‹ مَحــٰـاءْ ›
-
دلم دیگر طاقت دوری ندارد
ز مردمِ این شهر بریده بار دیگر ؛
دستت را به سمتِ من بلند کن ،
مرا یکبارِ دیگر بغل کن :)
من را به درِ خانهی
جانان برسانید فقط
عطر ِ حرم او ، آرام کند
حال ِ پریشان ِ مرا ..
میگفت ..
آدم باید هیچ بشه تا به خدا برسه
توی شعرِ یه توپ دارم قلقلیهیِ خودمون ،
اول توپ زمین میخوره
بعد میره آسمون . .
ما هم باید مثل توپ باشیم
اول باید پیش خدا زمین بخوریم ؛
تا بتونیم بریم آسمون(:
اَللّهُمَّ وَ قَلبی بِحُبِّکَ مُتَیّما
خدایا دلم را به محبتت
شیفته و شیدا فرما ..🤍
-دعایکمیل-
‹ مَحــٰـاءْ ›
-
ز بی وفاییِ دنیا دلم گرفت و نبود ؛
وفایِ هیچکسی بهتر از وفایِ حسین ..
"خندیدند و رد شدند.."
اما خنده هایشان ، عجیب اثر گذار بود
این حکایت زندگی آدم هایی بود ؛
که عاشق ِخدا بودند ..
گام برداشتن در جاده عشق
هزینه میخواهد !
هزینههایی که انسان را عاشق ؛
و بعد شهید میکند . .
گاهی وقتها ..
همهی زندگیِ آدم میشود یک نفر ؛
خندهها و گریههایش ؛ کوکِکِیفها
و کشتیهای غرقشدهاش ؛ همه و همه
میشود با او .. و چقدر تو ؛
با اویِ خوبی برایم بودهای حسین !
برای من که خسته و دلشکستهام (:
#عزیزمحسین
‹ مَحــٰـاءْ ›
-
آخر رسد شبی که به جرم جنونِ عشق
ما را به شهرِ کربلای تو تبعید میکنند ..
64.1K
مانده بودم چه بگویم
به تو از دردِ دلم ؛
اشکم از دیده روان گشتُ
خودت فهمیدی :)
میگفت ..
وقتهایی که قفسهیِ سینت از
حجمِ کلمات و غم ؛ درد گرفتن ..
و حرفی برایِ گفتن نداشتی ؛ بگو :
یٰا مَنْ یَعْلَمُ ضَمیرَ الصّٰامِتینَ
ای کسی که از حالِ دلِ منِ
ساکت خبر داری.. :)!
‹ مَحــٰـاءْ ›
-
اگر مجال بیابم میان ِ آغوشَت ؛
گلایه ها چه زیادند و گریه ها بسیار ..
میگفت ..
غصههایِ دل حقیرند !
غصهیِ دل باید عظیم باشد ؛
مثلا غصهیِ فراقِ آغوشِ خدا ..
اگه دنیا باعث دلگرفتگیت شد
دنبالِ دلیل و مقصرِ خاصی نباش ؛
با دلِ گرفته برو در خونهیِ خدا ..
خودش دنیا رو اینجوری آفریده
پس تورو تحویل میگیره
بگو نمیخوام با دنیا دل گرفتگیم رو
برطرف کنم ؛
میخوام تو دلم رو با خودت شاد کنی ..🌱
#استاد_پناهیان
به قولِ آقای صائب :
پنهان تر از آنی که توانت نشان یافت
پیدا تر از آنی که بپرسند نشانت را ..
.
امام حسین (ع) می فرمایند :
مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ.
خدایا ! چه یافت آن کس که تو را گم کرد ؛
و چه از دست داد آن کس که تو را یافت..
من بلد نیستم خدا رو در کلمات بگنجونمُ شرح بدم؛ چون خدا در هیچ لغتی نمی گنجه؛ اصلا انگار که باید حسش کنی:)
خیلی شیرینِ اون قدر شیرین که برای چشیدن لحظه ای از رضایتش حاضری از تمام دنیا دست بکشی...
خیلی مهربونِ اون قدر مهربون که محبتاش از محبت تمام مادرا نسبت به بچه های خردسالشون بیشترِ؛ اون قدر مهربون که وصف نشدنیِ
نزدیکِ اون قدر نزدیک که گاهی در برابرش رگ گردن نیز فرسنگ ها با تو فاصله دارد؛ اون قدر نزدیک که نیازی نیست لب هایت را تکون بدی تا آگاه شود؛ اون قدر نزدیک که از هر آنچه که در دلت می گذره اگاهِ اون قدر نزدیک که خیلی بیشتر از تو، تو رو می شناسه:)
‹ مَحــٰـاءْ ›
-
دردِ ما را احدی جز تو نداند حسین ؛
به فدایِ تو که هم دردی و هم درمانی :)
گاه گاهی با نگاهی حالِ ما را خوب کن
خلوتِ این قلبِ تنها را کمی آشوب کن
آقای اباعبدالله ..