فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسمِ رَبِّ المَهدی🌹
آشنایی با امام زمان (عج)
قسمت اول:
نام، لقب، ولادت حضرت مهدی (عج)💚
دوستانی که اینستاگرام دارند یا در پیامرسان های مختلف فعالیت دارند
فیلم را منتشر کنید
ان شاء الله اسم ما را جزء یاران آن حضرت بنویسند
#حضرت_مهدی #ظهور #امام_زمان #فرج #جمعه #امام #منجی #آشنایی_با_امام_زمان
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فقط آرزومه برم کربلا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠 http://eitaa.com/mahdavieat
هدایت شده از ❥♥مهدویت❥♥
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
#زیارت_عاشورا
⏰کمتر از دوازده دقیقه
ان شاءالله امروز را با خواندن زیارت عاشورا شروع
می کنیم
http://eitaa.com/mahdavieat
#مولایمن
🍂من از تو مینویسم و از اشک جاری ام
از حد گذشته مدت چشم انتظاری ام
🍂تعجیل کن در آمدنت ای صبور من
گسترده نیست دامنهی بردباری ام...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#صبحتونمهدوی
http://eitaa.com/mahdavieat
📘#داستانهایبحارالانوار
💠رهبر مسلمانان و مردِ نصرانی در محکمه قاضی!
🔹در زمان خلافت امیرمومنان علی علیه السلام در کوفه، زره آن حضرت گم شد چندی بعد حضرت زره خود را در دست مرد نصرانی دید و فرمود:
زره مال من است.
نصرانی نپذیرفت.
حضرت او را نزد شریح قاضی برد.
🔹 حضرت موضوع را مطرح کرد و فرمود: این زره مال من است، آن را نه، فروختهام و نه به کسی بخشیده ام.
نصرانی در پاسخ گفت: این زره مال من است ولی امیر مؤمنان را نیز دروغگو نمی دانم.
شریح روی به امیرالمؤمنین علیه السلام کرد و گفت:
یا أمیرالمؤمنین! بر ادعای خود شاهد داری؟
حضرت فرمود: درست است اکنون می بایست که من شاهد بیاورم، ولی من شاهد ندارم.
شریح حکم کرد که زره مال نصرانی است.
🔹نصرانی زره را برداشت. کمی راه رفته بود که برگشت و گفت:
من شهادت میدهم این حکم از احکام پیغمبران است، زیرا پیشوای مسلمانان نزد قاضی خودش میرود و قاضی علیه او حکم میدهد! سپس شهادتین را گفت و مسلمان شد و گفت:
به خدا سوگند! این زره، زره توست ای امیر مؤمنان!
امام علیه السلام فرمود: اکنون که مسلمان شدی زره را به تو بخشیدم و یک رأس اسب نیز به او داد.
شعبی راوی حدیث میگوید:
شخصی به من گفت آن مرد نصرانی را که مسلمان شده بود، دیدم که در جنگ نهروان در رکاب علی علیه السلام میجنگید.
📚 بحارالانوار، ج ۳۴، ص ۳۱۶.
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙استاد دولتی
🔸از الان به سمت امام زمان حرکت کنیم...
👌کوتاه و شنیدنی
👈ببینید و نشردهید.
http://eitaa.com/mahdavieat
#معرفت_مهدوی
♨️مراقب دل امام زمانت باش...
🔸این احساس که شخصی در خانهی ما ناظر اعمال ماست، ترمزی به انسان میزند که خیلی از اعمال او را تحت الشّعاع قرار میدهد و با فکر انسان کار میکند لذا کاری را انجام نمیدهد.
🔸مگر نه اینکه امام زمان ارواحنافداه هر لحظه ناظر بر اعمال ماست.
🔸حالا هرچه شخصیّتِ شخص بالاتر برود، ادب، توجّه و کنترل انسان بیشتر میشود.
انتظار، آن حالتی که لحظهبهلحظهاش برای انسان ثواب و اجر شهید را دارد، اجر مجاهد «فی سبیل اللّه» در پیش روی رسول اکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم را دارد، آن حالت انتظاری است که انسان هر لحظه خودش را با امام زمانش ببیند، با امام زمانش زندگی کند و حدّاقل خودش را تحت نظارت امام زمان ارواحنافداه ببیند.
http://eitaa.com/mahdavieat
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈سی و نهم✨
گفت: خوبم.نگران نباشید.
بدون اینکه سرشو بالا بیاره،گفت:
_از اولی که اومدم،منتظر بودم شما یا خانواده تون در این مورد چیزی بگین. برام مهم بود #اولین مطلبی که در این مورد میگین چی هست و چجوری میگین. خودمو برای هرچیزی آماده کرده بودم جز سؤالی که پرسیدین.😊👌
-یعنی به این موضوع فکر نکرده بودید؟😟
-بهش فکر کرده بودم ولی انتظار پرسیدنش از جانب شما،اونم به عنوان اولین سؤال نداشتم.🙈
-انتظار داشتین چی بگم؟😟
-هرچیزی جز این....🙈
نفس عمیقی کشید و گفت:
_اگه حرف دیگه ای نیست بریم پیش بقیه.😊
دو هفته #وقت گرفتم،...
نه برای فکر کردن. مطمئن بودم امین خیلی خوبه ولی مطمئن نبودم میتونم تو #جهادش کمکش کنم.🤔😟
من دو هفته وقت گرفتم تا #به_خودم فکر کنم.تا ببینم میتونم مانعش نباشم و #پرپروازش باشم.😓😥
دو هفته گذشت....
خیلی با خودم فکر کردم و خیلی از خدا #کمک خواستم.✨🙏
دو ساعت قبل از اینکه خاله ی امین تماس بگیره،..
مامان اومد تو اتاقم.داشتم نمازمیخوندم. وقتی نمازم تموم شد،مامان کنارم نشست و گفت:
_به نتیجه رسیدی؟😊
سرمو انداختم پایین و گفتم:
_مامان،حلالم کنید،شما بخاطر من خیلی اذیت میشین...😊من...میخوام...با..آقای رضاپور.... ازدواج کنم.🙈😬
جونم دراومد تا تونستم بگم...
مامان پیشونیمو بوسید و گفت:
_ان شاءالله خوشبخت بشی.😊
بعد رفت بیرون.بلند شدم و دوباره نماز خوندم... ☺️💖✨
ادامه دارد..
http://eitaa.com/mahdavieat
❥♥مهدویت❥♥
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 ✨ قسمت👈سی و نهم✨ گفت: خوبم.نگران نباشید. بدون اینکه سرشو بالا بیار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#یکشنبه_های_علوی_و_فاطمی
🌱با عشق عـلـی در همه جا اوج گرفتیم...
با فـاطمـه آرام به هر مــوج گرفتیم...
🌱از نســل گلِ نستـرن و وارث یاسيم...
ما هر چه که داریم از این زوج گرفتیم..
🔅السَّلامُ عَليکَ يا اَميرالمؤمنين علی ابن ابى طالِب عليه السلام.
🔅السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا سلام اللّه عَليها.
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 موج بازگشت زوار اربعین از مرز مهران به داخل کشور
🔹با آرام شدن وضعیت مرز مهران، هم اکنون موج بازگشت زوار اربعین حسینی از خاک عراق به داخل کشور آغاز شده است.
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسمِ رَبِّ المَهدی🌹
آشنایی با امام زمان (عج)
قسمت دوم:
سیما و چهره ی حضرت مهدی (عج)💚
انتشار صدقه جاریه🛑
《دوستانی که اینستاگرام دارند
فیلم را در پیج خود قرار دهند
تا تمام عالم مهدی فاطمه را بشناسند》
#حضرت_مهدی #ظهور #امام_زمان #فرج #جمعه #امام #منجی #آشنایی_با_امام_زمان
http://eitaa.com/mahdavieat
📌#تلنگر_مهدوی
🔸نوشته اند که چهل روز به هر دلیل بین حضرت نرجس خاتون و فرزندش امام زمان عليه السلام فاصله شد.
🔸حضرت نرجس خاتون دو چشمشان را از دست دادند و مكرر میگفتند که یعقوب عليه السلام از فراق یوسف چهل سال گریه کرد تا کور شد ولی این چهل روز آن قدر بر من سخت گذشت که سختی چهل ساله یعقوب را من در این چهل روز دیدم و چشمانم از دست رفت.
🔸ما خیلی خیلی از امام زمان عليه السلام دور هستیم. خیلی برکات آماده است اما ما ها با قلوبی محجوب، پیوسته فاصله هایمان بیشتر میشود و از محضر ایشان بهره نمی بریم.
🔸فرصت ها کوتاه است و ما خودمان را به امور واهی مشغول کرده ایم و از مرکز خیر دور افتاده ایم. ارتباط با حضرت یک خورده مراقبه می خواهد.یک خورده زحمت دارد.یک خورده بیداری شب می خواهد.
🔸خداوند فقط به شیعه این عنایت را کرده است. چطور انسان دلش می آید که از کنار سفره با برکت حضرت بی بهره بگذرد؟
🖋حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم بدجوری شکست..
اقا جان این همه زائر یعنی فقط من زیادی بودم منو نبردی حرم...!😭
#اربعین
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
http://eitaa.com/mahdavieat
هدایت شده از ❥♥مهدویت❥♥
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
#زیارت_عاشورا
⏰کمتر از دوازده دقیقه
ان شاءالله امروز را با خواندن زیارت عاشورا شروع
می کنیم
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسمِ رَبِّ المَهدی🌹
آشنایی با امام زمان (عج)
ادامه قسمت دوم:
سیما و چهره ی حضرت مهدی (عج)💚
انتشار صدقه جاریه🛑
《دوستانی که اینستاگرام دارند
فیلم را در پیج خود قرار دهند
تا تمام عالم مهدی فاطمه را بشناسند》
#حضرت_مهدی #ظهور #امام_زمان #فرج #جمعه #امام #منجی #آشنایی_با_امام_زمان
http://eitaa.com/mahdavieat
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈
✨ قسمت👈چهلم✨
یه قرار دیگه گذاشتن تا درمورد عقد و عروسی صحبت کنیم...
قرار شد اسفند ماه تو محضر عقد کنیم،🙈پنج فروردین جشنی خونه بابا بگیریم.یکسال بعد عروسی کنیم.☺️💞امین از ارثیه پدریش خونه و ماشین داشت که قرار شد تو همون خونه زندگی کنیم.💝👌
اون شب خاله امین یه جعبه کوچیک 🎁بهم داد و گفت:
_اینو امین داده برای شما.😊
وقتی رفتن،بازش کردم.یه انگشتر عقیق😍💍 زنانه بود.خیلی زیبا بود.☺️😍زیرش یه یادداشت بود که نوشته شده بود:
✍با ارزش ترین یادگاری مادرم.✍
انگشتر به دستم کردم.خیلی به دستم میومد.☺️
برای عقد بزرگترها همه بودن....
عمه ها،عمو و خاله ی امین.پدربزرگ و مادربزرگ ها؛عمه و دایی و خاله ی من.مامان و بابا و علی و محمد و خانواده هاشون.
محضر خیلی شلوغ شده بود...
قبل از اینکه عاقد برای بار سوم بپرسه آیا وکیلم،
👈تو دلم گفتم ✨ #خدایا خودت خوب میدونی من کی ام.😞فقط تو میدونی من چقدر گناهکارم.😞اینا فکر میکنن من خیلی خوبم،😞کمکم کن #آبروی_دینت باشم.🙏✨
-عروس خانم آیا وکیلم؟
👈تو دلم گفتم✨ #خدایا با اجازه ی #خودت،با اجازه ی #رسولت(ص)،با اجازه ی #اهلبیت رسولت(ع)،با اجازه ی #امام زمانم(عج)، گفتم:
_با اجازه ی خانم زینب(س)، پدرومادرم، بزرگترها،شهید رضاپور👣و همسرشون.. بله...💓☺️
صدای صلوات بلند شد.
امین هم بله گفت☺️ و عاقد خطبه رو شروع کرد.... بعد امضاها و مراسم حلقه ها و پذیرایی،خیلی از مهمان ها رفته بودن.
💓امین💓 و محمد یه گوشه ای ایستاده بودن و باهم صحبت میکردن..اطرافم رو خوب نگاه کردم.هیچکس حواسش به من نبود...🙈
منم از فرصت استفاده کردم و خوب به امین نگاه کردم.❤️👀
جوانی بیست و چهار ساله،لاغر اندام که موها و ریش مشکی و نسبتا کوتاه و مجعدی داشت.☺️کت و شلواری که به سلیقه ی من بود خیلی به تنش قشنگ بود.😍
اقرار کردم خیلی دوستش دارم.😍
مریم اومد نزدیکم.آروم و بالبخند گفت:
_بسه دیگه.خجالت بکش.پسر مردم آب شد.😉
امین متوجه نگاه من شده بود و از خجالت سرشو انداخته بود پایین.☺️😅به بقیه نگاه کردم.همه چشمشون به من بود و لبخند میزدن...
از شدت خجالت سرخ شده بودم.سرمو انداختم پایین و دلم میخواست بخار بشم تو ابرها.😬🙈
سوار ماشین امین شدم...
فقط من و امین بودیم.با آرامش واحترام گفت:
_کجا برم؟😊
-بریم خونه ما.☺️☝️
دوست داشتم با امین بریم بهشت زهرا (س)پیش پدرومادرش...
گرچه بهتر بود با لباس عقدم میرفتم ولی دوست #نداشتم همه #نگاهم کنن.
ترجیح دادم چادر مشکی و لباس بیرونی بپوشم.لباس عقدم پوشیده بود ولی سفید بود و #جلب_توجه میکرد.
گل خریدیم و رفتیم سمت بهشت زهرا(س).
تو مسیر همش به امین نگاه میکردم👀❤️ ولی امین فقط به جلو نگاه میکرد. بهتر،منم از فرصت استفاده میکردم و چشم ازش برنمیداشتم.😇
یک ساعت که گذشت بالبخند گفت:
_خب صحبت هم بفرمایید دیگه.همه ش فقط نگاه میکنید.😍😉
دوست داشتم زودتر باهام خودمونی حرف بزنه.از کلمات شما و افعال سوم شخص استفاده نکنه.🙈میدونستم امین خیلی با حجب و حیائه و اگه خودم بخوام مثل دخترهای دیگه رفتار کنم،این روند طولانی تر میشه.😬پس خودم باید کاری میکردم.
گرچه #خیلی_برام_سخت_بود ولی امین #همسرم بود و معلوم نبود چقدر کنار هم میموندیم.نمیخواستم حتی یک روز از زندگیمو از دست بدم.دل و زدم به دریا و گفتم:
_امین.☺️
بدون اینکه نگاهم کنه،سرد گفت:
_بله.😐
این جوابی که من میخواستم نبود.🙁شاید زیاده روی بود ولی من وقت نداشتم.دوباره گفتم:
_امین.☺️
بدون اینکه نگاهم کنه،بالبخند گفت:
_بله.😊
نه.این هم نبود.🙈برای سومین بار گفتم:
_امین.☺️
نگاهم کرد.چشم تو چشم.با لبخندگفت:
_بله☺️
خوشم اومد ولی اینم راضیم نمیکرد.🙈برای بار چهارم گفتم:
_امین.☺️
چشم تو چشم،بالبخند،با اخم ساختگی، گفت:
_بله😠☺️
نشد.پنجمین بار با ناز گفتم:😌
_امییییین.☺️
به چشمهام نگاه کرد و بالبخند و خیلی مهربون گفت:
_جانم😍
این شد.از ته دل لبخند زدم...
پایان
http://eitaa.com/mahdavieat