#یاامامرضا
تازه عقد کرده بودیم و شرایط مالی برای اجاره خانه و عروسی نداشتم. ما ساکن مشهد بودیم و همسایه امام رضا به حساب میآمدیم. یک روز همراه همسرم سوار بر اتوبوس از نزدیک حرم عبور میکردیم، همینطور که گنبد را دیدیم و سلام دادیم، آرام در گوش همسرم گفتم. من از امام رضا یک چیزی می خوام. یک صلوات برای امام رضاعلیه السلام می فرستم و به جاش آقاجان، یک خانه بزرگ ۵۰۰ یا ۶۰۰ متری ترجیحاً با امکانات کامل و استخر به ما بدهد. البته جاش هم برام مهمه. هر جایی قبول ندارم. جای خیلی خوب تو مشهد باشه!
بعد هم گفتم اللهم صل علی محمد و آل محمد و حسابی با خانمم خندیدیم.
همسرم گفت عجب معاملهای؟! یک صلوات و... خلاصه آن روز گذشت. ما حتی پول پیش برای اجاره یک خانه و شروع زندگی مشترک را نداشتیم. اما آرزوهای بزرگی در سر داشتیم.
مدتی بعد یکی از بستگان دور باهام تماس گرفت و گفت: من باید با خانواده به یک سفر خارجی بروم و صلاح نیست خانه ما دو سه ماه خالی باشد، اگر میتوانی شما و همسرتان دو سه ماه در منزل ما باشید و زندگی تان را شروع کنید. خیلی خوشحال شدم. با خودم گفتم لااقل برای مدتی یک جای خوب داشته باشیم و...
به خانه این شخص رفتیم، از آنچه فکر می کردم باشکوه تر بود. ساختمان بزرگ که با حیاط حدود ۶۰۰ متر می شد. استخردار و در بهترین جای مشهد قرار داشت!
شب اولی که آنجا بودیم همسرم گفت: لااقل آرزوی خانه بزرگ در دل ما نماند.
خلاصه چند ماهی آنجا ماندیم و زندگی کردیم، اما خبری از فامیل ما نشد. همسرم گفت پیگیر وام باشیم تا پول پیش خانه را سریعتر مهیا کنیم و به فکر رفتن به خانه و زندگی خودمان باشیم.
روزهای بعد هرچی به شماره صاحب خانه زنگ زدم جواب نداد، تا اینکه با سختی وکیل او را پیدا کردیم.
گفت من پیگیری میکنم. بعد از یکی دو ماه خود صاحبخانه تماس گرفت و گفت کار اقامت من در آلمان انجام شده و برای کارم باید اینجا بمانم.
بعد گفت حقیقتش را بخواهی من نذر کرده بودم اگر کارم ردیف شد، خانه را با کل اثات آن به یک زوج جوان مومن و با خدا بدهم.
من شنیده بودم که شما آدمهای معتقد و با تقوایی هستید، برای همین گفتم این منزل به شما هدیه شود.
گفتم: چی؟!
گفت به وکیلم میگویم کارهای انتقال سند را هماهنگ کند...
او می گفت و من یاد معامله و صحبت آن روزم با آقا افتادم. شرمنده از آن بی ادبی بودم که آن روز در مقابل گنبد انجام دادم. یک صلوات و... آقای ما چقدر مهربان است.
(نقل از حجت الاسلام دکتر داودی نژاد از قول یکی از مجاورین حضرت.)
"دوره خفنننننن و پولساز"💸💸
🔮فقط با یک گوشیموبایل معمولی📲
🔺آموزش جامع 0 تا 100 برنامه اینشات🔺
💥ادیت کلیپ و عکس حرفه ایی💥
تواین دوره بهت یاد میدم:
➖هر نوع کلیپی ک دوست داری رو یاد بگیری و خودت درست کنی🔆
⚠️تک تک مدل کلیپ های مناسبتی رو آموزش میدم⚠️
✅#نسخهیاصلی برنامه اینشات که تمام قابلیتای پولیش برات #رایگانه رو برات میفرستم💣
✅+800 #ابزار ادیت و +20 #فونت خفن و ادیت نویس رو بهت میدم 🛠
✅بهت یاد میدم چجوری پیج بزنی و #کسبدرآمد کنی ، چجوری پول در بیاری💰
✅پاسخگویی دائمی تو طول دوره دارم🖇
و ...
خلاصه جا نمونی ک از دستت رفته💪🏻
جهت اطلاعات بیشتر و ثبت نام :
@Yaaa_zahrra
@Yaaa_zahrra
⭐️ظرفیت محدود
⭐️مهلت ثبت نام تا پایان مرداد ماه
۶ جلسه ۲ ساعته فقطططط ۳۰۰✅
هدایت شده از خبرگزاری بسیج نایین
15.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣﷽❣
یه کار تمیز فرهنگی...
یه چالش 🙇♀
حاضری مهریه ات رو ببخشی ⁉️
#ایران_جوان_بمان
📌 #خبرگزاری_بسیج_نایین
💠@basijnaein
🌷 اول شهریور سالگرد شهادت مجاهد فی سبیل الله شهید” حاج سید اسدالله لاجوردی" ، در سال ۱۳۷۷ ، به دست منافقین کوردل ،گرامی باد.
💐 هدیه به روح مطهرش فاتِحَةَ مَعَ الصَلَوات.
🤲⚘ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم وَ أَهْلِكْ عَدُوَّهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الإِْنْسِ مِنَ الأَْوَّلِينَ وَ اﻵْخِرِينَ. ⚘💐
🌸🌴🌸
#ملت_امام_حسین
#مردم_حسینی
8.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید زندگی کنی، شهید میشی
امام رضایی باشی، رو سفید میشی
کی چی میخوادش توی حرم، فرقی نداره
پنجره فولادِ رضا(علیه السلام)، نه نمیاره ...
#خبرگزاری_بسیج_اصفهان
🔹@Basijnews_isf
#یاامامرضا
پرچم متبرک
در ایام زیارتی حضرت رضا پرچم متبرک حرم، توسط خادمین به شهرهای مختلف کشور میرود و مردم با حضرت رضا انس بیشتری برقرار میکنند. یکی از خادمین میگفت: در یکی از شهرهای مرکزی ایران، پرچم را آماده کردیم و پس از چند مرکز عمومی، راهی زندان شهر شدیم. در زندان صلوات خاصه را خواندیم و پرچم را از بین زندانیان عبور میدادیم. جوانی سخت منقلب شده بود و سرش را روی پرچم گذاشته و های های گریه میکرد. وقتی پرچم عبور کرد، پرسیدم جوان اینجا چه میکنی، گفت۳۳ سال دارم و ۱۳ سال است به خاطر تصادف و قتل یک عابر در حین رانندگی در اینجا ماندهام. خیلی برایش ناراحت شدم و دعا کردیم.
عصر همان روز به منزل چند نفر از مومنین و خیرین که سن بالا داشته و زمینگیر شده بودند رفتیم.
در منزل یک پیرمرد و پیرزن حال عجیبی ایجاد شد. عکس جوانی روی دیوار بود، پرسیدم حاج خانم پسر شماست؟
گفت بله ۱۳ سال قبل در یک تصادف از دنیا رفت. رنگم پرید، یاد جوان داخل زندان افتادم و شروع کردم با آنها صحبت کردن. خدا به برکت امام رضا تاثیری در کلام ما قرار داد که راضی شدند از آن جوان بگذرند.
صبح روز بعد پدر و مادر به سختی به زندان آمدند و اسناد آزادی آن جوان را امضا کردند. به سراغ جوان رفتم و گفتم: دیروز وقتی سرت روی پرچم آقا بود چه گفتی؟
اشکش جاری شد و گفت به امام رضا گفتم آقا به حق حضرت زینب عمه شما که طعم زندان و اسارت را کشیده شرایطم آزادی مرا مهیا کنید...
بار دیگر همراه با پرچم متبرک گنبد حضرت به یک بیمارستان رفتیم. مسئول بیمارستان گفت ابتدا به بخش مراقبتهای ویژه بروید، ماسک زدیم و با پخش صلوات خاصه همراه با چند خادم دیگر وارد اتاق اول شدیم.
خانمی اونجا خوابیده بود که با دیدن ما صدای ناله و گریهاش بلند شد. پرستاران بالای سرش رفتند، وقتی کمی آرام شد گفت دیروز خواهرم به دیدنم آمد وگفت چند روزی نیستم و میخواهم به مشهد بروم.
خیلی دلم شکست، همینطور با امام رضا درد دل میکردم. دیشب در عالم خواب آقا فرمودند این همه شما به دیدن ما آمدی امروز ما به دیدنت خواهیم آمد.
الان که خادمان حرم را دیدم یاد ماجرای دیشب افتادم...
21.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارت مشهد توی دهه 60 این شکلی بود.
#خبرگزاری_بسیج_اصفهان
🔹@Basijnews_isf
#یاامامرضا
قبل از انقلاب براى زيارت حضرت رضا عليه السلام به حرم ايشان رفتم. از درب كه وارد شدم زنى توجه مرا به خود جلب كرد. دنبالش راه افتادم و داخل حرم رفتم، او دور زد و من هم دور زدم. ناگهان برگشت و من لبخندى به او زدم، او هم با لبخندى پاسخ مرا داد!
يك وقت به خود آمدم كه در حرم حضرت رضا هستم. خجالت کشیدم. ترس وجودم را فرا گرفت و از درب پائين عقب عقب به بيرون رفتم...
آن روز پس از صرف ناهار خوابيدم و در خواب ديدم كه وارد حرم حضرت رضا شدم و ايشان را ديدم كه در حرم هستند.
یکدفعه جلو رفته و يك سيلى به گوش حضرت زدم، بعد هم لگدى به پهلوى ايشان زدم و سپس عقب عقب از درب پايين بيرون رفتم!!
در اين حال از خواب بيدار شدم و فهميدم كه نگاه شهوت انگیز به نامحرم در واقع سيلى به صورت حضرت رضا عليه السلام و تبسم به نامحرم لگدى بوده كه به پهلوى ايشان زدم...
🔴اسرائیل او را کشت
ناهید انصاری پزشک بود و مادر دو فرزند نوجوان. همسرش را کرونا از او گرفت و او تنها ستون خانوادۀ کوچکش و پناهگاه فرزندانش بود.
او در حملۀ اسرائیل به مناطق مسکونی تهران کشته شد تا خانوادهاش باز هم کوچکتر شود. فرزندانش که یک بار سوگ پدر دیده بودند، حالا داغدار این مادر یگانه و مهربانند.
خواهر ناهید، دکتر فرزانه انصاری، رئیس سازمان ملی استاندارد ایران، تکبیتی از قیصر امینپور را زبان گویایی برای بیان تمام داغ و درد و استواری خانوادهاش یافت و نوشت: «سراپا اگر زرد و پژمردهایم، ولی دل به پاییز نسپردهایم» و این زبان حال تمامی ایرانیان، در ماتم شهدای جنگ تحمیلی دوم است.
دختر ایران، سرمایۀ میهن، جای خالی تو جراحتی است در قلب مادرت؛ ایران زمین. در خاک قدردان وطن آرام بگیر. وطنت به دستان شفاگر و زندگیبخش تو ادای احترام میکند.