eitaa logo
محله انتظار
103 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
52 فایل
کانال اطلاع رسانی محله زندوان
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷السلام علیک یا امام حسن عسگری(ع)🇮🇷 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 مجلس گرامیداشت شهادت امام حسن عسگری(ع) 🥀ختم حدیث شریف کساء با نوای سرکار خانم کاوه 🥀کارگاه اموزشی "خانواده مقاوم" با سخنان اقای غلامرضا عرب دوشنبه ۱۰ شهریور ماه ساعت ۳ و نیم بعد از ظهر منزل غلامرضا زندوانی
💫 رزمایش بزرگ عضوگیری یکی از بزرگترین شبکه های کشور🌹 جهت ارسال اخبار ويژه و ناب مساجد و محلات و پايگاه های بسیج به کانال بسیج مساجد و محلات کشور در (ایتا و روبیکا) بپیوندید. 🔰کانال رسمی معاونت بسیج مساجدومحلات سازمان بسیج مستضعفین: ایتا: 🆔https://eitaa.com/basijmasajed_ir روبیکا: 🆔https://rubika.ir/basijmasajed_ir
از داغ حسن سامرا میگرید. جبریل امین در سما میگرید یا حجت حق غم نبینی آقا از اشک شما چشم ما میگرید 🥀🍂 (ع) 🏴
اردوی تفریحی نونهالان‌ در"خانه‌بازی‌بهشت"ویژه طرح تابستانه نوجوانه های صالحین (کلاس آموزش قران و نقاشی) ۱۴۰۴/۶/۹
امروز‌ سالگرد تولد مردی است که زندگی اش وقف جهاد و مقاومت در راه قدس بود.‌ در سالگرد تولدت با تو عهد می بندیم ای سیدالشهداء‌ امت و به تو می‌گوییم: انا علی‌العهدک یا نصرالله 🔹@Basijnews_isf
💫 رزمایش بزرگ عضوگیری یکی از بزرگترین شبکه های کشور🌹 جهت ارسال اخبار ويژه و ناب مساجد و محلات و پايگاه های بسیج به کانال بسیج مساجد و محلات کشور در (ایتا و روبیکا) بپیوندید. 🔰کانال رسمی معاونت بسیج مساجدومحلات سازمان بسیج مستضعفین: ایتا: 🆔https://eitaa.com/basijmasajed_ir روبیکا: 🆔https://rubika.ir/basijmasajed_ir 📌 💠@basijnaein
🌺 سالروز آغاز امامت و ولایت گل سرسبد عالم هستی، حضرت مهدی موعود (عج) مبارک باد.
میرزا مرتضی شهابی حدود صد سال قبل مسئول خدام کشیک سوم آستان قدس بود و هر سال ده روز مجلس روضه خوانی در منزل داشت و برخی علما را برای منبر رفتن دعوت می کرد و به همه سفارش می کرد که هر شب باید متوسل شوید به حضرت جوادالائمه و باید ذکر مصیبت آن امام بشود! من چون تازه کار بودم و معلوماتم در منبر کم بود برایم دشوار بود. هر چقدر گفتم که علت توسل هرشب به امام جواد چیست؟ جواب می داد: در آخر کار به شما خواهم گفت. بالاخره ما هر شب متوسل به آن بزرگوار شدیم تا ده شب تمام شد. شب بعد، ما منبری ها را برای شام دعوت نمود، آن وقت گفت علت توسل هر شب من به امام جواد به خاطر یک حکایت عجیب است. من به این امام مدیونم! بعد ادامه داد: یک روز در کشیک خودم در صحن مطهر به رسم و عادتی که داشتم با دربانان مشغول جارو کردن صحن اسماعیل طلا شدیم. قدیم جوی آبی از صحن می گذشت و دو طرف آن نهر، یک پله داشت تا مردم و زائرین و مجاورین لب آب به جهت وضو ساختن بنشینند. یک روز همان طور که مشغول جارو کردن بودیم، نزدیک سقاخانه اسماعیل طلا روبروی گنبد مطهر دیدم چند نفر از زائرین نشسته اند و مشغول خوردن خربزه اند، تخم های خربزه را آنجا ریخته و کثیف کرده بودند. اوقاتم تلخ شد، باعصبانیت گفتم: آقا، اینجا که جای خربزه خوردن نیست، لااقل پوست ها و تخم های خربزه را جمع کنید تا زیر پای کسی نیاید. آنها از سخن من ناراحت شدند و گفتند مگه اینجا خانه پدر توئه که دستور می دهی؟ من نیز عصبانی شدم و با پای خود، بقیه خربزه ها و پوست ها و تخم ها را به میان جوی آب ریختم. آنها برخاستند و رو به گنبد حضرت رضا گفتند: آقا، یا امام رضا، ما خیال کردیم اینجا منزل شماست که آمدیم، اگر می دانستیم منزل پدر این مرد است، نمی آمدیم. این حرف را زدند و رفتند. من هم دنبال کار خودم رفتم. چون شب شد و خوابیدم، در عالم خواب دیدم در ایوان طلا غوغایی است! نزدیک رفتم ببینم چه خبر است. دیدم آقای بزرگواری وسط ایوان ایستاده و یک سه پایه در وسط ایوان گذاشته اند! آن زمان رسم بود که شخص مقصر را به سه پایه می بستند و شلاق می زدند. آن آقای بزرگوار فرمود: بیاوریدش. تا این امر صادر شد، مأمورین آمدند و مرا گرفتند و بردند به سه پایه بستند که شلاق بزنند. من خیلی ترسیده بودم. عرض کردم: آقاجان، گناه من چیست؟ چه اشتباهی کردم؟ آن آقای باعظمت فرمودند: مگر صحن ما خانه پدر تو بود که زائرین مرا ناراحت کردی و با پا خربزه آنها را به جوی آب ریختی. خانه، خانه من و زوار هم مهمان من هستند، چرا این کار را کردی؟! از این فرمایش حضرت چنان حالت خجالت و ناراحتی برایم ایجاد شد که نمی توانم بیان کنم. مأمورین خواستند مرا بزنند. من از ترس و وحشت این طرف و آن طرف را نگاه می کردم که شاید آشنایی پیدا شود تا مرا نجات دهد. در آن حال متوجه شدم که یک آقای جوانی پهلوی حضرت رضا ایستاده است. آن جوان حالت وحشت مرا که مشاهده کرد، عرض کرد پدر جان این مقصر را به من ببخشید. تا این سخن را گفت، آقا اشاره ای کرد و مرا آزاد کردند. من پرسیدم این جوان که بود؟ گفتند این آقازاده، حضرت امام جواد است. از خواب بیدار شدم و به فکر آن زائرین افتادم. آن روز در جستجوی آنها بودم و به هر زحمتی بود آنان را پیدا کرده و از آنان دعوت و پذیرایی کردم و رضایتشان را به دست آوردم.  حال شما آقایان بدانید که من آزاد شده حضرت جوادم و از این جهت بود که ده شب برای آن بزرگوار مجلس برگزار می کنم. منبع: کرامات الرضویه ج۲ ص۷۳