#آقای_جلف_من
قسمت ۱۶۵
خندیدم و به آغوش شوهرم پناه بردم
*******
دستام و فشرد و گفت :
ماهان _ مطمئنی اینجاست عزیزم ؟
چادرم و درست کردم و گفتم :
من _ اوهوم قبال اومدم
زنگ و فشردیم و بعد دودیقه در تیکی باز شد ... وارد شدیم و یااهلل گویان وارد
شدیم
هانیه دویید سمتم و بغلم کرد ... محمود و ماهان روبوسی می کردن
هانیه _ الهی قربونت برم ... شبیه پفک شدی ...
لوچام و آویزون کردم وگفتم :
من _ بیشور خر ...
خندیدیم و منم خیلی محترمانه بامحمود سالم علیک کردم ... یه آقای فوق العاده
متین
هانیه _ بفرمایید بشینید ... محدثه آجی بشین سختته
نشستیم و ماهان دستم و گرفت ... به نفس نفس افتاده بودم
من _ هانیه بچت و بیار ببینم که دلم طاقت نداره
از تو آشپزخونه داد زد :
هانیه _ محمود جــــــــــــــــان ؟
محمود _ جــــــــــــــانم ؟
هانیه _ بچمون و بیار این ندید بدید ببینه ...
ماهان و محمود خندیدن و منم تودلم نقشه قتلشو می کشیدم ... محمود رفت سمت
اتاقشون
خونه بزرگ و خوشگل و شیکی داشت که ترکیب سیاه و سفید بود
هانیه 3 ماهی هست زاییده و به دلیل خانواده محمود این 3 ماه رو رفته بودن گلستان
!
االنم یه هفتست برگشتن و منم اومدم بچه خوشگلشون و ببینم !
یعنی البته ناهار دعوتیم ... منم 8 ماه و خورده ایمه ... شکمم قلمبه شده
بچمون دختره ... باصدای محمود رشته افکارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جعبهی کادوی توت فرنگی بساز🍓🥤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودت تو خونه پازل درست کن😵💫💘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊹#موازی🤎⤹
-بقیه پیاماتون توی پارت بعدیمون:)))🦌💘