داستانی از زندگی امام محمد باقر (ع)
#تسلیم_امر_محبوب
یكی از كودكان امام باقر(ع) بیمار شد. حضرت از فرط علاقهای كه به آن كودك داشت سخت نگران و اندوهگین بود و آرام نداشت. حاضران به یكدیگر میگفتند اگر برای این كودك حادثهای رخ دهد بر جان امام باقر(ع) نگران هستیم.
طولی نكشید صدای گریه و زاری از خانهی امام باقر(ع) بلند شد [معلوم شد كه همان كودك از دنیا رفته] اما بر خلاف انتظار همه،، با رویی باز در حالتی كاملاً متفاوت با آن حالت هنگام بیماری كودك بیرون آمد؛ اطرافیان عرض كردند: فدایت گردم! ما از این حادثه بر شما میترسیدیم و برایتان نگران بودیم كه نكند شما را از پای درآورد!
امام(ع) فرمود: ما دوست داریم كسانی كه مورد محبت و علاقهی ما هستند در سلامت و عافیت باشند، اما آنگاه كه فرمان خدا برسد، تسلیم امری هستیم كه خدا دوستدارد.