تا نفهمید درد چیست و چطور
باید تحملش کرد ؛
تا نسوزید و معنی سوختن
را نفهمید ..
نمی توانید به هدفتان برسید !
-شهید مصطفی چمران-
‹ مَحــٰـاءْ ›
-
ما اگر تمام شدنی بودیم ؛
در کانالِکمیل و شلمچه و
فکه و اروند تمام می شدیم
ما زندهایم ؛ چون آرمان ما زنده است ..
یا رَبِّ ؛ ﻣَﻦ ﻟِﻰ ﻏَﻴﺮُﻙَ ؟ﺃَ
ﺳﺄَﻟُﻪُ ﻛَﺸﻒَ ﺿُﺮِّﻯ ﻭَ ﺍﻟﻨَّﻈَﺮَ ﻓِﻰ ﺍَﻣﺮِﻯ ..
خدایِ من ؛ غیر از تو کی رو دارم :)؟!
که ازش بخوام به دادم برسه ؛
و به حالم نگاه کنه ..
-دعایِکمیل-
‹ مَحــٰـاءْ ›
-
حفره ای بود پُر از خون وسطِ سینه من
مهرت افتاد به قلبم ضَربان شکل گرفت ..
میگفت..
خدایا از این پا و آن پا کردن ؛
برایِ رسیدن به تو خسته شدم :)
کمکم کن..
‹ مَحــٰـاءْ ›
-
و تو همانی که
گاه و بی گاه، ز اختیار و گاهی هم جبر،
گریان و شادان و خلاصه؛
در همه حال
می خوانمش... :)!
‹ مَحــٰـاءْ ›
ما را هوای توست ؛ ایهاالرئوف ...
اصلا بی دلیل؛ اصلا یهویی؛ اصلا بی هوا فقط
می خوام سلامتون کنم ؛
سلام آقای امام رضا :))!
گر طبیبِ دلِ بیمار ؛
فقط شش گوشه است ..
من مریضم برسانید مرا تا حرمش :)
خدایا
بیاختیار ما رو بکشون سمتِ
آغوشِ خودت ؛
ما خِیری ندیدیم از این اختیارها ..