خداوندی چنین بخشنده داریم
که با چندین گنه امیدواریم
که بگشاید دری کایزد ببندد
بیا تا هم بدین درگه بزاریم
خدایا گر بخوانی ور برانی
جز انعامت دری دیگر نداریم
سرافرازیم اگر بر بنده بخشی
وگرنه از گنه سر برنیاریم
ز مشتی خاک ما را آفریدی
چگونه شکر این نعمت گزاریم
تو بخشیدی روان و عقل و ایمان
وگرنه ما همان مشتی غباریم
تو با ما روز و شب در خلوت و ما
شب و روزی به غفلت میگذاریم
نگویم خدمت آوردیم و طاعت
که از تقصیر خدمت شرمساریم
مباد آن روز کز درگاه لطفت
به دست ناامیدی سر بخاریم
خداوندا به لطفت باصلاح آر
که مسکین و پریشان روزگاریم
ز درویشان کوی انگار ما را
گر از خاصان حضرت برکناریم
ندانم دیدنش را خود صفت چیست
جز این را کز سماعش بیقراریم
شرابی در ازل درداد ما را
هنوز از تاب آن می در خماریم
چو عقل اندر نمیگنجید سعدی
بیا تا سر به شیدایی برآریم
#سعدی
- مواعظ
@mah_daviat313
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا درنبندد هوشیار
آنچه دیدی، بر قرار خود نماند
آنچه بینی هم نماند برقرار
دیر و زود، این شکل و شخص نازنین
خاک خواهد گشتن و خاکش غبار
سال دیگر را که میداند حساب؟
یا کجا رفت آنکه با ما بود پار؟
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
ای برادر! سیرت زیبا بیار
آدمی را عقل باید در بدن
ورنه جان در کالبد دارد حِمار!
گنج خواهی در طلب رنجی ببر
خرمنی میبایدت، تخمی بکار
نام نیکِ رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت یادگار
با غریبان لطف بیاندازه کن
تا رَود نامت به نیکی در دیار
از درون خستگان اندیشه کن
وز دعای مردم پرهیزگار
با بدان بد باش، با نیکان نکو
جای گلْ گل باش، جای خارْ خار
دیو با مردم نیامیزد؛ مترس
بَل بترس از مردمان دیوسار...
#سعدی
@mah_daviat313
🌹🌹🌹