eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
405 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
6.2هزار ویدیو
101 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم 🔹 امروز؛ صفحه دویست و نود قرآن کریم سوره مبارکه الإسراء ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @mahale114 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
Quran-page-290.mp3
2.28M
📢 هر روز بخوانیم 🔹 صفحه دویست و نود قرآن کریم، سوره مبارکه الإسراء با صدای آقای شهریار پرهیزگار بشنوید. ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @mahale114 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🤲 برخی 🎆حلول‌ماه‌مبارک‌شعبان‌مبارک🎆 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @mahale114 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
4_5956561083350126593.mp3
18.84M
※ مناجات شعبانیه با صدای: محمود معماری تولید استودیو انسان تمام ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @mahale114 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
2_5353043995587001521.mp3
13.16M
※ صلوات با صدای: محمود معماری تولید استودیو انسان تمام ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @mahale114 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
4_5827833010749183311.mp3
1.44M
🎧 خاطره حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از روز بازگشت امام خمینی(ره) به ایران مبارک ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @mahale114 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
«من نمی‌دانستم که امام می‌تواند اینقدر بَد باشد!» بررسی آفات و انحرافات داخلی ✍️ غروبها بعد از اذان عادتمان بود همه‌ی خانواده‌های شهرک می‌آمدیم بیرون! بچه‌ها باهم بازی می‌کردند، مامان‌ها گاهی آش می‌پختند، گاهی سبزی پاک می‌کردند، گاهی باهم به یکی که مریض شده بود سر می‌زدند و .... باباها هم دورهم جمع می‌شدند، گاهی صندوق قلکی داشتند، گاهی فقط چای می‌خوردند و مشکلات را باهم حل می‌کردند، گاهی هم با ما بازی می‌کردند، گاهی هم بساط عروسی می‌چیدند و یکی از بچه‌های شهرک را سامان می‌دادند و .... • بابا و مامانِ یکی از خانه‌ها هیچ وقت نمی‌آمدند امّا ... و آن خانه برای من که آن روزها 8 سالم بود؛ همیشه یک خانه‌ی پر رمز و راز بود. این دو نفر با اینکه بسیار متین و مهربان بودند، یک دختر خیلی مودب ولی پسر شروری داشتند که از هر جا عبور می‌کرد یک شرّی به پا می‌‌کرد که بالاخره پای این بابای باآبرو و اصیل را باز می‌کرد به ژاندارمری...! • امام خمینی (که نور و رحمت خدا بر ایشان باد) آن روزها بیمار بودند! و تمام ایران را فضای نگرانی و دعا پر کرده بود. این جوّ غالب کشور بود اما بودند کسانی که هنوز دلبسته نظام شاهنشاهی بودند و این فضای ملتهب و نگران آزارشان می‌داد. • ما داشتیم «وسطی» بازی می‌کردیم که توپ‌مان قل خورد به سمت جایی که باباها نشسته بودند و باهم گفتگو می‌کردند. رفتم بیاورمش که یک صدای عصبانی و ناراضی مرا میخ‌کوب کرد! ناراضی از وضعیت اقتصادی و شغلی خودش و مقایسه‌ی آن با زمان پیش از انقلاب. من ایستادم و حرفهای او را گوش کردم و تمام جانم با این کلمات به غلیان افتاد! • چند روز با جهان به هم ریخته‌ی وجودم سر کردم! و با ذهن هشت سالگی‌ام آنقدر بالا و پایین کردم آن حرفها را نسبت به مردی که سوپرمَن زندگی‌ام بود که بالاخره شنبه شد و من با بغض، بعد از اینکه از مدرسه تعطیل شدم، رفتم کانون! آن موقع‌ها «کانون پرورش فکری» تنها مامن کودکان و نوجوانان دهه شصت بود. «آقای خلیلی» مربی نبود برای بچه ها ... بابا بود برایمان. رفتم کنارش نشستم و تمام ماجرا را با اشک برایش تعریف کردم. گفتم : من امام را دوست داشتم، من برای امام یک عالمه نامه نوشته‌ام که آنها را برایش نفرستاده‌ام هنوز. من نمی‌دانستم که امام می‌تواند اینقدر بَد باشد! • او عادت داشت وقتی می‌خواست حرف مهم با ما بزند خم شود و زانو بزند روی زمین و دستانش را بگذارد روی شانه‌هایمان و به چشمانمان نگاه کند و حرفش را به جان ما تزریق کند. این کارش را دوست داشتم، چون باعث می‌شد همه حرفهایش را در امنیت کامل بفهمم. • گفت : فلانی را می‌شناسی که ؟ (همان همسایه‌ی محجوبمان را می‌گفت که پسرش به شرارت معروف بود!) گفتم : خب بله! گفت : دوستش داری؟ گفتم : خیلی! اما پسرش همیشه بازی‌هایمان را خراب می‌کند! • گفت : او مرد بزرگی است! مهربانی و خیرش آنقدر زیاد است که چندین و چند خانواده از همین شهر را تحت پوشش دارد و برایشان پدری می‌کند! حالا یک فرزند ناخلفی هم دارد، که خیلی از پیمبران نیز با همین امتحان سخت روبرو بودند. این فرزند ناخلف آیا از ارزش او، و میزان مهربانی و عطوفت او نسبت به آدمهای شهرک کم کرده؟ گفتم : اصلاً... همه ایشان را خیلی دوست دارند و حساب پسرش را از ایشان جدا می‌دانند! • آقای خلیلی لبخند قشنگی زد و گفت : حساب امام هم از بعضی دولتمردان ما جداست دخترم! انقلاب، نور است! نور صبح‌ها وقتی می‌تابد، همه‌ی سیاهی را از بین می‌برد. ولی همه‌ی دزدها فقط در تاریکی شب دزدی نمی‌کنند؛ بعضی‌ها زیر نور خورشید هم اهل خطا و غارتند! همیشه یادت باشد برای بررسی چیزی، بیایی عقب و تمامِ ابعاد آن را ببینی! آنوقت هیچ سیاهی کوچکی، نمی‌تواند ارزش و اعتبار اصل نور را برایت کم کند! ❤️ من فهمیدم همان موقع حقیقتی را ... که سالها بعد؛ آغاز فهم من از «جریانِ انتظار فعال» و «تمدن‌سازی نوین اسلامی» در بستر انقلاب اسلامی شد. امام آمده بود نوری را به انفجار برساند که سرنوشت جهان را عوض کند! کم و کاستی‌ها زیر نور بیشتر به چشم می‌آیند ولی نمی‌توانند نور را منکر شوند. 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی مبارک. ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @mahale114 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🍃بسم رب الشهدا و صدیقین🍃 🔻یادواره شهید سجاد طاهرنیا (و همسر گرامیشان) 📖قاری: امیرحسین کسمایی 👤با اجرای: آقای صالح واحدی 🎤و روایتگری: مظاهر علی پرست (دوست و همرزم شهید) ▪️به نفس گرم: کربلایی داود شکاری / کربلایی علی ملاکریمی 🔹به‌همراه اجرای گروه سرود فطرس 🗓
جمعه ۱۲ بهمن ماه ۱۴۰۳
🕖همراه با نماز مغرب و عشا
📍میدان شهید محلاتی، حسینیه حضرت زینب(سلام الله علیها)
👈 جهت مسیریابی لوکیشن جلسه روی این متن کلیک کنید👉 @Zeinabiyye
مدیران غربگرا.mp3
7.62M
من التماس می‌کنم به ملّت ایران؛ این غرب‌زده‌ها را کنار بگذارند! (امام خمینی ره) ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @mahale114 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
توییت استاد ✍️ شأن نزول این سخن امام ره هم خیلی جالب و خواندنی است: 👤 حجت‌الاسلام ‌رحیمیان نقل می‌کنند: 🔵 در جماران، بعداز اینکه اتاقی در مجاورت اتاق کار امام (ره) برای حاج‌احمدآقا ساخته شد، با توجه به اینکه در دو ضلع آن ایوان باریکی به ارتفاع حدود ۱/۵ متر از کف حیاط بود، نرده‌ای فلزی روی لب ایوان نصب کردند. حاج‌احمدآقا برایم نقل کرد (نقل به مضمون): «یک روز امام سرزده به این طرف آمدند و آنگاه که دیدند، بعداز اتمام اتاق، باز هم کار جدیدی روی ایوان انجام شده است، با تلخی به این کار و هزینه جدید اعتراض کردند.» 🔵 حاج‌احمدآقا در ادامه گفت: «در ذهنم خطور کرد که الان جواب قاطعی به امام (ره) می‌دهم که به‌خوبی قانع شوند.» (علی، فرزند حاج‌احمدآقا در آن زمان دوسه‌ساله بود و بسیار مورد علاقه امام.) خدمت امام عرض کردم: «علی نوپاست و مدام اینجا می‌آید. اگر از این ایوان پایین بیفتد، ضربه مغزی می‌شود، به همین جهت نرده را درست کردیم.» 🔵 امام درنگی کردند و فرمودند: «انسان قدم‌به‌قدم طاغوتی می‌شود! در هر قدم هم برای خود دلایلی پیدا می‌کند.» ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @mahale114 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▶️ تاریخ کشورت را بخوان ❓ آیا ایرانِ قبل‌از جمهوری اسلامی، ایرانِ پیروزی بوده است؟ 🔼 وقتی حافظه تاریخی ملتی را پاک کنید، امروزش را می‌توانید محکوم کنید! ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @mahale114 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
4_5823495789564927190.mp3
13.32M
🎙 استاد ⏪ «سیر تکامل بشریت، از آدم تا خاتم» 🗓 ۸ بهمن‌ماه ۱۴۰۳ - تهران ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @mahale114 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯