#یک_داستان_دنباله‌دار ༺◍⃟💫჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: وقتی فهمیدم ما هم امام زمان (علیه السلام)مخصوص خودمون داریم ته قلبم ی ستاره نورانی چشمک زد✨ #داستان_شب ‌‌#گروه‌سنی‌‌_۶_۱۲ #قصه #قصه‌های_مهدوی #گوینده‌:معین‌الدینی ༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ ═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com ༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄

#زندگی‌_امام‌مهدی‌_عجل‌الله‌_تعالی‌_فرجه ༺◍⃟🌊჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: شناخــت‌ شـخـصـیـت امام‌مهدی‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه #داستان_شب ‌‌#گروه‌سنی‌‌_۶_۱۲ #قصه #زندگی‌_امام‌مهدی‌_عجل‌الله‌_تعالی‌_فرجه_قسمت۵ #گوینده‌:معین‌الدینی 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه ═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄

ا﷽ #الاغ‌بازیگوش ༺◍⃟🐴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد 👇 همیشه خودمون باشیم نه کسی که نیستیم و تظاهر نکنیم #گروه_سنی_۶_۱۲ #داستان_شب #گوینده:معین الدینی ═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄

#آدم‌برفی_ماه☃️🌙 ༺◍⃟🌺჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد👇 آدم برفی ها وقتی آب میشن کجا میرن #داستان #داستان_شب ‌‌#گروه‌سنی_۵_۱۰ #قصه ═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄

#آدم‌برفی_ماه☃️🌙 ༺◍⃟🌺჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد👇 آدم برفی ها وقتی آب میشن کجا میرن #داستان #داستان_شب ‌‌#گروه‌سنی_۵_۱۰ #قصه #گوینده:معین‌الدینی 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 ═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄

#داستان‌زندگی‌پیامبر ༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: شناخــت‌ شـخـصـیـت پیـامـبـرصلی‌الله‌علیه‌وآله #داستان_شب ‌‌#گروه‌سنی‌‌_۶_۱۲ #قصه #زندگانی_پیامبر_صلی‌الله‌علیه‌وآله_قسمت_۶۶ #گوینده‌:معین‌الدینی ༺◍⃟🌴჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ ═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com ༺◍⃟჻🌴ᭂ࿐❁❥༅••┅┄

ا﷽ #خرگوشک‌توی‌اتاق‌خودش‌میخوابه ༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ #داستان #گروه_سنی_۶_۱۲ #داستان_شب #گوینده:معین الدینی ═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄

ا﷽ #لپ‌قرمزی ༺◍⃟🌹჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد 👇 با هم مهربان باشیم ❤️ #داستان #گروه_سنی_۶_۱۲ #داستان_شب #گوینده:معین الدینی ═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com ༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄

ا﷽ #عید_گنجشک‌ها✨ ༺◍⃟🐦჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ #داستان #گروه_سنی_۵_۱۲ #داستان_شب ═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com

#منم_با_خودتون_ببرید🐪 ༺◍⃟👧🏻🧒🏻჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ رویکرد: آشنایی با شخصیت نازنین امام صادق علیه السلام #داستان #داستان_شب ‌‌#گروه‌سنی_۵_۱۲سال #قصه‌ 🛏🛏🛏🛏🛏🛏 🤱قصه #شــــب #مــــاه_مـــهــر 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com #ماه_مهـــــــر

#داستان_شب 💫 🦋 کلاه خودتو قاضی کن 🍃 روزی مرد بی‌آزاری در خانه نشسته بود که داروغه شهر به سراغش می آید و او را متهم می کند که از یک مسافر غریب هزار سکه گرفته و به او پس نداده است. مرد با تعجب اظهار کرد که از این اتفاق بی خبر است و این موضوع صحت ندارد. داروغه هم که حرف او را قبول نمی کرد، گفت برای روشن شدن حقیقت باید تا دو روز دیگر به محکمه بیاید. همسر مرد که او را در حالت ترس و اضطراب دید، به او گفت اگر تو بی گناهی، چرا مضطرب شده ای، از قدیم گفته اند آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است.؟ مرد جواب داد می دانم. ولی من که تابحال به محکمه نرفته ام می دانم زبانم آنجا بند می آید و گناهکار شناخته می شوم. همسرش هم که زن باهوشی بود راهکاری را به مرد یاد داد؛ راهکار زن این بود :کلاهت را روبروی خودت قرار بده و همچنانکه به کلاه حرف می زنی ،فکر کلاهت همان قاضی است و با وی راحت باش مرد خطاب به کلاه می گوید آقای قاضی وقتی این مرد من را نمی شناسد و اسم من را هم نمی داند ،چگونه ممکن است این پول را به من داده باشد ،این کار عملی شد و مرد با درایت همسر ,از گرفتاری رهایی یافت. #ضرب_المثل @mah_mehr_com