یِهروزکِههَواخوبباشِهچاییمومیخورَم،
پیراهَنگلگلیمومیپوشَموَچَمِدونَمرو
میبَندَمهَمِهچیووِلمیکنَموَمیرمتویِکیاز
روستاهایِشمالتاابَدباآرامِشزِندِگیمیکنَم!⛺️💗🔥☘
#نگاه_خدا
#پارت_دهم🌈
عاطی: عع میزاشتی ماهم میاومدیم کمک باهم فکر میکردیم
) خوابم پرید(: عع راست میگی ،الان میام دنبالت
عاطی: خدا شفا بده
تن تن لباسمو پوشیدمو رفتم دنبال عاطفه
- سلام دوست عزیززززم
عاطی: چیه مهربون شدی
- عع یه بارم میخوایم مثل دخترای مودب حرف بزنیم نمیزاریااا
عاطی: آخه بهت نمیاد
- کجا بریم حالا؟
عاطی: اول گلزار
- هیچی باز شروع شد ،عاطفه جان از جون اون شهیده بیچاره چی میخوای،بابا شوهر پیدا نمیشه
عاطی: واه واه ،تو از کجا میدونی من شوهر میخوام حالا
- بابا من نشناسمت که به درد لای جرز دیوار میخورم خواهررررر،،،،سارا جان از قدیم میگن گشتم نبود نگرد نیست
عاطفه : دیونه ،پس بریم دو تا دبه ترشی بخریم یکی واسه من یکی واسه تو
- واقعا ندید بدید شوهریماااا
رسیدیم بهشت زهرا ،عاطفه رفت سمت گلزار منم رفتم سمت قبر مادرم
نشستم کناره سنگ قبر : میبینی مامان ، میخوام زندگی هم کنم نمیزارن ،مامان جون نمیشه بری تو خواب عشقت ازش
بخوای که منصرف بشه از ازدواج من
حرفام که تمام شد رفتم سمت گلزار ،
دیدم عاطفه مثل همیشه سرش رو ،روی سنگ قبر شهیدش گذاشته داره گریه میکنه
رفتم کنار
- سلام برادر،ببخشید این دوستمون دنبال یه شوهر میگرده هم جنس شما،منظورم یکی که بوی شهادت بده21
عاطی: عع سارا بس کن زشته
- چی چی زشته همیشه میای اینجا گریه میکنی، لااقل حرف دلتو بلند بهش بگو دیگه ،شاید راهی پیدا شد از دستت راحت
شدیم
عاطی: دیوونه،لازم نکرده ،بریم
- من خواستم کمکت کرده باشم تا زودتر به آرزوت برسی ،وگرنه که بریم تو راه دبه ترشی و بخریم
عاطی: بی مزه
)سوار ماشین شدیم رفتیم پاتوق همیشگی (
- عاطی کمک میخوام
عاطی: باز چه گندی زدی
- یه جور میگی که هیچی در حال خرابکاری ام که
عاطی: نه اینکه نیستی ..
حالا بگو چی شده !
- میخوام از ایران برم ،بابا نمیزاره
عاطی: اول اینکه غلط کردی میخوای بری ،دومم دست حاجی درد نکنه که نمیزاره
- عع مسخره بازی در نیار ،میخوام برم کانادا درسمو ادامه بدم ،تازه مادر جون و خاله زهرت ا واسه بابا رضا میخوان زن
بگیرن
عاطی: وااایی شوخی نکن
- نه بیکارم دارم اراجیف میافم
- بابا میگه شوهر کنم برم الان من چیکار کنم
عاطی: این دیگع بحران بزرگیه که همه درگیرش هستیم ،بی شوهری
) کیف مو برداشتم پرت کردم سمتش( خیلی دیونه ای ،من چی میگم تو چی میگی
عاطی: سارا جان من پسر بودم میتونستم کمکت کنم ولی حیف که دخترم ،داداش مجردم ندارم بیاد بگیره تو رو پس
بیخیال رفتن شو
- من میگم نمیخوام شوهر کنم تو داری دنبال شوهر میگردی برام
عاطی: من دیگه تا همین اندازه مخم کار میکرد بیشتر از این دیگه شرمنده
#رمان #رمان_مذهبی
ـ ❄️ ᵕᵕ
فصل کھ رخ عوض میکند ، دوبارھ
عاشق زندگی میشوم، حال دلم بهتر
مۍشود ؛ چرا کھ زمستان مهمانِ مـا
شدهاست ومن، آهستہ بر روی پیادھ
رویِ یخزده راه میروم، عشق در این
شال پشمیست کھ نفسم را گرم نگہ
میدارد، در سردۍ ِ لابہلای زمستان !