eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5هزار دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
11.9هزار ویدیو
384 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
«با این به کودکت یاد بده تماشای کارتون زیاد مضره» بانام خدای مهربون ، زیر سقف آسمون، هیچ کسی تنها نبود. در یک جنگل سرسبز و زیبا حیوانات زیادی زندگی می کردند خرگوش خان که حیوان باهوش و مهربانی بود در این جنگل زندگی می کرد. برای هر حیوانی ، مشکلی پیش می آمد ، میامد و مشکلش را به خرگوش خان میگفت ، خرگوش خان به حرف هایش خوب گوش می داد و کمکش میکرد همیشه راه حلهای خرگوش خان خوب بود ، روزی قورباغه جهانگرد به این جنگل آمده بود ، مشکلی برای قورباغه جهانگرد پیش آمد ، همه به او گفتند باید از خرگوش خان راه حل مشکلت را بپرسی این بار نیز راه حل خرگوش خان خوب بود و مشکل قورباغه جهانگرد حل شد ، روز بعد قورباغه جهانگرد آمد و برای تشکر از خرگوش خان به او هدیه ای داد آن هدیه تبلت بود. خرگوش خان که تا به حال تبلت نداشت خیلی خوشحال شد روزهای اول ، خرگوش خان یکی دو ساعت کارتون و انیمیشن میدید و بقیه روز را در جنگل بازی می کرد ،اما کم کم ، هر روز نگاه کردن کارتون ها بیشتر و بیشتر می شد تا اینکه این روزها تمام مدت خرگوش خان یا با تبلت کارتون میبیند یا بازی می کند و دیگر برای بازی کردن به جنگل و کنار دوستانش نمی رود . یک روز برای سنجابی مشکلی پیش آمد ، سنجابی بعد از مدت زیادی که دنبال خرگوش خان میگشت او را در لانه و در حال تماشای کارتون پیدا کرد و مشکلش را به او گفت اما خرگوش خان دیگر حوصله گوش کردن نداشت و هر چقدر فکر کرد راه حلی به ذهنش نرسید. سنجابی ناراحت از آنجا رفت و خرگوش خان به تماشای خود، ادامه داد. روزها گذشت و گذشت ، روزی برای خرگوش خان مشکلی پیش آمد هر چقدر خرگوش خان فکر کرد نتوانست مشکل خود را حل کند ، اصلا چیزی به ذهنش نمی رسید ، در جنگل به راه افتاد و به کنار رودخانه رفت تا لاک پشت دانا را پیدا کند لاک پشت دانا تا خرگوش خان را دید گفت به به خرگوش خان خیلی وقت است شما را ندیده ام ، دلمان برایتان تنگ شده است ، کجایی؟؟ چرا پای چشمانت گود افتاده است.خرگوش خان سلام کرد و گفت: نمی دانم چرا نمی توانم راه حلی برای مشکل خود پیدا کنم ، آمده ام تا از شما کمک بگیرم و مشکلش را برای لاک پشت دانا گفت؛ لاک پشت دانا خوب گوش کرد و راه حل خوبی به او داد خرگوش خان با خود فکر میکرد و می گفت: این راه حل که خیلی آسان بود چرا به فکر خودم نرسید ؟ چرا اینقدر دقت و تمرکزم کم شده است و بی حوصله هستم ؟ تا بالاخره فهمید چه چیزی عوض شده است. «عزیز دلم امروز علاوه بر اسم قصه شما بگو چه چیزی برای خرگوش خان عوض شده بود ؟؟؟» @mah_mehr_com
بسیار مفید برای کودکان از خواص قارچ برای کودکان، این است که سرشار از آهن، ویتامین D و انواع آنتی‌اکسیدان‌ها و پروتئین است، بنابراین در تقویت کبد و تامین پروتئین و ویتامین D مورد نیاز کودکان موثر است. درباره اینکه در چه سنی می‌توان به کودکان قارچ داد، دو عقیده وجود دارد؛ برخی از پزشکان سن ۶ ماهگی و پاره ای ۱۰ ماهگی را سن مناسب کودکان برای شروع مصرف قارچ می‌دانند؛ اما مهم این است که قارچ را به‌صورت خام به کودکان ندهید، می‌توانید بصورت پوره، قارچ پلو یا کبابی به کودکان بدهید. با این‌حال بهتر است پیش از آغاز استفاده از قارچ در تغذیه کودکان، حتما با پزشک آن‌ها مشورت نمایید تا زمان استفاده از آن رسیده باشد. توجه به این نکته نیز ضروری است که از نظر پزشکان، در دوران بیماری نباید از قارچ در سوپ ویا غذای کودکان استفاده کنید؛ زیرا سبب طولانی شدن دوران نقاهت آن‌ها می‌شود. @mah_mehr_com
کاربرگ نقاشی کودک ویژه 👆 ✔️ @mah_mehr_com 🌺حتما برای دوستان خودبفرستید🙏 ┄┄┅🍃🌸♥️🌸🍃┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نقاشی زیبا برای دفتر 😍💚 @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشاره سعید جلیلی به انتصاب رانتی داماد مسعود پزشکیان در صندوق بازنشستگی چه بود؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗳 انتخابات 🔻 من میخوام فضانورد بشم پس باید رای بدم! 🌸 حتی پوریا هم فهمید اهمیت یه دونه رأی شو ✌️ @mah_mehr_com
🌱روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید 🔹پیامبر(ص): هر دردی را دارویی است و داروی گناهان، استغفار است امروز پنجشنبه ۱۴ تیر ماه ۲۷ ذی‌الحجه ۱۴۴۵ ۴ ژولای  ۲۰۲۴ 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
... فسرده غنچه ی گلها فتاده عقده به دلــ‌ها تــو دست عقده گشایی خــدا کند که بیایــی 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com ❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
. سلام خوشگلای من خوبین؟😍😘 صبحتون بخیر باشه 🌺🌸💐 شیرین زبونای خوبم برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمانمون سه تا صلوات بفرستین ببینم😍😊😘 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✅ «چه‌قدر نوازش کلامی بلدی؟!». همه ما انسان های همدل و صبور را دوست داریم. 🍃بسیاری از مادران و پدران می گویند: «ما عاشقانه فرزندمان را دوست داریم اما نمی توانیم خیلی از جملات مثبت و محبت آمیز استفاده کنیم در عوض هر کاری برایش انجام میدهیم». 🍃این فکر، خیلی صحیح نیست چرا که همهٔ ما نیاز به نوازش کلامی داریم، از کسانی که مدام سرزنش می کنند گریزانیم و ترجیح می دهیم با افراد صبور و همدل، صحبت کنیم. 🍃 سعی کنید با استفاده از کلمات و جملات احترام آمیز و مثبت، فرزند خود را نوازش کنید تا او هم نوازشگری را از شما بیاموزد. 🍃 پدران و مادران عزیز، فرزند باید شاهد ردو‌بدل کردن احساسات مثبت و نوازش والدینش نسبت به یکدیگر نیز باشد. @mah_mehr_com
خواص انگور قرمز برای کودکان و نوزادان انگور دارای خواص آنتی اکسیدانی است و برای بدن کودکان مفید است. مصرف انگور تامین کننده ویتامین C در بدن کودک است و باعث تقویت سیستم ایمین بدن کودک می شود. تحقیقات نشان می دهد که مصرف منظم انگور در رژیم غذایی کودکان می‌تواند تا حدی باعث بالارفتن هموگلوبین و سلول‌های قرمز خون شود. مصرف انگور به کودک کمک می کند که غذایش راحت تر هضم شود. توجه داشته باشید که بعد از یک سالگی به کودک خود انگور بدهید. حواستان باشد که کودک دانه های انگور را بجود و قورت ندهد که می تواند موجب خفگی شود. انگور رسیده به کودک دهید چرا که اگر رسیده نباشد می تواند موجب دل درد و مسمومیت شود @mah_mehr_com
30_YareDabestaniMan2_(www.rasekhoon.net).mp3
6.87M
🎧 سرود یار دبستانی من 👌🏻 رای ما با افتخار جلیلی @mah_mehr_com
«قصه دختری که گم شد» ⛔️ برای اینکه حفظ شود لازم است نکاتی را درباره ی گم شدن به طور مرتب به کودکان یادآوری کرد و از این بابت مطمئن شد که آنها در مواقع ضروری به این توصیه ها توجه خواهند کرد. پس حتما این را بارها و بارها برای کودکت بخون⛔️ نسیم ، تولد دوستش دعوت شده بود . از مادرش خواهش کرد تا برای آن روز یک لباس دامنی و پف دار آبی ، برایش تهیه کند . مادر قبول کرد و عصر همان روز با هم به یکی از پاساژهای بزرگ شهر رفتند. پاساژ پر از فروشگاه های لباس و عروسک های زیبا و خوردنی های خوشمزه بود . نسیم هم که عاشق عروسکها بود ، مقابل یک مغازه ی عروسک فروشی ایستاد . او جذب دیدن آنها شده بود . عروسکهای پرنده با بالهای رنگارنگ ، عروسکهای خرسی نرم و تپلو ، عروسکهای پری با لباسهای شکوفه دار. او یک عروسک دید که به شکل نخود فرنگی بود خیلی خنده اش گرفت . به مادرش گفت : مامان اینو نگاه کن چقدر با مز....... نسیم هر چه این طرف و آن طرف را نگاه کرد مادرش را ندید. بله بچه ها او گم شده بود همین که آمد فریاد به راه بندازد و گریه کند ، یاد حرفهای مادرش افتاد. او میدانست که آدمهای غریبه و بد که برای بچه ها مشکل درست می کنند ، همه جا هستند . پس نباید توجه آنها را جلب می کرد. اولین کاری که مادرش به او یاد داده بود ، این بود که هر وقت از هم جدا شدند ، او همانجا بایستد و جایی نرود . چون مادر حتما به همان جا سر خواهد زد. پس نفس عمیقی کشید و جلوی مغازه ی عروسک فروشی ایستاد . کمی گذشت و از مادر خبری نشد. نسیم میدانست که میتواند از چه کسانی کمک بگیرد . اول پلیس ، دوم مادر و کودک و سوم خانم باردار . همینکه داشت اینطرف و آنطرف را نگاه میکرد متوجه شد یک خانم و آقا با خوشرویی به سمتش می آیند و با هم پچ پچ می کنند. آقا گفت: به به ، چه دختر خانم قشنگ و مهربونی ! گم شدی عمو ؟ خانم وسط حرف مرد پرید ، دستش را به سمت نسیم دراز کرد و گفت : دختر قشنگم ، مادرت طبقه ی پایین منتظرت است . ما را فرستاده تا تو را پیش او ببریم ، یک بچه گربه هم برایت خریده که میخواهد نشانت بدهد . نسیم تا اسم گربه را شنید. چشمانش برق خوشحالی زد ، خندید و خواست دست خانم غریبه را بگیرد که ... با خودش گفت چرا مادرم خودش نیامد ؟ چرا این دو نفر غریبه را فرستاد؟ مادرم که همیشه با نگه داشتن حیوانات مخالف بود ، چه شد که برایم گربه خرید؟ پس مطمئن شد که این دو نفر غریبه ، فکرهای خوبی در سر ندارند. با آرامی و بدون اینکه هل بشود گفت : اشتباه گرفتید ، اولا که من گم نشدم . دوما ، مادرم در همین مغازه بغل در حال خرید کردن است . و بعد با صدای بلند فریاد زد: مامان ! مامان بیا ! بچه ها ! این دو غریبه ، ۲ پا داشتند ، ۲ پای دیگر هم قرض کردند و بدون اینکه به پشت سرشان نگاه کنند ، فرار کردند . نسیم خیلی خنده اش گرفته بود و در دلش به خودش افتخار می کرد که گول این غریبه های بدجنس را نخورده است در همین موقع یک خانم باردار که یک پسر کوچولو همراهش بود را دید که از پله برقی پایین آمدند ، نسیم صدا زد: خانم - خانم . خانم باردار گفت: جانم ، دختر کوچولو : نسیم با صدای آرام ، طوریکه فقط خانم بشنود گفت : خانم من گمشده ام ، لطفا کمکم کنید. مادرم گفته میتونم به خانمهای باردار یا کسانی که کودک دارند اعتماد کنم. خانم لبخندی زد و گفت : شماره ی همراه مادرت را حفظی ؟ نسیم : بله ، حفظ هستم . خانم باردار گوشی اش را از کیفش درآورد و شماره ای که نسیم گفت را گرفت. چند لحظه بعد مادر نسیم جلوی مغازه ی عروسک فروشی در کنار نسیم ایستاده بود و داشت از خانم باردار تشکر می کرد . بعد از رفتن آن خانم و ،کودکش مادر لبخندی زد و گفت: تو خوب از پسش برآمدی ، بہت افتخار می کنم . فقط لطفا در جاهای عمومی دست منو ول نکن . نسیم گفت: چشم مامان ! قول میدم . قول قول . حالا این عروسک نخود فرنگی را ببین چقدر با مزه است آره خیلی بامزه است. طبقه ی بالا یک لباس دامنی و پفی آبی و قشنگ برایت دیدم ، بیا برویم ، بپوش ، ببینم دوستش داری . فقط..... نسیم میان حرف مادر پرید و گفت : قول میدم دستتو محکم بگیرم . پایان... @mah_mehr_com