌الرشید ملعون، زندانی بود). من شب و روز مراقب او هستم و او را در هیچ وقتی از اوقات نمی‌یابم مگر بر این حالتی که می‌گویم. 📚عیون أخبارالرضا علیه‌السلام، ج۱ ص۱۰۶ ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ➖ در نقل دیگری نیز آمده است: راوی گوید: ما در مجلس هارون الرشید ملعون بودیم که گفتند حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام دارد وارد مجلس می‌شود؛ من ایستاده بودم که دیدم، 📋 إذْ دَخَلَ شَیْخٌ مُسَخَّدٌ قَدْ أَنْهَکَتْهُ الْعِبَادَةُ کَأَنَّهُ شَنٌّ بَالٍ قَدْ کَلَمَ السُّجُودُ وَجْهَهُ وَ أَنْفَه ▪️پیرمردی زردروی و ناتوان که عبادت پیکرش را فرسوده او را همانند مَشکی کهنه، لاغر نموده بود و سجده بر صورت و بینی او اثر گذاشته بود، وارد مجلس شد. 📚عیون أخبار الرضا علیه‌السلام ج۱ ص۸۸. ✍ این «تعابیر»، حال و روزی همان مادری را به یاد می‌آورد که شبیه این عبارات را هم برای او نیز نقل کرده‌اند: 📜 ﻭ ﻧَﺤِﻞَ ﺟِﺴﻤُﻬﺎ ﻭَ ﺫﺍﺏَ ﻟَﺤﻤُﻬﺎ ﻭ ﺻﺎﺭَﺕ ﻛَﺎﻟﺨِﻴﺎﻝ، ﻭ ﻣَﺮِﺿﺖْ ﻣﺮﺿﺎً ﺷﺪﻳﺪﺍ، ▪️روز به روز جسم شریف فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نحیف‌تر شده و گوشت بدنش ذوب می‌شد؛ به گونه‌ای که همانند یه شَبَه شده بود و حال آن حضرت به شدت خراب بود. 📚دعائم الاسلام، ج١ ص٢٣٢ 📝 من آن خورشید پنهانم که پشت ابر زندانم ز آهم شعله ور هستم،ز اشکم غرق بارانم شبیه غنچه‌ای در خود شدم جمع از غل و زنجیر نمی‌آید دَمی بیرون سرم از روی دامانم به سان باغ پاییزی نمانده از تنم چیزی شبیه مادرم زهرا شَبَه در جامه‌ای مانم اذان صبح من گریه اذان مغربم شلاق به وقت شرعی آه است افطاری که مهمانم از این دشنام زندانبان شده مویم سپید از غم فشار غیرت از مویم کشیده شیره‌ی جانم چه سنگین است دستانش نمی‌بیند دگر چشمم که گویا سیلی او دوخت مژگان را به مژگانم به روی تخته‌ی یک در مرا تشییع می‌کردند نشد جمعیتی غیر از غبار ره پریشانم مرا در کوچه و بازار امام الرافضین خواندند تنم فریاد اما زد مسلمانان! مسلمانم ! شبیه آن اسیران که به آن ها خارجی گفتند به یاد کوچه و بازار آن ها روضه می‌خوانم @Maghaatel
🩸« سَمّ » با بدن مبارک حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام چه کرد ... چند گزارش دردناک از این مصیبت به ما رسیده است که به آن‌ها اشاره می‌کنیم: 🥀 سندی بن شاهک ملعون بعد از این که خرماهای مسموم را در مقابل موسی‌بن جعفر علیه‌السلام گذاشته و ایشان چند دانه از آن خرماها را خورده بودند، آمد و به ایشان گفت: چرا بیشتر نمی‌خورید؟! امام علیه‌السلام به او فرمودند: 📋 حَسْبُکَ قَدْ بَلَغْتَ مَا یُحْتَاجُ إِلَیْهِ فِیمَا أُمِرْتَ بِهِ ▪️همین قدر برای تو کافی است؛ به مقصودی که تو داشتی و آن‌کس که تو را مأمور کرده بود، رسیدید!(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 مُسیّب گوید: بعد از آنکه حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام به من فرمودند من سه روز دیگر از دنیا می‌روم، در شب روز سوم، مولایم مرا خواستند و فرمودند: چنان چه گفته بودم من دارم به نزد خداوند عزّوجلّ می‌روم. وقتی از تو آب خواستم و نوشیدم، 📋 وَ رَأَیْتَنِی قَدِ انْتَفَخْتُ وَ ارْتَفَعَ بَطْنِی وَ اصْفَرَّ لَوْنِی وَ احْمَرَّ وَ اخْضَرَّ وَ تَلَوَّنَ أَلْوَاناً فَخَبِّرِ الطَّاغِیَةَ بِوَفَاتِی ▪️ و دیدی که وَرَم کرده‌ام و شکمم بالا آمده و رنگم زرد و سرخ و سبز می‌شود و همین طور رنگ به رنگ می‌شوم، برو به این ستمگر بگو که من از دنیا رفته‌ام.(۲) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀در نقلی دیگر نیز آمده است: زهر آنچنان در پیکر مبارک امام کاظم علیه‌السلام اثر گذاشت که حضرت فرمودند: 📋أَنِّی قَدْ سُقِیتُ السَّمَّ فِی تِسْعِ تَمَرَاتٍ وَ ألقَیتُ دَماً مِن کَبِدي ▪️به من نُه دانه خرمای زهرآلود داده‌اند؛ آن خرماها کاری با من کرد که از جگرم خون بالا آوردم!(۳) 📚(۱)عیون المعجزات، ص۹۵ 📚(۲)عیون أخبارالرضا علیه‌السلام، ج۱ص۱۰۰ 📚(۳)لهیب الأحزان،بحرانی، ص۸۰ ؛ الامالی،شیخ صدوق، ص۱۴۹ {با اندکی تفاوت} @Maghaatel
🩸آقای ما حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام را در یک «زیرانداز» پیچیدند و بدن مبارکش را لگدمال کردند ... نقل‌های متقدّم تاریخی، مصیبت دردناکی از مصائب حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام را برای ما نقل کرده‌اند، که کمتر گفته و شنیده شده است … نوشته‌اند: 📋 ... دَعٰا بِالسّنْدِيّ و أمَرَهُ فِيه بِأمرِهِ فَلَفَّهُ عَلَى بَساطٍ، و قَعَدَ الفَرّاشونَ النَّصارىٰ عَلَى وَجهِهِ ▪️هارون‌الرشید ملعون،(بعد از آنکه خرمای مسموم به آن حضرت خوراند، تصمیم گرفت که هرچه سریعتر کار آن حضرت را یکسره کند … لذا) به سندی بن شاهک یهودی دستور داد تا موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام را درون یک زیرانداز بپیچند و او را لگدمال کنند؛ او‌ هم آمد و آن حضرت را درون یک زیرانداز پیچید و دستور داد یک عدّه فرّاش مسیحیِ خدانشناس، بر روی صورت مبارک آن حضرت نشستند و او را لگدمال کردند. 📚مقاتل الطالبین، ص۴۱۷ 📚عُمدة الطالب،إبن عِنَبه، ج۱ ص۱۹۶ ✍ پَربسته بود و وقت پریدن توان نداشت مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت خو کرده بود با غم زندان خود ولی دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت آنقدر زخمیِ غل و زنجیر بود که اندازه‌ی کشیدن یک آه جان نداشت زیر لگد صداش به جایی نمی‌رسید زیر لگد شکست و توان فغان نداشت با تازیانه ساخت که دشنام نشنود دیگر ولی تحمل زخم زبان نداشت هرچند میزبان تنش تخته پاره شد هرچند روی پل بدنش سایبان نداشت دیگر تنش اسیر سم اسب ها نشد دیگر سرش به خانۀ نیزه مکان نداشت @Maghaatel
🩸شرح گوشه‌ای از مصیبتِ « وَالجَنازَةِ المُنادیٰ عَلَیها بِذُلِّ الاستِخفافِ‌ » در صلواتی که مرحوم سید بن طاووس برای حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام نقل می‌کند، این فراز آمده است: 📜 «وَالجَنازَةِ المُنادیٰ عَلَیها بِذُلِّ الاستِخفافِ‌» ▪️سلام و درود خدا بر آن جنازه‌ای که با خواری و خفت بر سر آن جنازه فریاد می‌زدند ... 👈 اما شرح گوشه‌ای از این مصیبت: وقتی که حضرت موسی بن جعفر علیه‌السّلام در زندان سندی بن شاهک به شهادت رسیدند، 📋 فَحُمِلَ عَلَی نَعْشٍ وَ نُودِیَ عَلَیْهِ هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَةِ فَاعْرِفُوهُ ▪️جنازه مطهر را روی تختی گذاشته و می‌بردند و می‌گفتند: این امام رافضی هاست؛ بیایید و او را ببینید. 📋 فَلَمَّا أُتِیَ بِهِ مَجْلِسَ الشُّرْطَةِ أَقَامَ أَرْبَعَةَ نَفَرٍ فَنَادَوْا أَلَا مَنْ أَرَادَ أَنْ یَرَی الْخَبِیثَ بْنَ الْخَبِیثِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ فَلْیَخْرُجْ ▪️وقتی بدن ایشان را به مجلس شُرطه‌ها آوردند، سندی بن شاهک چهار نفر را گماشت تا (العیاذ بالله) فریاد بزنند: «آگاه باشید که هر که می‌خواهد آن خبیثِ خبیث زاده، یعنی موسی بن جعفر "علیهماالسلام" را ببیند، از خانه‌اش بیرون بیاید.» 🥀 سلیمان بن أبی جعفر(پسر منصور) از قصر خود که در حاشیه شطّ بود، بیرون آمد و صدای فریاد و همهمه شنید؛ به فرزندان و غلامان خود گفت: چه خبر است؟ گفتند: سندی بن شاهک است که بدن آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام را بر تختی گذاشته و ندا می‌دهد. 🥀به فرزندان و غلامانش گفت: بروید و با کمک غلامان خود بدن ایشان را از دست آن‌ها بیرون بیاورید. اگر مانع شما شدند، آن‌ها را کتک بزنید و پرچم‌های سیاه آن‌ها را پاره کنید. آنان آمدند و هرگونه که بود بدن مبارک را از آن نانجیبان گرفتند و چند نفر را گماشتند که فریاد بزنند: 📋 أَلَا مَنْ أَرَادَ الطَّیِّبَ بْنَ الطَّیِّبِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ فَلْیَخْرُجْ ▪️ آگاه باشید که هر که می‌خواهد آن پاک نهاد پاک نهادزاده، یعنی آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام را ببیند، از خانه‌اش بیرون بیاید. 📚عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج١ ص٩٩ ✍ آه... یا موسی بن جعفر! در اینجا که - العیاذبالله - نسبت "خبیث" به شما دادند، قلب شیعه از این مصیبت آتش می‌گیرد؛ اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر عمّه‌های شما، زینب کبری و ام‌کلثوم و دیگر مخدّرات، در آن زمانی که مَقاتل نوشته‌اند: 🥀 وقتی که کاروان اسرای آل الله، نزدیک کاخ یزید لعین رسید، ملعونی به نام "مُخفّر بن ثعلبة" به کنار کاخ یزید آمد و صدای نحسش را بلند کرد و گفت: 📜 هَذَا مُخفَّرُ بن ثَعلَبة، أَتَى أميرَالمؤمنينَ باللِّئامِ الفَجَرة... ▪️این مُخفّر بن ثعلبه است ؛ كه به نزد اميرمؤمنان (یزید لعین) - العیاذبالله - افرادی پَست و فاجر را آورده است... 📝 من که کمتر ز گُل از هیچ کسی نشنیدم بشنو این رَذل حرامی چه به من می‌گوید ... 📚كامل بهايى، ج۲ ص۲۹۱ 📚مثير الأحزان، ص۵۳ 📚بحارالانوار ج ۴۵ ص۱۳۱ @maghaatel
🩸کفنی گران‌بها کجا و زیرانداز دهاتی‌ها کجا ... طبق نقل کتاب شریف «عیون أخبار الرّضا علیه‌السلام»: وقتی سلیمان بن منصور، جنازه مطهر حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام را از دست مأموران سندی بن شاهک ملعون گرفت، 📋کَفَّنَهُ بِکَفَنٍ فِیهِ حِبَرَةٌ اسْتُعْمِلَتْ لَهُ بِأَلْفَیْنِ وَ خَمْسِمِائَةِ دِینَارٍ عَلَیْهَا الْقُرْآنُ کُلُّهُ ▪️کفن نفیسی را برای پیکر مطهر حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" آورد که در آن بُرد یمانی به کار رفته بود و تمام قرآن بر روی آن نوشته شده بود و قیمت آن دوهزار و پانصد دینار بود و در آن کفن گران‌بها حضرت را با احترام به خاک سپردند. 📚 عیون أخبار الرضا علیه‌السلام ج۱ ص۹۹. ✍ آه... یا موسی بن جعفر! چه بگوییم!؟ و چگونه گریه کنیم؟! بر آن پیکر مطهّری که مقاتل نوشته‌اند: 🥀 ... وقتی که امام سجاد "علیه‌السلام" نگاهشان به جراحات بسیار و قطعه قطعه بودنِ اعضاء مقدس سیدالشهداء علیه‌السلام افتاد، رو به طائفه بنی اسد نموده و فرمودند: «حصیری بیاورید تا بدن پدرم را در آن بگذارم.» 🥀 دو دست از عالم غیب پیدا شد و آن بدن را گرفت - و آن دو دست رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود - و آن اعضاء قطعه قطعه شده را بر روی آن بوریا جمع کرد؛ حتی انگشت مبارک آن حضرت را که بَجدَل ملعون قطع کرده بود، دفن نمودند. 🥀 و این "بوریا" ماند و ماند تا زمان متوکل ملعون که دستور نبش قبر مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام را به ابراهیم دیزج ملعون داد؛ که خود آن ملعون گوید: وقتی که با غلامان خود، قبر حسین "علیه‌السلام" را شکافتم، 📜 فَوَجَدْتُ بَارِيَةً جَدِيدَةً وَ عَلَيْهَا بَدَنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ وَجَدْتُ مِنْهُ رَائِحَةَ الْمِسْكِ، ▪️یک حصیرِ تَر و تازه را در آن قبر یافتم که بدن حسین بن علی "علیهماالسلام" در آن پیچیده شده بود و بوی مُشک از آن به مشام می‌رسید... برگرفته از: 📚الامالی، شیخ طوسی، ص۳۲۴ 📚کبریت الاحمر، بیرجندی، ص۴۹۳ 📚بحارالانوار، ج۴۵ ص٣٩۵ 📚سحاب رحمت، ص۶۵۳ 📝بی جانم و جان می‌شود موسی بن جعفر در جانم ایمان می‌شود موسی بن جعفر تا بر لبم گل می کند "باب الحوائج" بانی احسان می‌شود موسی بن جعفر جانم به لب آمد از این ماتم، ز بس که زندان به زندان می‌شود موسی بن جعفر وقتی غل و زنجیر بر ساقش می‌افتد دردش فراوان می‌شود موسی بن جعفر وقتی که می‌افتد میان سجده انگار در جامه پنهان می‌شود موسی بن جعفر حالا که زندان‌بان غرورش را شکسته داغش دو چندان می‌شود موسی بن جعفر کارش فقط گریه است بر جد غریبش وقتی که عطشان می‌شود موسی بن جعفر جسم نحیفش می رود زیر سم اسب؟! یا سنگ باران می‌شود موسی بن جعفر؟! یا در تنور و تشت و روی نیزه آخر قاری قرآن می‌شود موسی بن جعفر؟! واللهِ نه، این روضه ها سهم حسین است حتی کفن نه... بوریا سهم حسین است @maghaatel
🩸هرکه از راه می‌رسید، لگدی بر بدن مبارک حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام می‌زد ... در نقلی آمده است: وقتی که بدن مبارک حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام را از زندان بیرون آورده و بر روی پُل بغداد گذاشتند؛ 📋 فَخَرَجَ المَنافقونَ مِنْ کُلّ جٰانبٍ و صَارتِ الضَّوضاءُ عَلَیه و هُوَ مُلقًی عَلَی جِسرِ بَغداد فی وَسَطِ الطَّریق ▪️عده‌ای از منافقین پَست‌فطرت از هر طرف به بدن مبارک هجوم آوردند؛ درگیری و هیاهو بر بالای جنازه مطهر، بالا گرفت در حالی که بدن مطهر بر روی لنگهٔ دری، در وسط راه، بر روی پل بغداد گذاشته شده بود. 📋 و الدّاخلُ و الخارجُ یَرفُسُهُ بِرِجلِه ▪️هر کس از آن منافقان، وارد و یا خارج از آن درگیری و هیاهو می‌شد، با پای نحسش لگدی هم به بدن مبارک موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام می‌زد. 📚لهیب الأحزان،بحرانی،ص۸۶ ✍ این مادّه «رَفَسَ»، دل یک‌ دلسوخته را به دو مصیبت دردناک دیگر هم می‌کشاند: ➖ ... قباله فدک را از دست فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها کشید و با سیلی او ، آن حضرت نقش بر زمین شد؛ در این هنگام صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها ناله‌ای کشید و مردم دور آن حضرت جمع شدند؛ آن نانجیب که وضع را اینگونه دید، رنگش تغییر کرد و گفت: فاطمه (علیهاالسلام) می‌خواهد مرا با این کارش بترساند! 📋 فَتقَدّمَ إليها و رَفَسَها بِرِجْلِه... ▪️پس جلو آمد و با پای نحسش، لگدی به آن بانوی مظلومه زد که حضرت نقش بر زمین شد. 📚جامع النورَین،سبزواری،ص٢٠۶ ➖ ... سیدالشهداء علیه‌السلام بی‌رمق و بی‌حال در بین گودال قتلگاه افتاده بود که شمر ملعون وارد قتلگاه شد، 📜 وَالحُسَينُ عليه‌السلام بِآخِرِ رَمَقٍ يَلوكُ بِلِسانِهِ مِنَ العَطَشِ فَرَفَسَهُ شِمرٌ بِرِجلِهِ، ▪️آن حضرت رمقى نداشت و از تشنگى، زبانش را در دور دهانش مى‌چرخاند که شمر ملعون جلو آمد و با پای نحسش، لگدی بر آن حضرت زد و بدنش را چرخاند ... 📚مقتل الحسين عليه‌السلام،خوارزمي، ج۲ ص۳۶ ؛ و بحارالأنوار، ج۴۵ ص‌۵۶ 📝 وقتی که ارباب از عطش می‌رفت از حال از دور زینب دید، شمر آمد به گودال چشم پلیدش را درشت و ریز می‌کرد ای کاش قاتل خنجرش را تیز می‌کرد ای کاش روی سینه‌اش با پا نمی‌رفت با زانویش بر گردن آقا نمی‌رفت هی مُشت بر روی گُلی پژمرده می‌خورد هی ضربه بر آن حلقِ نیزه خورده می‌خورد بدجور دنیا را به کامش زهر کردند نامردها ارباب ما را نَحر کردند او را به آه غربتش وابسته کردند آقای ما را بین مقتل خسته کردند لب‌های خشکش، عطر باران دعا داشت آنجا فقط دلواپسی خیمه را داشت خیلی جسارت، شمر بر ارباب‌مان کرد با چکمه پشتش را به سمت آسمان کرد ... @Maghaatel
🩸پیکر مطهر «غریب بغداد» را، گُل‌باران کردند و پیکر مطهر «غریب کربلا» را، تیرباران ... در نقل‌ها آمده است: بعد از آنکه عده‌ای از شیعیان متوجه شهادت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام شدند، جمع قابل توجهی آمدند و آن‌قدر شاخه‌های گُل بر روی جنازه مطهر ریختند که آن بازاری که پیکر مطهر حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام را از آن عبور داده و در آن قرار داده بودند، 📋 سُمِّيَ بَعدَ ذَلكَ بِسوقِ الرَّياحِين ▪️از آن به بعد به "سوق الرياحين" (بازار گُلها) معروف شد. 📋 وَ بنَي عَلى المَوضعِ الَّذِي وُضِعَ فيهِ الجُثمانُ المُقدّسُ بِناءً لِئَلَّا تَطَأهُ الناسُ بِأَقدامِهم تَكريماً لَه ▪️و از آن به بعد، در آن محلی که پیکر مطهر آن حضرت را گذاشته بودند، شیعیان یک بنایی ساختند تا مردم، آن محل را با لگدهایشان، پایمال نکنند. 📚الأنوار البهيّة، ص۹۹ 📚حیاة الامام موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام،قرشی،ج۲ ص۷۸۳ ✍ آه... یا موسی بن جعفر! این جا بر روی جنازه مطهر شما، در آخر بارانی از گُل بارید ... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن غریبی که مقاتل نوشته‌اند: 🥀 ... وقتی که شمر لعین دید، در جنگ تن به تن حریف سیدالشهداء علیه‌السلام نمی‌شوند، 📋 أمَرَ الرُّماةَ أن يَرموهُ، فَرَشَقوهُ بِالسِّهامِ حَتّى صارَ كَالقُنفُذِ، ▪️به تیراندازان گفت: او را تیر باران کنید! پس از زمین و آسمان تیر به سمت آن حضرت پرتاب کردند به گونه‌ای که بدن مبارکش، در اثر آن بارش تیر، همانند خارپُشت شده بود ... 📚الارشاد، ج۲ ص۱۱۱ @maghaatel
🩸وقتی که لب‌های جنازه مطهر موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام، به سخن باز می‌شود ... در نقل‌ها آمده است: سندی بن شاهک ملعون دستور داد به مردم اعلام کرد که موسی بن جعفر علیهماالسلام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است، مردم بر آن حضرت نگاه می‌کردند و اثر جراحت در او نمی‌دیدند. 🥀 در این هنگام یکی از مُخلصین از شیعیان کنار جنازه آمد و شنید که مردم می‌گویند: موسی بن جعفر علیهماالسلام کشته نشده بلکه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. 🥀 او به حاضران گفت: من این موضوع را از خود موسی بن جعفر علیهماالسلام می‌پرسم. گفتند: او از دنیا رفته است! چگونه تو را از حال خود آگاه سازد؟ 🥀 او نزدیک پیکر مطهر آمد و گفت: ای فرزند رسول خدا! تو راستگو و پدرت راستگو بوده است! به ما خبر بده آیا شما را کشته‌اند یا خود از دنیا رفته‌اید؟! 📋 فَنَطَقَ عَلَیْهِ‌السَّلاَمُ وَ قَالَ: قَتْلاً قَتْلاً قَتْلاً، ▪️امام "علیه‌السلام" لب به سخن گشود و سه بار فرمود: مرا کشته‌اند... مرا کشته‌اند... مرا کشته‌اند... 📚‌اثباة الهُداة، ج٤ ص٢٧٥ 📚الأنوار البهیة، ص ۲۰۲. ✍ آری... هيچ جای تعجب نیست که لب های جنازه مطهر امام، به سخن باز شود؛ حتی بالاتر از این معجزه هم رخ داده است ... در همان جایی که مقاتل نوشته‌اند: 📜 زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها حیران و سرگردان در پی جنازه مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام می‌گشت که از حلقوم بریده برادر، ناله‌ای به گوشش رسید که: 📋 إِلَیَّ إلیَّ... اُخَیَّّة اُخَیَّّة ▪️بیا بیا خواهرم... که من اینجایم ... 📝 ُگلی گم کرده‌ام می‌جویم اورا به هر گل می‌رسم می‌بویم اورا گل من یک نشانی‌ در بدن‌داشت یکی پیراهن کهنه به تن داشت اگر پیدا کنم زیبا گلم را به آب دیدگان می‌شویم او را گل گم کرده‌ات خواهر منم من سُرور سینه‌ات خواهر منم من نشانی را که گفتی جان خواهر که دارد در بدن خواهر منم من در آندم زینب غم دیده‌ی زار روان اشک از دو چشمان گهربار شتابان رفت و آن محزون نالان بسوی قتلگه با حال افکار صدای آشنائی آمدش گوش که‌شد از کف‌برونش طاقت و هوش بسوی آن صدا شد زار و نالان گل خود را بدید و کرد افغان ... @maghaatel
🩸مصائب دردناکی که با لفظ «رَضَضَ» از آن تعبیر کرده‌اند... در نقل سه مصیبت دردناک ، از این ماده (رَضَضَ) به معنای «کوفته‌شدن» و «خُردشدن» استفاده شده است: 🥀 معروف و مشهورِ استعمال این لفظ، در مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام وارد شده است، که در صلوات بر آن حضرت عرضه می‌داریم: 📋 ... ذِی السّاقِ المَرضوضِ بِحِلَقِ القُیودِ ▪️خدایا! سلام و درود بفرست بر آن آقایی که ساق‌پایش به واسطه غل و زنجیرهای سنگین، خُرد شده بود.(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 این لفظ (رَضَضَ) در مصیبت حضرت زهرای مرضیه سلام‌الله‌علیها نیز ذکر شده است؛ مرحوم سیدصالح حلّی( از علمای قرن ۱۲) و همچنین مرحوم‌ غروی اصفهانی با این لفظ از مصیبت در و دیوار یاد می‌کنند: 📋 وَ رَضّ‌ََ مِن فاطمةَ ضِلعَها ▪️«دوّمی»،(با آن ضرباتی که به آن حضرت وارد کرد) پهلوی فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را ، خُرد کرد.(۲) 📋 إِذْ رَضُّ تِلكَ الأضلُعَ الزَّكِيَّةُ / رَزِيَّةً ما مِثْلُها رَزيَّه ▪️خُرد کردن آن پهلوی پاک و مطهر، مصیبتی است که دیگر مثل آن نیست. 📋 وَ مِن نُبوعِ الدَّمِ مِن جَنبَيها / يُعْرَفُ عُظمُ مَا جَرى عَلَيْها ▪️و از جاری شدن خون از پهلوی آن حضرت می‌توان فهمید که چه بلای بزرگی بر سر او آورده‌اند.(۳) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 و امّا هیهات از آخرین مصیبت دردناکی که با این لفظ از آن تعبیر کرده‌اند: ... کار از کار، گذشته بود که عمر بن سعد ملعون فریاد زد: چه کسی حاضر است بر بدن حسین «علیه‌السلام» اسب بتازد؟ در این هنگام ده نفر نانجیب پیش قدم شدند. 📋 فَداسُوا حُسَيناً بِخُيُولِهِم، حَتّى رَضُّوا صَدرَهُ و ظَهرَه. ▪️آن‌ها با اسبانشان، بدن امام علیه‌السلام را لگدمال کرده و پشت و رویش را کوبیده و خُرد کردند. 🔻همین نانجیبان پیش ابن‌زیاد ملعون رفته و آن نانجیب از آن‌ها پرسید: شما در روز عاشورا چه کردید؟ آنان گفتند: 📋 نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ بِکُلِّ یَعبوبٍ شَدیدِ الأَسرِ ... نَحنُ الَّذینَ وَطِئنا بِخُیولِنا ظَهرَ الحُسَینِ حَتّی طَحَنّا حَناجِرَ صَدرِهِ. ▪️ماییم آن ده نفر که اول پُشت حسین «علیه‌السلام» و سپس سینه‌اش را به وسیله اسبهای پُر قدرت، دَرهم شکستیم و خُرد کردیم؛ آن‌قدر بر آن بدن تاختیم که استخوان‌های سینه‌اش به زیر سُم اسب‌های‌ما، آسیاب شد.(۴) ✍ غروب روز دهم اسب‌ها امامی را برای گندم ری آسیاب می‌کردند ... 📚(۱)مصباح‌ الزائر، ص ۵۸۹ 📚(۲)ظلامات فاطمة الزهراء عليهاالسّلام، عقیلی،ص ٢٠٨؛ و موسوعة أدب المحنة، ص٤٢٣ 📚(۳)الأنوار القدسیه،ص۲۶ 📚(۴)لهوف،ص۲۱۴؛ و مثیرالاحزان ص۴۱؛ و مقتل الحسین علیه‌السلام، خوارزمی،ص۱۷۳ @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩸بی‌سبب نیست که «کاظم» شده نامَت آقا ...حکایت شنیدنی از عاقبت یک ناصبی که به حرم حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام می‌رفت و به آن حضرت ناسزا می‌گفت ... @Maghaatel
🔰 حکایت اراذل اوباشی که آمده بودند إمام کاظم علیه‌السّلام را به قتل برسانند اما در مقابل آن حضرت به سجده افتادند... در روایت آمده است: 🔹زمانی هارون الرشید ملعون تصمیم گرفت که امام موسی بن جعفر علیه‌السّلام را به قتل برساند؛ کشتن ایشان را به هر یک از سربازان و سپه‌داران خود که پیشنهاد می‌کرد، هیچ کدام قبول نمی‌کردند. لذا نامه‌ای به کارگزاران خود در ممالک فرنگ نوشت که: 📜 اِلتَمِسُوا لی قَوماً لا یَعرفونَ اللهَ و رسولَه 🔻برایم عده‌ای را پیدا کنید که نه خدا را بشناسند و نه پیغمبری را. 🔸گروهی را فرستادند که از اسلام و زبان عربی هیچ چیز نمی‌دانستند و پنجاه نفری می‌شدند. وقتی نزد هارون رسیدند، به آن‌ها احترام نمود و از آن‌ها پرسید: پروردگار شما کیست؟ و پیامبرتان چه کسی است؟ گفتند: ما هرگز پروردگار و پیامبری نمی‌شناسیم. 🔹هارون الرشید آن‌ها را وارد خانه‌ای که امام علیه‌السّلام در آن جا زندانی بودند کرد تا إمام را بکشند و خودش از روزنه اتاق به تماشای آن‌ها نشست. 📜 فلَمّا رَأَوهُ رَمَوا أسلِحَتَهم و ارتعَدَتْ فَرائصَهم و خَرّوا سُجَّدًا یَبکونَ رَحمةً لَه 🔻 همین که چشم آنان به امام علیه‌السلام افتاد، سلاح‌های خود را انداختند و بدن‌هایشان به لرزه درآمد و به سجده افتادند و از روی مهر و عطوفتی که به امام علیه‌السلام پیدا کرده بودند، گریه می‌کردند. 🔸 امام علیه‌السّلام دست بر سر آن‌ها کشیدند و به زبان خودشان با آن‌ها صحبت نمودند و آن‌ها نیز اشک می‌ریختند. وقتی هارون این صحنه را دید، ترسید فتنه‌ای بر پا شود؛ لذا بر سر وزیرش فریاد کشید که آن‌ها را بیرون بیاندازد. آن‌ها به جهت احترام به إمام علیه‌السلام عقب عقب رفتند و سوار بر اسب‌های خود شدند و بدون اجازه هارون به طرف شهرهای خویش راه افتادند. 📚بحارالانوار ج۴۸ ص۲۴۹ @maghaatel