eitaa logo
🌷🕊دختران و پسران مهدوی🕊🌷
68 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
416 ویدیو
14 فایل
بی‌تو‌یک‌لحظه‌رمق‌در‌دل‌و‌‌در‌جانم‌نیست بۍقرارم‌نکنی؛طاقت‌هجرانم‌نیست..💔! #امام_زمان❤
مشاهده در ایتا
دانلود
:🎞 خیلی‌این‌درو‌اون‌درزد‌که‌بره‌ولی‌جورنمیشد‌ رفته‌بود‌سپاه‌بست‌نشسته‌بود‌خیلی‌ اصرار‌کرد‌حتی‌گفته‌بوداگه‌منو‌نبرید‌ داخل‌لاستیک‌ماشین‌قایم میشم‌میام‌تا‌بالاخره‌بااعزامش‌ موافقت‌کردن‌و‌رفت..... شھیدبابڪ‌نوࢪ؎ھِࢪیس❤️
:🎞 خیلی‌این‌درو‌اون‌درزد‌که‌بره‌ولی‌جورنمیشد‌ رفته‌بود‌سپاه‌بست‌نشسته‌بود‌خیلی‌ اصرار‌کرد‌حتی‌گفته‌بوداگه‌منو‌نبرید‌ داخل‌لاستیک‌ماشین‌قایم میشم‌میام‌تا‌بالاخره‌بااعزامش‌ موافقت‌کردن‌و‌رفت..... شھیدبابڪ‌نوࢪ؎ھِࢪیس❤️
🎞 • • : من‌اولین‌روز‌بود‌بابک‌و‌دیدم‌هر‌چند‌از‌لحاظ پوششی‌تقریبا‌شبیه‌بابک‌بودم‌ولی‌اینقدرشهامت دارم‌بگم‌که‌در‌موردش‌چه‌فکری‌میکردیم... 🤦🏻‍♂ برگشتم‌به‌خودم‌گفتم‌این‌یعنی‌مرد‌جنگه با‌این‌تیپ‌و‌قیافه‌اومده‌اینجا!؟😬 این‌اومده‌وقتشو‌بگزرونه،😄 ولی‌مدتی‌گذشت‌و‌متوجه‌شدم‌تصمیمش‌ واقعا‌جدیه‌تو‌همه‌چیز‌جزاولین‌ها‌بود✌️🏼 ازش‌پرسیدم‌بابک‌هدفت‌چیه‌که‌به‌من‌گفتش داداش...🚶🏻‍♂ میخوام‌واسه‌خدا‌وبندگان‌پاکش‌که‌ائمه‌و معصومین‌و‌حضرت‌زینب(س)‌و‌برای‌دفاع‌از ناموس‌و‌جهاد‌در‌مقابل‌شیاطین‌زمان‌برم‌بجنگم... گفتم:‌دمت‌گرم‌داداش‌از‌جوونیت‌زدی‌و‌دنبال‌راه درست‌افتادی🌱 برگشت‌گفت:حالا‌ببین‌خدا‌ازماقبول‌میکنه❤️ بهش‌گفتم:پس‌چی‌قبول‌میکنه‌داداش‌همین‌که‌ نیت‌به‌این‌پاکی‌کردی‌خودش‌کلی‌ارزش‌داره‌ وجهاد‌حساب‌میشه🦋 همش‌میگفت‌خدا‌تا‌مارو‌نبخشیده‌ا‌زاین‌دنیا‌نبره خدا‌پاکش‌کرد‌و‌خاکش‌کرد.🌸 • • 🤲🏻
🌿 | متعهد به قـول و قـرار | به قول و قرارش خیلی متعهد بود. با هم عهد بسته بودیم که چهل روز یک کاری را انجام بدهیم، اگر هم کسی حواسش نبود و انجام نمی‌داد، باید یک مبلغی را برای جریمه می‌گذاشت کنار. روزهای اول داغ بودیم، انجام می‌دادیم و اگر یادمان می‌رفت هم جریمه پرداخت می‌کردیم. کمی که جلوتر رفت، سهل‌انگارتر شدیم. آرمان اما، تا آخر چله پیگیر بود و سعی می‌کرد به عهدش وفادار بماند. اگر هم یادش می‌رفت، جریمه‌اش را همان روز پرداخت می‌کرد به ستاد بازسازی عتبات عالیات؛ برای ساخت صحن حضرت زینب سلام‌الله‌علیها درحرم امام حسین علیه‌السلام. هنوز پیام‌های پیگیری‌اش را دارم... به روایت دوست شهید 💚 ---------- 📣 کانال شهید آرمان علی‌وردی
🎞 برادرشہید : سپاه‌رفتن‌بابک‌یک‌دگرگونی درزندگیش‌ایجادکرد. دوست‌شهید : بابک‌بعدسپاه‌مسیروهدف‌زندگیش ودیدش‌عوض‌شدبهش‌میگفتیم بابک‌چطوری‌اینقدرتغییر‌کردی؟!🤔 میگفت:راهم‌روپیداکردم🙂 توی‌خدمت‌کلااعتقادات‌بابک‌خیلی‌قوی‌شده‌بود انگارزندگیه‌دنیایی‌براش‌مهم‌نبود⛓🌍 روی‌گناه‌نکردن‌خیلی‌حساس‌شده‌بود بعدخدمت‌یه‌کارایی‌که‌قبلاانجام‌میداد دیگه‌انجام‌نمیداد … بابک‌پتانسیل‌این‌اعتقادودفاع‌روداشت اززمانیکه‌به‌خدمت‌رفت این‌پتانسیل‌به‌عمل‌تبدیل‌شد بابک‌آدمی‌نبودکه‌یه‌شبه‌🌔 انقلاب‌درونی‌درش‌ایجادبشه🇮🇷 بابک‌درطول‌زمان‌تغییر‌کرد⏳ حاج‌آقـا : موقعی‌که‌بابک‌سربازبود توی‌برنامه‌فصل‌شیدایی‌شرکت‌کرده‌بود واونجابهش‌نقش‌شهیددادن ومن‌شنیدم‌این‌تغییرازاونجانشات‌میگیره ⸾💫⃟‌🌸⸾↫ 💚•
📒 ܝܚ̈̇ܤـ̤ــܒᏱ᭳ꦿ مهم ترین خصوصیت میشه به مرام و پشتڪاٰرش اشاره ڪرد. فوق العاده انسان بامرامی بود ،🌱 یعنےی شما توهرمشڪلے ڪه گیر میکردی میتونستی بهش زنگ بزنی که ᯓ من فلان مشڪل رو دارم و اگه میتونے بیا حلش ڪטּ‌‌‌، 🦋 یعنی هرجا بود خودش رو میرسوند. یه همچین آدمے بود! و پشتڪار زیادش .. 🌙 اگه ڪاٰر؎ رو دنبال میکرد، ڪلا دیگه بیخیال اونکار نمیشد تاتهش میرفت که اونکارو انجام بده. این یڪے ازخصوصیاتی بود ڪه باعث شهادتش شد.🕊 یعنے اگه این خصوصیت رو نداشت مطمئنم هیچوقت به این درجه نمیرسید...⚜
🕊 واقعا بی‌ریا کار می‌کرد. دنبال این نبود که همه بفهمند چه کارهایی می‌کند؛ با این که در کانون تربیتی خیلی به من کمک می‌کرد. خیلی‌ها حتی نمی‌دانستند آرمان در کانون تربیتی بوده! بی‌سر و صدا کارش را می‌کرد... • به روایت از دوست شهید آرمــٰان‌ علـی‌وردی
♦️ | دعا کنید شهیـد بشم... | یه روز آقا آرمان بهمون گفت: بچه‌ها همه‌تون فردا روزه بگیرید بیاید حوزه، قراره افطاری بدیم. فرداش همه موقع اذان مغرب سر سفره نشسته بودیم. آقا آرمان رو کرد به بچه‌ها گفت: خب ان‌شاءالله که نماز و روزه‌هاتون قبول باشه؛ شما دل‌هاتون پاکه و چیزی به افطار نمونده، ازتون می‌خوام برام یه دعا کنید. همه گفتیم: آقا چه دعایی کنیم؟ آقا آرمان گفت: دعا کنید شهید بشم... همه‌مون دستامون رو گرفتیم بالا دعا کردیم؛ اصلا انگار نمی‌دونستیم داریم چه دعایی می‌کنیم؛ شاید بعضی‌ها معناش رو هم‌ نمی‌دونستند... • یکی از متربی‌های شهید 🌹
🎞 رفیق‌شهید:🙍🏻‍♂ بابڪ‌به‌خیلی‌چیزاهاباورداشت‌وانگیزه❤️ اصلی‌اش‌دفاع‌ازجان،مال‌وناموس‌🌱 ڪشورش‌بود🇮🇷 ووقتی‌این‌اتفاق‌هاراازرسانه‌هادنبال‌می‌ڪرد🖥 ڪه‌چطورداعش‌درسوریه‌😈 درگیرےایجادڪرده،💣 بحثش‌پیش‌می‌آمدومی‌گفت‌اگرمانباشیم ڪه‌برای‌دفاع‌پیش‌قدم‌شویم‌همین‌اتفاق‌ها ممڪن‌است‌درڪشورخودمان‌🥺 وبراےخواهر‌ومادروبچه‌هاے‌خودمان‌رخ‌بدهد💔 وبرای‌همین‌رفت‌تاازآنچه‌ڪه‌اعتقاد داشت،دفاع‌ڪند.✌️🏼