eitaa logo
مـاٰهڪ🌚☁️
3.6هزار دنبال‌کننده
24.4هزار عکس
8.9هزار ویدیو
182 فایل
«ماهک» به معنای ماه ، ماه کوچک خوب روی دوست داشتنی و زیباروی محبوب☁️ النحیط؛ @Al_Nahit
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتى از ته دل بخندی ، وقتی هر چیزی را به خودت نگیری ، وقتی سپاسگزار آنچه که هست باشی ، وقتی برای شاد بودن نیاز به بهانه نداشته باشی ، اون زمان هست که واقعا زندگی می‌کنی!🙂🪴🌸
آخ "رفـــیق" من دورت بگردم که منه دیوونه رو تحمل میکنی🤤♥️ 👩‍❤️‍👩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو اینقدر قشنگی که ... محاله آدم ازداشتنت سیر بشه :)🫀🦋🤍
دلم را هیچکس مانند او نخواهد برد خودش هم خوب می‌داند کسی با او برابر نیست :) ❤️‍🩹🌸
181_61987015094139.mp3
3.51M
تو قشنگترین تیکه قلبمی❤️‍🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۰۶ نگاهمو از بقیه گرفتم و توجهمو دادم به گلسا یه لباس عین همونی که مهران ازم خواسه بود بخرم پوشیده بود فقط همون دو تا بند بالا رو هم : نداشت موهاشو یه جوری عجیب و غریب بالا برده بود طوری که زا هر طرف سیخ شده بود بیرون عین این که یه دسته گل از کاه درست کرده باشی. یه جفت کفش پاشنه بلند هم پاش کرده بود طوری که با اون قدش و اون پاشنه هایی که بیشتر شبیه میخ بودن تا پاشنه باید تو اسمون دنبالش میگشتی ارایشش هم که کامل کامل بود عین یه عروس تمام و کمال لبخندی بهش زدم و گفتم تولدت مبارک برعکس استقبال گرمش از مهران با اکراه نگاهی سر تا پای من کرد و گفت: ممنون کادومو گرفتم سمتش و گفتم ناقابله لبخند تصنعی زد و گفت: لطف کردی مهران به من اشاره کرد و گفت: آوا میخواد لباسشو عوض کنه! گلسا به یکی از دخترایی که کنارش بود گفت: ارام بیا ایشونو ببر لباساشو عوض کنه دختره اومد سمت من و گفت بیا عزیزم به مهران نگاه کردم و گفتم تو نمیای؟ این حرفم گلسا رو به خنده وا داشت گفت نترس نمیدزدنش! مهران لبخندی زد و گفت: چرا دنبالت میام خندیدم. گلسا که حسابی ضایع شده بود از نزدیک ما کنار رفت. دنبال دختره راه افتادیم ما رو برد تو خونه کوچیکی که تو باغ بود و گفت میتونی بری تو بقیه دخترا هم دارن لباس عوض میکنن مهران رو کرد به منو گفت: من همین جا منتظرم سریع رفتم تو چند نفر دیگه هم داخل بودن بدون توجه به اونا سریع لباسامو عوض کردم و اومدم بیرون مهران لباسا و کیفمو گرفت بعد با هم رفتیم سمت صندلیایی که گوشه باغ چیده بودن
۲۰۷ همین که خواستیم بشینیم یه نفر مهرانو صدا زد هر دو برگشتیم سمت صدا. پسری که داشت به ما نزدیک میشد گفت به به درود بر پزشک بزرگ مهران با خنده گفت: درود بر پزشک کوچک تو کجا اینجا کجا؟ پسره با مهران دست داد و گفت تولد نوه عممه تو چی؟ مهران گفت گلسا و من تو یه مطب کار میکنیم اهانی گفت بعد به من اشاره کرد و گفت: معرفی نمیکنی؟ مهران سرشو تکون داد دستشو انداخت دور شونمو :گفت ایشون عزیز من اوا ست بعد به پسره اشاره کرد و به من گفت حسین تو بیمارستان کاراموزه بعد از این دوره پزشکی عمومی میگیره سرمو تکون دادم و گفتم : خوشبختم تعظیمی کرد و گفت: همچنین بانو خندیدم مهران سرشو کج کرد و اروم تو گوشم گفت: این یه کم دیوونس بعد رو کرد به حسین و گفت خب بهتر نیست بشینیم حسین یه نگاهی به من کرد و گفت: اخه نمیخوام مزاحم بشم مهران گفت نه بابا این چه حرفیه؟ بعد به من نگاه کرد منم موافقتمو با یه لبخند اعلام کردم همگی دور میز نشستیم حسین نگاهی به من کرد و به مهران :گفت نمیدونستم دوست دختر داری مهران دست منو تو دستش گرفت و هر دو رو گذاشت روی میز و گفت خب حالا میدونی از اون گذشته منو اوا حدودا یه ماهه که با هم اشنا شدیم حسین روم زد رو میز و گفت ولی ماشالا خوب به هم میاین لبخندی زدم و گفتم : ممنون شما لطف دارین حسین سرشو تکون داد بعد از شربتی که سر میز بود یه لیوان نصفه ریخت اول گرفت سمت من و گفت: بفرمایید
۲۰۸ قبل از این که من چیزی بگم مهران گفت: آوا مشروب نمیخوره با تعجب گفتم اینا مشروبه؟ مهران سرشو به علامت مثبت تکون داد گفتم چه جالب سر همه میزا هست؟ اره حسین :گفت اولین باره میای چنین تولدی من: بله سرشو تکون داد و گفت: البته تولد که نه یه پا عروسیه واسه خودش دختر بیچاره عقده ای شده تو این سن هیچکی واسش عروسی نگرفته خودش دست به کار شده مهران با خنده گفت نه بابا همیشه همین جوری بوده حسین قبلا ما رو دعوت نمیکرد ولی الان هر کسی رو تونسته خبر کرده مهران شونه هاشو انداخت بالا همون موقع گلسا اومد طرفمون با حسین سلام و علیک کرد بعد گفت مهران چرا نشستی؟ نمیخوای یه کم واسه ما برقصی یا شاید آوا اجازه نمیده؟ مهران گفت: ما تازه رسیدیم واسه همین نشستیم. گلسا دستشو به سمت مهران دراز کرد و گفت: حالا افتخار نمیدی به دور با صاحب مجلس برقصی اینو که گفت نفسمو با حرص دادم بیرون دختره پر رو اصلا دلم نمیخواست با مهران برقصه هر چند ربطی به من نداشت که مهران چی کار میکنه ولی فعلا این من بودم که به عنوان همراه مهران اومده بودم قبل از این که مهران چیزی بگه حسین که متوجه عصبانیت من شده بود رو کرد به گلسا و گفت نه دیگه گلسا جون اونایی که جفتی اومدن باید با هم برقصن ما بی جفتا هم با هم.
۲۰۹ قبل از این که اجازه اظهار نظر به گلسا بده از جاش بلند شد و گفت حالا پرنسس به ما افتخار رقص میده؟ گلسا با اکراه دست تو دست حسین گذاشت و گفت: چرا که نه بعد رو کرد به مهران و گفت ولی یه دورم باید با هم برقصیما فکر نکنم آوا جون ناراحت بشه بعد بدون این که منتظر جواب باشه پشت چشمی نازک کرد و رفت مهران خندید و گفت: خوبه حسین اینجا بود ! لبخند زدم یعنی اگه اون نبود باهاش میرقصید سرمو تکون دادم اصلا به من چه چرا دارم به این چیزا فکر می کنم؟ مهران زد به بازومو :گفت میخوای برقصیم؟ من میشه نریم؟ : چرا؟ شونه هامو بالا انداختم و گفتم همینجوری یه ذره نگاهم کرد و گفت: تو از ظهر یه جوری شدی؟ چیزی شده؟ اگه که مشکلی داری بهم بگو من: نه چیزی نیست اگه راست میگی پاشو بریم برقصیم پوفی کردم و از جام بلند شدم مهران لبخندی زد و دستمو گرفت و کشید وسط جمعیت در حال رقص. خودش دستامو گذاشت رو شونش و دستشو حل\قه کرد دور کم$رم یه نگاه به دختر و پسرایی کردم که دورو برمون بودن هر کسی سرش به کار خودش گرم بود مهران سرشو آورد پایین و گفت حسابی حرص گلسا رو در آوردیما من :كو؟ پشت سرته
۲۱۰ خواستم برگردم که مهران گفت: برنگرد من: چرا؟ میخوام ببینمش لبخندی زد و گفت: این کار درست نیست. پوفی کردم و گفتم ای بابا مهران با خنده گفت : الان میچرخیم نگاهش کن من : باشه تاب خوردیم جای منو مهران عوض شد. قدم به شونش نمیرسید که از اونجا نگاه کنم سرمو بردم سمت بازوش و سرمو کج کردم و از گوشه بازوی مهران گلسا رو دیدم که با خشم به ما خیره شده بود. همون طور که ریز ریز میخندیدم یه دفعه مهران :گفت این اینجا چی کار میکنه؟ سرمو گرفتم بالا و گفتم کی دیدم که اخماش تو هم رفته و به رو به رو خیره شده بیخیال درست و نادرستیش شدم سرمو برگردوندم و مسیر نگاه مهرانو دنبال کردم و رسیدم به دختر و پسری که تو بغل هم داشتند میرقصیدن البته رقص که چه عرض کنم دختره با تمام وجود خودشو به پسره چس\بونده بود پسره هم به دستش تو ی\قه دختره بود و یه دستشم دور کم\رش حل£قه کرده بود همین که یه کم جا به جا شدن دیدم که پسره کسی نیست به جز امیر. مهران خواست بره سمتش که من مانع شدم مهران با حرص گفت منتظر بودم به جایی گیرش بیارم ولی فکر نمیکردم اینجا پیداش کنم من اینجا که جاش نیست مهران خنده عصبی کرد و گفت اره شب حسابشو میرسم بعد منو فشار داد تو بغلش اروم گفتم چی کار میکنی؟ داره نگاه میکنه خندیدم و گفتم از هر دو طرف محاصره شدیم مهران به چشمام نگاه کرد و لبخندی زد و گفت اینقد میرقصیم تا چشمشون در بیاد.
۵ پارت تقدیم نگاهاتون💜👀
🖤☁️°^نقشه های خدا همیشه از خواسته های ما قشنگ تره🥲❤️:)
#بکگراند
مـاٰهڪ🌚☁️
< دیگه‌نگوتولدت‌مبارک‌به‌جاش‌بگو..💜🎈 > ┅ ┅ ┅ ┅ ┅ ┅ ┅ 🫶🏻⊱ many happy returns. 🫂⊱ صد سال به این سال‌ها. 🎂⊱ have a good one. 🎺⊱ تولد خوبی داشته باشی. 🎆⊱ all the best. 🎁⊱ بهترین‌ها رو برات آرزو میکنم. 🪅⊱ may your birthday be filled with laughter. 🎊⊱ امیدوارم تولدت سرشار از خنده و شادی باشه. 🎉⊱ wishing you many more candles to blow out. 🕯⊱ امیدوارم شمع‌های بیشتری رو خاموش کنی
مـاٰهڪ🌚☁️
#قشنگیجات 🤌🏻💙
˚.🌱 پنج‌توصیه‍.. مهم😭💘`~ ①🪷چیزای‌بیخودروجدی‌نگیر . ②🤍به‌خودت‌استرس‌نده . ③🪷به‌اتفاقهای‌خوب‌فکرکن . ④🤍بادوستای‌شادارتباط‌داشته‌باش . ⑤🪷درطول‌روز‌لبخندروی‌لبت‌باشه . ‌
مـاٰهڪ🌚☁️
- موهات رو بیمه کن💇🏻💕 . . ؛ ۫  ּ   ִ  ۫   ˑ ֗  ִ   ˑ    ּ  𖥔 𓄼   ࣪⠀  ּ   ִ  ۫   ˑ ֗  ִ هر ماه نوک گیرۍ انجام بده🤏🏼. جنس موهات رو بشناس🌱. روغن تراپی ڪن💛. موهات رو زیاد نشور🍓. موهات رو زیاد شونه نڪن🛒. ‌
مـاٰهڪ🌚☁️
🤍🐝›‌ کارایی که باید این تابستون انجام بدی🧚🏻‍♀🌸. ⋅ ─ ─ ─ ᨒ ─ ─ ─ ⋅ - نقاشی های کیوت بکش .🍐🌿. - عکس با وایب قدیمی بگیر .🤌🏻💛. - غذا های آسون و خوشمزه بپز .🧸🏳️‍⚧️. - پیانو یاد بگیر .📒💕. - با خمیر فیمو چیزای کیوت بساز .🪴✨.