· · ─────── ·𖥸· ─────── · ·
#روتین⊰🐚🦋⊱
👩🏻🎓🧠_راههایی برای تقویت حافظه برای درس خواندن:؛▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬
💜¹• دقت و تقویت حافظه
با دقت و تمرکز بالا درس بخوانید. درس خواندن همراه با ترس و اضطراب و احساسات منفی یادگیری را کاهش میدهد و قاعدتاً حافظه هم ناتوان میشود.
💜²•سلامت عمومی در کارکرد حافظه مؤثر است
پس مواظب سلامت عمومی خود باشید و همچنین روزانه حداقل ۷ساعت بخوابید.
💜³•مطالب را تا جایی که ممکن است به صورت خلاصه و طبقهبندی شده به خاطر بسپارید
مطالب کمتر، به خاطرسپاری بیشتر!
💜⁴•مرور و تقویت حافظه
مرور مهمترین ابزار جهت به حافظه سپردن مطالب است.
💜⁵•سعی کنید مطالب را پس از یادگیری به خاطر بیاورید و آن را بازگو کنید
این روش از مطالعه دوباره مطالب مؤثرتر است.
💜⁶•بهتر است زمان مطالعه شما کمتر از ۹۰ دقیقه باشد. و بعد از آن استراحت کوتاهی داشته باشید و دوباره ۹۰ دقیقه مطالعه کنید و همین روند را ادامه دهید. مطالعه طولانی مدت و بدون استراحت، مطالعه مفیدی نخواهد بود و نگهداری مطالب هم خوب انجام نمیشود.
💜⁷•رمزگذاری و تقویت حافظه
برای حفظ کردن مطالب از روش رمزگذاری استفاده کنید. مثلاً برای حفظ تاریخ ادبیات سعی کنید با آثار یک نویسنده جمله بسازید. یا برای حفظ برخی ستونهای جدول مندلیف رمزهایی وجود دارد که میتوانید از آنها استفاده کنید
#فکت ▸🧁🐣
⊱⋅ ──────────── ⋅⊰
|حقایق عجیب و ترسناک:|☠🍒
هرسال 1500 نفر در جنگل های آمازون توسط قبلیه آدمخوار خورده میشن!🧟♀🌸
حرف زدن با سرعت زیاد احتمال مرگ رو 5 برابر بیشتر میکنه!+•+🗣💎
اگه بزرگترین ترس انسان ها رو در یک جدول رتبه بندی کنیم، ترس از مرگ رتبه 12ام رو داره!(رتبه اول ترس از حشراته)~~🦂💞
درخت های آناناس بیشتر از کوسه ها باعث مرگ انسان ها میشن!=|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{↜#درسات |سه راهکار برای تندخوانی😍💖📕}
#پروفایل_دخترونه (。◕‿◕。) ❤️🔥
#دست_و_پا_چلفتی
#پارت_یازدهم 🌈
از زبان مجید
همیشه تو فکرم به خودم میگفتم حتما مینا هم منو دوس داره
مگه میشه با اون خاطره مشترک بچگیا منو فراموش کرده باشه.
حتما اونم تا اسم ازدواج به گوشش میخوره اولین اسمی که به ذهنش میرسه اسم منه.
.
مخصوصا الان که عقایدم محکم تر شده درست مثل اونا
.
دوست داشتم یه جوری ازش بپرسم ولی نمیدونستم چجوری
همیشه دعا میکردم یه بار یهویی بهم پیام بده به عنوان اولین پیام و این ارتباطمون شروع بشه
راستش میترسیدم من شروع کننده باشم
اگه به خاله و شوهر خاله میگفت و اونا هم فکرای بدی میکردن چی؟!
از کجا میخواستن بفهمن من قصدم ازدواجه
یعنی خدایا میشه اون بهم پیام بده و بگه دوستم داره
.
یه مدتی گذشت و فهمیدم اینجوری نمیشه.
مخصوصا با حرفای چند روز پیش خاله به مامانم که مینا خواستگار زیاد داره ولی باباش فعلا میگه فقط کنکور و.
.
تصمیم گرفتم بهش بگم و دلم رو به دریا بزنم
یه شب که مامان خواب بود اروم گوشیش رو برداشتم و شماره مینا رو پیدا کردم و تو گوشیم سیو کردم.
ولی جرات ارسال چیزی نداشتم..
تو این یه هفته کارم شده بود خیره شدن به شمارش و مرور حرفهایی که میخوام بزنم توی ذهنم
.
میخواستم بگم چقدر دوستش دارم مثل بچگیامون
میخواستم بگم توی این همه سال حتی یه دقیقه هم به کس دیگه فک نکردم.
گوشی رو دستم گرفتم.
نمیدونستم چی بگم.
اول باید از یه پیام عادی شروع میکردم ولی چی؟!
اهل جک و اینا هم که به ظاهر نبود
یهو چشمم به تقویم گوشیم خورد
نوشته بود میلاد امام هادی.
وایییی خدااااا ممنونم
.
رفتم تو قسمت پیامها
تو دلم هی تند تند صلوات میفرستادم
نوشتم:
((میلاد باسعادت دهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت مبارکباد))
و تو پرانتز هم نوشتم (مجید مانی) که بفهمه از طرف منه
.
پیام رو فرستادم و تایید ارسالش هم سریع اومد.
قلبم داشت از جا در میومد
صدای قلبمو میشنیدم
تند تند ایت الکرسی میخوندم و میگفتم خدایا آبروم نره خدایا فکر بدی نکنه ..خودت که میدونی قصدم خیره
.
.
یک ساعتی گذشت و از جواب خبری نشد
گفتم حتما ناراحت شده
حوصله هیچی نداشتم...نه شام خوردن نه تلوزیون نگاه کردن ..فقط دوست داشتم بخوابم و بیدار شم ببینم یه چیزی فرستاده
.
صدای زنگ رو بلند بلند گذاشتم و چشمامو بستم...
نمیدونم چه قدر گذشته بود که با صدای زنگ پیام پریدم از جام.
پیام تبلیغاتی بودم
دوباره چشامو بستم و صدای زنگ اومد.
سریع پریدم و صفحه رو نگاه کردم اسم خودش بود
وایییی خداایااا
.
تا بازش کنم صد تا فکر تو ذهنم رفت که چیا گفته
باز کردم نوشته بود:
.
(سلام
ممنون داداش)
#رمان #رمان_مذهبی