eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
405 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
6.2هزار ویدیو
101 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
پاتو از روی آیات الهی بردار!.mp3
13.14M
پاتو از روی آیات الهی بردار؟ یه جوری میگن انقلاب اسلامی زمینه ساز ظهوره انگار خدا درباره انقلاب وحی نازل کرده، اصلا چه سند معتبری برای این انقلاب وجود داره؟ کی گفته ولی فقیه نایب امام زمانه؟ این حرفا رو از خودشون درآوردن که مردم رو فریب بدن من عاشق امام زمانم ولی این چیزا رو قبول ندارم.💥 استاد_شجاعی استاد_پناهیان @mahale114
202030_885898430.mp3
7.04M
34 جوانی؛ پُر سرعت ترین دوران، برای رسیدن به کمالِ انسانی ست ! زیـرا؛ آسون تر میشه،از خُلق های بَد، رها شد! نذار جوانیت، به خواب بگذره؛ این بزرگترین مصیبته. 🎤 @mahale114
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اولین فیلم از دستگیری عامل حمله به نیروهای پلیس در کرج، آسیاب به نوبت..... @mahale114
ولادت حضرت محمد ص-سخنرانی.MP3
37.01M
یک سخنرانی ویژه که ارزش شنیدن را دارد..... لطفا در پخش این صوت کوشا باشید، آنهایی که دنبال حق هستند شاید با کمک من وشما صف خودشون را از جدا کردند... @mahale114
1_713322260.pdf
17.85M
مطالعه این کتاب برتمام دوستان انقلابی لازم است. حجة الاسلام راجی مدیرمسئول اندیشکده راهبردی در جمع آوری وتنظیم این کتاب مفید بسیار زحمت کشیدند، ان شاءالله خداوندمتعال به این روحانی مخلص ودیگر همکارانشان خیر دنیا و آخرت بدهد و به تک تک ما هم توفیق مطالعه این کتاب مفید را عنایت فرماید به برکت صلوات برمحمدوآل محمد ص. @mahale114
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: 💠 ارضَ مِنَ الرِّزقِ بِما قُسِمَ لَكَ تَعِش غَنِيّا ❇️ به روزى‌اى كه قسمتت گشته راضى باش تا توانگرانه زندگى كنى 📚 غررالحكم حدیث ۲۳۳۲ @mahale114
✍ سعی ﮐﻦ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺮی ﻧﺒﺎشی ﮐﻪ ﮐﻤﮏ میﮐﻨﺪ 🔹زن جوانی در جاده رانندگی می‌کرد. برف کنار جاده نشسته بود و هوا سرد بود. ناگهان لاستیک ماشین پنچر شد و زن ناچار شد از ماشین پیاده شود تا از رانندگان دیگر کمک بگیرد. 🔸حدود ۴۵ ﺩﻗﻴﻘﻪ‌ﺍی می‌ﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﻮﺯ و ﺳﺮﻣﺎ منتظر کمک ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﺎﺷﻴﻦ‌ﻫﺎ یکی ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮی ﺭﺩ می‌ﺷﺪﻧﺪ. 🔹ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﭘﺎﻟﺘﻮی ﮐﺮم‌رنگ ﺍﺻﻼ ﺗﻮی ﺑﺮﻑﻫﺎ ﺩﻳﺪﻩ نمی‌ﺷﺪ. ﺑﻪ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﻳﺶ ﺣﺴﺎبی ﺑﺮﻑ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺷﺎﻟﺶ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ‌ﺗﺮ ﺩﻭﺭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﭘﻴﭽﻴﺪ ﻭ ﮐﻼﻩ پشمی‌ﺍﺵ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺭﻭی ﮔﻮﺵ‌ﻫﺎﻳﺶ ﮐﺸﻴﺪ. 🔸بالاخره ﻳﮏ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻗﺪیمی ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍنی ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ. ﺯﻥ کمی ﺗﺮﺳﻴﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪ. 🔹ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﺸﮑﻠﺶ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﻴﺪ. 🔸ﺯﻥ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ﭘﻨﭽﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ کسی ﻫﻢ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺍﻭ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 🔹ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﺮﻣﺎی ﺁﺯﺍﺭﺩﻫﻨﺪﻩ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﺍﻭ ﭘﻨﭽﺮﮔﻴﺮی می‌ﮐﻨﺪ ﺯﻥ ﺩﺭ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺑﻤﺎﻧﺪ. 🔸ﺍﻭ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﺸﮑﺮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍی کمکش ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ. 🔹ﺩﺭ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺷﻴﺸﻪ ﺯﺩ و اشاره کرد که لاستیک درست شد. 🔸ﺯﻥ ﭘﻮلی ﭼﻨﺪ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﭘﻮﻝ ﭘﻨﭽﺮﮔﻴﺮی ﺩﺭ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻭی ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩ، ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﮔﺮﻓﺖ. 🔹ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ، ﺑﺎ ﺍﺩﺏ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ که ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍی ﺭﺿﺎی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﻋﻮﺽ، سعی ﮐﻨﻴﺪ ﺁﺧﺮﻳﻦ کسی ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ ﮐﻪ ﮐﻤﮏ می‌ﮐﻨﺪ. 🔸ﺍﺯ ﻫﻢ خداحافظی ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ‌ﺷﺪﺕ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ. 🔹ﺍﺯ ﻓﻬﺮﺳﺖ ﻏﺬﺍی ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ یکی ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺟﻮﺍنی ﮐﻪ ﻣﺎﻩ‌ﻫﺎی ﺁﺧﺮ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭی ﺧﻮﺩ ﺭﺍ می‌ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ گارسونی ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎنی ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﻪ ﻣﻴﻞ ﺩﺍﺭﺩ. 🔸ﺯﻥ، ﻏﺬﺍیی ۸۰ﺩﻻﺭی ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩ، ﻳﮏ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ۱۰۰ﺩﻻﺭی ﺑﻪ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﺍﺩ. 🔹ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ۲۰ ﺩﻻﺭ باقی‌مانده ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. ﺍﻣﺎ وقتی ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺧﺒﺮی ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻥ ﻧﺒﻮﺩ. ﺩﺭ ﻋﻮﺽ، ﺭﻭی ﻳﮏ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ‌ﮐﺎﻏﺬی ﺭﻭی ﻣﻴﺰ ﻳﺎﺩﺩﺍشتی ﺩﻳﺪﻩ می‌ﺷﺪ. 🔸ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ. ﺩﺭ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ۲۰ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﻋﻼﻭﻩ ۴۰۰ ﺩﻻﺭ ﺯﻳﺮ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ‌ﮐﺎﻏﺬی ﺑﺮﺍی ﻭی ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺮﺍی ﺯﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﭼﺎﺭ ﻣﺸﮑﻞ ﻧﺸﻮﺩ. 🔹ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍی ﺁﻥ ﺯﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ: سعی ﮐﻦ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺮی ﻧﺒﺎشی ﮐﻪ ﮐﻤﮏ میﮐﻨﺪ. 🔸ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ، ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ‌ﺧﺎﻃﺮ ﭘﻮﻝ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺯﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺁهی ﺩﺭ ﺑﺴﺎﻁ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ. 🔹ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﺎﺟﺮﺍی ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﺮﺩ. ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺯنی ﺑﺎ ﭘﺎﻟﺘﻮی ﮐﺮﻡ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻪ ﻣﺒﻠﻎ ﮐﺎفی ﺑﺮﺍی ﺍﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ. 🔸ﻗﻄﺮﻩ ﺍشکی ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﻓﺮﻭﺭﻳﺨﺖ ﻭ ﺑﺮﺍی ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺯﻥ ﺑﺮﺍی ﺭﺿﺎی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. 🔹ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ می‌گویند ﺍﺯ ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﺑﺪهی ﺍﺯ همان ﺩست می‌گیری. @mahale114
شبنامه 1019.mp3
11.82M
امام جمعه خاش متاثر از عبدالحمید مردم را تحریک کرده بود / چرا باید از افتادن نقاب عبدالحمید خوشحال بود؟ شبنامه / در روزهای گذشته شاهد ناآرامی‌هایی در شهر خاش بودیم / کمی بعد از این نا آرامی‌ها حمید اسماعیل زهی بیانیه داده و برخورد با آشوبگران را محکوم کرده بود / حالا مشخص شده امام جمعه خاش تحت تاثیر حمید اسماعیل زهی حرف‌های تحریک کننده‌ای را در خطبه‌ها گفته است / ظاهرا عده ای زیر اسم تصمیم گرفته‌اند کمی در موج فتنه‌ی اخیر شنا کنند / افتادن نقاب از چهره ی البته یک برد بسیار بزرگ محسوب شده و یک رخداد مثبت است / چرایی این مهم را در شبنامه بررسی خواهیم کرد / @mahale114
19.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ️اغتشاشگران در زیر ذره‌بین پهپادی سازمان اطلاعات سپاه. ♨️ گزارشی از رصد لیدرها و عناصر وابسته به عربستان سعودی با چشمان تیزبین سپاه پاسداران که برای اولین بار منتشر می‌شود. @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل هفتم : صفحه چهارم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل هفتمم : صفحه پنجم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... در جادۀ فاو-ام‌القصر واقعاً متربه‌متر خمپاره می‌آمد و نفربه‌نفر تلفات می‌گرفت. من عقب بودم و دیدم سر ستون وارد خط شد. ناگهان خمپاره‌ای کنار ستون فرود آمد و اولین شهید گروهان ما آسمانی شد. جلو که رفتم دیدم او کسی نیست جز همان که شب را زیر پتویش تا صبح گذراندم و شاهد آرامش استثنایی و دل نترسش بودم. جان بزرگ‌ترین دلبستگی انسان است و از دست دادن این دلبستگی به‌غایت ترسناک. آن‌قدر ترسناک که کابوس از دست دادنش خواب را از چشم انسان برباید و قبل از تلخی مصیبت، زندگی را بر انسان تلخ کند. در این میانه، فقط کسی می‌تواند نترسد که وابسته نباشد و کسی که وابسته نباشد منقطع است و کسی که منقطع شد لاجرم شهید می‌شود. همان‌طور که حاج‌قاسم عزیز فرمود: «شرط شهید شدن، شهید بودن است.» عبادت و شب‌زنده‌داری آمده است که این بندهای تعلقات را یکی‌یکی باز کند و حقیقتی فراتر را به انسان بنماید. اگر عبادتی جانِ مدعی را عزیز کند و رهاوردش این باشد که یگانه عابد دهریم، می‌مانیم. و اگر بدون ادعا، مردانه ترک جان و مال گفتیم، می‌رویم. همان‌طور که هم‌سنگر عزیز ما رفت. در خط، سنگرهایی به‌موازات جاده احداث شده بود که نیروها در آن پناه می‌گرفتند. درحالی‌که تازه دسته وارد معرکۀ نبرد شده بود، پیش چشممان انفجاری رخ داد و یکی از سنگرها منهدم شد. اغلب افراد آن سنگر برزولی بودند. علی‌صفر شیراوند همان لحظه شهید شد و علی اسلامی، جانعلی غفاری، حاج‌نورالله سنایی و پسردایی‌ام میرزا فتوت مجروح شدند. پسرعمه‌ام حاج‌اسکندر تبریزی هم آنجا بود. بااینکه در همان سنگر بود، اما به‌ظاهر، سالم از زیر آوار بیرون آمد و جراحتی نداشت. داشت به مجروحان رسیدگی می‌کرد که شکمش به‌طوری غیرطبیعی باد کرد و بیهوش روی زمین افتاد. بعدها حاج‌اسکندر در جمع‌های خانوادگی، این ماجرا را به‌خوبی تعریف کرد. ماجرا از این قرار بود که یک ترکش ریز به‌اندازۀ عدس، روده‌هایش را سوراخ می‌کند و پس از عبور از روده، وارد معده می‌شود. همین سبب شده بود تا امعا و احشایش به‌کلی به‌هم بریزد و به چنین حالتی دچار شود. اردشیر احمدوند که به‌همراه دیگر برادران زودتر به خط آمده بود، با دیدن من به پیشوازم آمد. خبر نگران‌کننده‌ای داشت. او گفت: «اون پاسگاه رو اون جلو می‌بینی؟ نیروهای گردان حضرت علی‌اصغر قبل از ما تا اونجا پیشروی کرده بودن. اما همون‌جا محاصره می‌شن و در معرض اسارت قرار می‌گیرن. رضا احمدوند و رحمان ترکاشوند برای شکستن محاصره و رهایی‌شون از خاکریز عبور می‌کنن و به دل دشمن می‌زنن، اما تا الان خبری ازشون نشده.» گفتم: «یعنی چی خبری ازشون نشده؟» گفت: «یعنی اینکه... به‌نظرم... شهید شدن.» به‌هیچ‌وجه نمی‌خواستم شهادت رضا را قبول کنم. به‌عبارت بهتر، نمی‌توانستم و پذیرش مصیبت به این بزرگی را نداشتم. حاشا کردم. گفتم: «از کجا می‌دونی؟ شاید اسیر شده باشن.» اما اردشیر روی حرفش بود. گفت: «بعید می‌دونم کسی از این معرکه زنده برگرده.» حسین خویشوند سخت مشغول جنگیدن بود. یک لحظۀ کوتاه، گذرمان به یکدیگر افتاد. فرصتی برای حرف زدن درمورد رضا نشد و رفت. رضا و رحمان باجناق بودند و این بیشتر ما را از وضعیت سلامتی آنان نگران می‌کرد. من که با این خانواده رفت‌وآمد داشتم، بیشتر دل‌آشوب شدم. احمد احمدوند برادر رضا در خط حضور داشت. عجیب مضطر بود و هیچ کاری از دستش برنمی‌آمد. وقتی به این‌وآن رو می‌زد تا خبری از برادرش به‌دست بیاورد و هر بار به در بسته می‌خورد، حالش را درک می‌کردم. خودم مانند او علامت‌سؤال بودم و پیوسته هم‌رزمان را سؤال‌پیچ می‌کردم، اما دریغ از حتی یک خبر دلگرم‌کننده. @mahale114
بانهایت تآسف و تآثر باخبر شدیم حاجیه خانم غفاری (همسرگرامی حاج غلامرضا غفاری) به رحمت خدا رفتند. گروه جهادی منتظران موعود برخود وظیفه میداند عرض تسلیت داشته باشد به خانواده محترم غفاری به ویژه همسرگرامی و فرزندان محترم این بانو محترمه. لازم به ذکراست این خانواده محترم یکی از بانیان گروه جهادی جهت رفع نیاز خانواده های نیازمند هستند که ماهانه جهت ذبح مرغ برای نیازمندان آبرومند یاری رسان این گروه جهادی بودند. ضمن اینکه اهالی محل ومسجد امام حسن مجتبی علیه السلام سالهاست از مداحی جناب کربلایی محمود غفاری آقازاده این مرحومه فیض برده است. ان شاء الله امروز مردم شریف محل جهت تشیع و امشب بعداز نماز در ختم این خادم الزهرا سلام الله و عرض تسلیت به بازماندگان حضور پررنگ وفعالی داشته باشند... رحمت خدا براین بانوی گرامی ع @mahale114