eitaa logo
ماهڪ 🌙
3.3هزار دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
6.5هزار ویدیو
139 فایل
ماهڪ؟ معشوقڪ زیباروی 🌙🩷 ‌ ‌ تبلیغآت ֶָ تبآدل ↫ @T_Mahak ☕️
مشاهده در ایتا
دانلود
صدوشصت وسه -پرواز چی؟ - ساعت۷ میرم آزمایشگاه تاپرواز می رسیم. -باشه. پس امشب نمی تونیم باهم باشیم؟ -برای احتیاط نه. سفت بغلم کرد و چشامون گرم شد. -ببخشید ما امروز پرواز داریم میشه زود جوابش و بدین؟ -البته. -ممنون -۱۰ دقیقه دیگه آمادس. -می خوای تو بازش کنی؟ -نه خودت باز کن. -بده من. پاکت و ازش گرفتم و بازش کردم. کمی نگاهش کردم بعد برعکسش کردم. بعد افقی، عمودی... -اِ چیکار می کنی رها جواب چی شد؟ -ها؟ اها جواب، خب جواب اینه که من االن پنج قلو حامله ام.با حالت گنگ وخنگی به هیراد نگاه می کردم قیافه اون از من بدتر بود. -تو چیکار کردی هیراد؟ -باور کن من به یدونم راضی بودم. برگه رو ازم گرفت و نگاهش کرد. یکدفعه یه پس گردنی حواله ام کرد. -هوی وحشی چرا می زنی؟ من پنج قلو حامله اما. همون طور که با دست گردنم رو ماساژ میدادم، حرفام رو میزدم. -چی چی رو پنج قلو حامله ای؟ اینکه برای تو نیست. -هان؟پس برای کیه؟ -برای اکرم غزل آبادی کاکوی شمسیه. -چی؟ چه اسمی. از اسمش خندم گرفته بود. برگ رو گرفتم رفتم سمت پذیرش. -ببخشید خانوم این جواب آزمایش اشتباهیه. برای من نیست. جواب رو نگاه کرد. -اسمتون؟ -رها یزدان پناه. تو آزمایش هاش گشت؛
صدوشصت‌چهار یک برگه گرفت سمتم، ازش گرفتم و بازش کردم. باورم نمی شد من حامله ام...! -چی نوشته؟ -من.... م.. من حامله ام. -دروغ نگو؟ -باور کن برگ رو نگاه کرد. سریع بغلم کرد وشروع کرد چرخوندنم. خیلی هیجانی شدم. قلبم مثل گنجشک میزد. -باورم نمیشه خدایا مرسی. یه حسی که تاحاال نداشتم اومده بود سراغم. یعنی من مادر میشم؟ وای باید به همه بگیم. -وای عاشقتم هیراد! -منم از االن صدات می کنم خاتون. -چرا!؟ -چون هم زنمی هم مادر بچمی. -چه ربطی داره؟ -من دوست دارم به تو چه؟ -وا پس منم بهت میگم غالم.-چرا!؟ -چون دوست دارم. -اه لجباز خیلی خب بهت میگم رهاخره. خوبه؟ -منم بهت میگم هیراد گاوه خوبه؟ -کم نیاری؟ - نگران نباش -به حرمت بچه چیزی بهت نمی گم. -نیست که االن نگفتی.؟ دستش رو انداخت گردنم و موهام رو که از شال بیرون اومده بود رو بهم ریخت -کی با تو بود؟ داشتم خودم و تو آینه نکاه می کردم. لبخند به لبای اونم اومد. تو جام صاف نشستم. و به آینده فکر کردم. -راستی هیراد. اسمش و چی بزاریم؟ -بزار بیاد بعد. ولی فکر کنم من مشتلق بچه بودم نه تو مگه نه؟ -تیکه ننداز باالخره من مادرشم حسم بهش قوی تره. -بابا مادرش! -نگفتی؟ -اوم... خب آرین، آریان، امیر سام، پارسا...
‌تقدیر من این بود که در بندِ تو باشم ؛ دیوانه‌ی دیوانه‌ی لبخنـد تو باشم...
دلبرے ڪردن؛ همیشہ ڪار انسان‌ها ڪہ نیست... گاه‌گاهے استڪانے چاے هم دل میبرد❤️✨
جای دور نرو خدا تو قلبته❤️✨