eitaa logo
محدا🌱
141 دنبال‌کننده
226 عکس
32 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨« اقیانوس مشرق »✨ «کسی که امام زمان خود را به درستی بشناسد، از او فاصله نمی گیرد.» داستان ، قصه سرگشتگی عِمران و وصالش به ولایت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) است. در این اثر داستانی، شخصیتی به نام «عمران بن‌ داوود» در جست‌وجوی آب حیات از کرانه‌های دریای جنوب عازم دریای شمال است. او در بیابان کویری بی‌آب و علف در مسیر خراسان راهش را گم می کند و… صحنه های آغازین داستان با شرح وضعیت عمران، که از تشنگی و خستگی در حالتی بی‌رمق و وهم‌آلود در بیابان افتاده است، روایت می‌شود و اندک اندک و در داستانی جذاب و خواندنی، مخاطب را با شخصیت و مقام عظیم امام رضا علیه السلام آشنا می‌کند. این رمان، برنده جایزه کتاب‌سال پژوهش های دینی در سال 1392 و هم چنین کتاب سال رضوی در شاخه رمان در همان سال است. 🌱 📚
✨«بخشی از کتاب»✨ - به خدا سوگند که در یادم مانده. شیوخ اطراف آن وجود مقدس اجتماع کردند و عرض کردند :« ای پسر پیامبر خدا برای ما حدیثی بگو که راه را از چاه بازشناسیم.» عمران سر بلند می‌کند میان خلایق خود را بر زمین می‌کشد و با صدای لرزان می‌پرسد :« آیا چیزی گفت؟!» به مشک نگاه می‌کند که تهی است و آبی درونش نیست . پیرمردی که بر سکوی ایستاده می‌گوید:« امام علیه السلام همانگونه که در کجاوه نشسته بودند ، سر مبارک خود را از آن بیرون آوردند و با شیوخ سخن گفتند. ایشان گفتند و شیوخ نوشتند ، باشد که سخن ایشان کتاب به کتاب و پشت به پشت بماند برای فرداها.» عمران میان گریه که راه گلویش را بسته است ، سعی می‌کند صدایش را به خلایق برساند: - چه گفت ؟! جوانی بالای سرش زانو می‌زند و سر عمران را به دست می‌گیرد و در چشم‌های عمران نگاه می‌کند و می‌گوید :« فرمود به دوستان من بگویید که رسول خدا از جبرئیل و او از خداوند شنیده است که : ولایت علی بن ابیطالب قلعه استوار من است. پس هر کس در این قلعه وارد شود ، از عذاب من در امان خواهد بود.» 🌱 📚
آزادی انسان✨ «فاش می گویم و از گفته خود دل شادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم» نقطه آغازین هر بحث باید نقطه مشترک و مورد توافق با مخاطب باشد. برای شروع مباحث، نقطه مشترک همه مخاطبین، با هر منش و تفکری، موضوع انسان است. انسان و فطرت ام‏ المسائل معارف انسانی و اسلامی است. وقتی کسی اذعان کرد که انسان است بلافاصله این سوال مطرح می ‏شود که تمایز انسان از سایر موجودات چیست؟ اختلاف اصلی انسان با سایر موجودات، تفکر و عقل است. لذا مباحث محتوایی با کتاب «آزادی انسان» آغاز و در این کتاب ابتدا بحث آزادی تفکر و اندیشه به عنوان شاخصه انسان مطرح می‏ شود. انسانی که آزادی را با رهایی در خود عالی و به استخدام و اسارت کشیدن خود دانی، حیوانیت و طبیعت، تعریف می ‏کند. برای چنین انسانی، جایگاه آزادی اجتماعی بر پایه آزادی معنوی مشخص می‏ شود به گونه ‏ای که بدون آزادی معنوی، آزادی اجتماعی معنی نمی ‏دهد. بعد از آزادی اجتماعی دو رکن جامعه اسلامی مبتنی بر هجرت و جهاد است، و به قول شهید مطهری دين مقدس اسلام از جنبه اجتماعى بر دو پايه هجرت‏ و جهاد استوار است‏. 🌱 📚
✨«بخشی از کتاب»✨ لازمه محترم شمردن بشر چیست ؟ آیا این است که ما بشر را در راه ترقی و تکامل هدایت کنیم ؟ یا این است که به او بگوییم ، چون تو بشر و انسان هستی و هر انسانی احترام دارد ، تو اختیار داری هرچه را که خودت برای خودت بپسندی ، من هم برای تو می‌پسندم و برایش احترام قائلم ؛ ولو آن را قبول ندارم و می‌دانم که دروغ و خرافه است و هزار عوارض بد دارد ؛ اما چون تو خودت برای خودت انتخاب کرده‌ای ، من آن را قبول می‌کنم ؟! آن چیزی که خودش برای خودش انتخاب کرده ، زنجیر است . او برای دست و پای فکر خودش زنجیر انتخاب کرده ، تو چطور این زنجیر را محترم می‌شماری ؟! محترم شمردن تو این زنجیر را ، بی‌احترامی به استعداد انسانی و حیثیت انسانی اوست که فکر کردن باشد ؛ تو بیا این زنجیر را از دست و پایش باز کن ؛ تا فکرش آزاد باشد. 🌱 📚
پا به پای آفتاب✨ مجموعه 6 جلدی “پا به پای آفتاب”، با محوریت بررسی سیره نظری و علمی امام خمینی(ره) از دیدگاه نزدیکان و یاران ایشان تدوین و منتشر شده است. قسمتی از این مجموعه، شامل خاطرات خانواده امام خمینی(ره) از کودکی تا رحلت ایشان است. “خاطرات اعضای دفتر امام در قم، نجف، پاریس و جماران”، “خاطرات یاران، دوستان و شاگردان امام” و “خاطرات تیم پزشکی امام از زمان ورود ایشان به تهران در سال 1357 تا رحلت” از موضوعات مهم مطرح شده در مجموعه 6 جلدی “پا به پای آفتاب” هستند. اطلاعات و خاطرات مندرج در این مجموعه از آرشیو صداوسیما، روزنامه های کثیرالانتشار و مصاحبه های اختصاصی با نزدیکان و دوستان امام خمینی(ره) گردآوری شده اند. مجموعه خاطراتی که در پا به پای آفتاب می خوانید به شش فصل تقسیم شده است: 1. به روایت اهل بیت و بستگان 2. به روایت اعضای دفتر و کارکنان بیت 3. به روایت یاران، شاگردان و دوستان 4. خاطرات پراکنده 5. به روایت گروه پزشکی 6. و … حکایت همچنان باقیست. 🌱 📚
بخشی از کتاب ✨ در جلسه ای درباره گروهی از افراد سیاسی صحبت شد. امام فرمودند:«از این گروه، افرادی که می شناسم، کاملا مذهبی هستند.» خود بنده به ایشان عرض کردم: «آنان شما را قبول ندارند.» ایشان بدون کوچکترین تاثری فرمودند: «قبول نداشته باشند. من که جزو اصول دین نیستم که اگر قبول نکنند، بگویم ایمانشان ناقص است.» بار دیگر که من خدمت ایشان بودم، یکی از دوستان گفت: «چرا این قضات دادگستری را که در میان مردم قضاوت می کنند، بیرون نمی ریزید؟ اینان که آدم های فاسقی هستند.» ایشان فرمودند: «چرا غیبت می کنید؟ از کجا فهمیدید اینها فاسق اند؟» او گفت «اینان ریش خود را با تیغ می تراشند.»امام پرسیدند: «از کجا می دانید ریش تراشیدن را حرام می دانند، تا اینها فاسق شوند؟» گفت: «شما فرموده اید که احتیاط واجب آن است که ریش را با تیغ نتراشیم.» امام فرمودند: «از کجا فهمیدید که آنها مقلد من هستند و از دیگران تقلید نمی کنند؟» مردم را به عدم تقلید از من متهم نکنید. «من اصول دین نیستم و چه کسی گفته آنها باید از من تقلید کنند؟ » ایشان بارها فرمودند: «مواظب باشید بر خلاف نظرات مردم و خواسته های مردم عمل نکنید. حرف خودتان را به زور به مردم تحمیل نکنید. خواسته خودتان را تحمیل نکنید. به نظر بیاورید روزی را که مردم برگردند و حرف شما را گوش ندهند. افکار عمومی را در نظر بگیرید.» 🌱 📚
مردی که همه چیز می دانست✨ رمان «مردی که همه‌چیز می‌دانست»؛ اولین رمان درباره امام محمد باقر (ع) براساس مستندات تاریخی معتبر در حوزه بزرگسال است که نویسنده آن سعی کرده احادیثی که مربوط به دوره زمانی زندگی حضرت و وقایع رمان بوده را انتخاب و آن‌ها را به منولوگ و دیالوگ امام با دیگران تبدیل کند. شیوه تدریس امام در آن دوران بیشتر مبتنی بر پرسش و پاسخ بود و با شیوه‌های آموزش امروزی فرق داشت. این دیالوگ‌ها در کلاس‌های درس ایشان بیشتر استفاده شده است. زاویه دید در این رمان دانای کل غیر محدود است و هر بار یکی از شخصیت‌های اصلی از دید خود داستان را روایت می‌کند. 🌱 📚
بخشی از کتاب ✨ از زمان نماز عشا گذشته بود و چراغ‌های خانه یک‌به‌یک خاموش می‌شدند. جعفر مثل هرشب رختخواب پدرش را در اتاق خودش پهن کرده بود. دیروقت بود اما امام در زمان همیشگی به خانه بازنگشته بود. بیم آن داشت مبادا دشمنان و جاسوسان گزندی به او برسانند. دیده بود غُلوگویان همه‌جا در پی پدرش هستند. گاه بر گردش جمع می‌شدند و درخواست معجزه می‌کردند. گاه او را لعن و عموزادگانش را مدح می‌کردند. ام‌فروه یک سوی ایوان چشم‌به‌راه ایستاده و فاطمه در سوی دیگر ایوان نشسته بود و به شوهرش می‌نگریست و به چشم‌های درشت و ابروان کشیده‌اش. افلح که در را باز کرد، جعفر با چراغی از خانه بیرون رفت. کسی در کوچه نبود و کنار مسجدالنّبی چند رهگذر با شرطه مسجد سخن می‌گفتند. امام تک و تنها کنار مقبره پیامبر سر به سجده گذاشته و با گریه و زاری زمزمه می‌کرد: «خداوند! اعمال نیک من ناچیز است. خودت اعمال من را فزونی بده. من را در قیامت از عذاب دردناک خویش مصون دار و مورد عفو و بخشش خود قرار بده، زیرا تنها توبه‌پذیر بخشنده و مهربان تویی.» امام سر از سجده که برداشت، جعفر دید سجده‌گاه پدرش از اشک چشم‌هایش تر شده است. - هیچ قطره‌ای در نزد خداوند دوست‌داشتنی‌تر و محبوب‌تر از قطره‌ اشک‌هایی که در تاریکی شب از خوف خدا ریخته می‌شود نیست. کبر به منزله مرکبی است که سوار خود را به سوی آتش می‌برد. 🌱 📚