#لجبازی_نکن
صدوشصت وسه
-پرواز چی؟
- ساعت۷ میرم آزمایشگاه تاپرواز می رسیم.
-باشه. پس امشب نمی تونیم باهم باشیم؟
-برای احتیاط نه.
سفت بغلم کرد و چشامون گرم شد.
-ببخشید ما امروز پرواز داریم میشه زود جوابش و بدین؟
-البته.
-ممنون
-۱۰ دقیقه دیگه آمادس.
-می خوای تو بازش کنی؟
-نه خودت باز کن.
-بده من.
پاکت و ازش گرفتم و بازش کردم. کمی نگاهش کردم بعد برعکسش کردم. بعد افقی، عمودی...
-اِ چیکار می کنی رها جواب چی شد؟
-ها؟ اها جواب، خب جواب اینه که من االن پنج قلو حامله ام.با حالت گنگ وخنگی به هیراد نگاه می کردم قیافه اون از من بدتر بود.
-تو چیکار کردی هیراد؟
-باور کن من به یدونم راضی بودم.
برگه رو ازم گرفت و نگاهش کرد. یکدفعه یه پس گردنی حواله ام کرد.
-هوی وحشی چرا می زنی؟ من پنج قلو حامله اما.
همون طور که با دست گردنم رو ماساژ میدادم، حرفام رو میزدم.
-چی چی رو پنج قلو حامله ای؟ اینکه برای تو نیست.
-هان؟پس برای کیه؟
-برای اکرم غزل آبادی کاکوی شمسیه.
-چی؟ چه اسمی.
از اسمش خندم گرفته بود.
برگ رو گرفتم رفتم سمت پذیرش.
-ببخشید خانوم این جواب آزمایش اشتباهیه. برای من نیست.
جواب رو نگاه کرد.
-اسمتون؟
-رها یزدان پناه.
تو آزمایش هاش گشت؛
#لجبازی_نکن
صدوشصتچهار
یک برگه گرفت سمتم، ازش گرفتم و بازش کردم.
باورم نمی شد من حامله ام...!
-چی نوشته؟
-من.... م.. من حامله ام.
-دروغ نگو؟
-باور کن
برگ رو نگاه کرد. سریع بغلم کرد وشروع کرد چرخوندنم. خیلی هیجانی شدم.
قلبم مثل گنجشک میزد.
-باورم نمیشه خدایا مرسی.
یه حسی که تاحاال نداشتم اومده بود سراغم. یعنی من مادر میشم؟ وای باید به همه بگیم.
-وای عاشقتم هیراد!
-منم از االن صدات می کنم خاتون.
-چرا!؟
-چون هم زنمی هم مادر بچمی.
-چه ربطی داره؟
-من دوست دارم به تو چه؟
-وا پس منم بهت میگم غالم.-چرا!؟
-چون دوست دارم.
-اه لجباز خیلی خب بهت میگم رهاخره. خوبه؟
-منم بهت میگم هیراد گاوه خوبه؟
-کم نیاری؟
- نگران نباش
-به حرمت بچه چیزی بهت نمی گم.
-نیست که االن نگفتی.؟
دستش رو انداخت گردنم و موهام رو که از شال بیرون اومده بود رو بهم ریخت
-کی با تو بود؟ داشتم خودم و تو آینه نکاه می کردم.
لبخند به لبای اونم اومد. تو جام صاف نشستم. و به آینده فکر کردم.
-راستی هیراد. اسمش و چی بزاریم؟
-بزار بیاد بعد. ولی فکر کنم من مشتلق بچه بودم نه تو مگه نه؟
-تیکه ننداز باالخره من مادرشم حسم بهش قوی تره.
-بابا مادرش!
-نگفتی؟
-اوم... خب آرین، آریان، امیر سام، پارسا...