eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
6هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
14.5هزار ویدیو
444 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
کجایید مولای من؟ پس کی می‌آیید؟ بمیرم برای مظلومیت و تنهاییت 😭💔 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه بازی باحال برای افزایش دقت و تمرکز 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
39.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 [کارتون 🎥قسمت چهارم 《 هر روز با یه سینمایی جدید . . . 》 ‌ 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
جورچین جدید یسنا مداد رنگی هایش را روی میز گذاشت، دفترش را باز کرد. یک مامان کانگورو کشید که توی کیسه اش یک کانگوروی کوچولو استراحت می‌کرد. مامان کانگورو داشت برای کانگورو کوچولو کتاب می خواند. یسنا نقاشی اش را رنگ کرد، دفترش را برداشت و از اتتق بیرون رفت. مامان داشت کتاب می خواند، یسنا جلو رفت. گفت:« مامان چشمانت را ببند» مامان چشمانش را بست. یسنا نقاشی اش را جلوی صورت مامان گرفت. مامان محکم او را بوسید گفت:« آفرین خیلی نقاشی قشنگی کشیدی! تو یک هنرمندی!» یسنا نقاشی را روی مبل گذاشت. ماهان کوچولو را که تازه خوابش برده بود دید. رفت و کنار ماهان دراز کشید. کم کم خوابش برد. وقتی از خواب بیدار شد ماهان را کنارش ندید، سریع از جایش پرید. یاد نقاشی اش افتاد، اما نقاشی روی مبل نبود! این طرف و آن طرف را نگاه کرد. صدای خنده ماهان را شنید. ماهان را دید که گوشه ای نشسته و تکه های پاره نقاشی یسنا روی پایش ریخته است. یسنا اخم کرد ، چشمانش پر از اشک شد. سریع به سمت ماهان دوید. تکه های نقاشی را از ماهان گرفت، بلند گفت :«چرا نقاشی من را پاره کردی؟» اما ماهان که حرف زدن بلد نبود! اخم یسنا را که دید بغض کرد. می خواست گریه کند اما یسنا خیلی ماهان را دوست داشت. تکه‌های نقاشی را روی میز گذاشت. ماهان را بوسید و گفت:« نازی! نازی!» بعد هم با چشمان گریان و نقاشی پاره پیش مامان رفت. مامان لیوان را داخل کابینت گذاشت، دستش را روی موهای یسنا کشید و گفت:« می‌دانم که از این کار ماهان خیلی ناراحت شدی! اما من یک فکری دارم» مامان اشک های یسنا را پاک کرد، با هم به اتاق رفتند گفت:« ببین دخترم تو الان یک جورچین داری یک جورچین کانگورویی! جورچینت را بچین! » یسنا خندید و جورچین کانگرویی اش را چید. @mah_mehr_com
41.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 «یوم الانتقام» ابوذر روحی ⭕️ با دم شیر در این معرکه درگیر شدید! @mah_mehr_com