﷽
✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
#سلام_امام_زمانم
#امام_زمان
#دعای_تعجیل
http://eitaa.com/mahdavieat
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
#استوری
#امام_حسین ع
#اربعین
http://eitaa.com/mahdavieat
❣#سلام_امام_زمانم❣
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمَنْصُورُ عَلَی مَنِ اعْتَدَی...
🌱سلام بر تو و آن هنگام که ظلمت هزاران ساله ی جور و ستم را تنها بارقه ای از خورشید نگاهت، صبح می کند.
🌱سلام بر تو و بر مطلع الفجرِ آمدنت که پایان تمامی ستمگری هاست...
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
http://eitaa.com/mahdavieat
#یک_فنجان_چای_با_خدا
#قسمت_اول
از وقتی که حرف زدن یاد گرفتم تو آلمان زندگی می کردیم. نه اینکه آلمانی باشیم، نه. ایرانی بودیم آن هم اصیل. اما پدر از مریدان سازمان مجاهدین خلق بود و بعد از کشته شدنِ تنها برادرش در عملیات مرصاد و شکستِ سخت سازمان، ماندن در ایران براش مساوی شده بود با جهنم. پس علی رغم میل مادرم و خانواده ها، بارو بندیل بست و عزم مهاجرت کرد.
آن وقتها من یک سالم بود و برادرم دانیال پنج سال. مادرم همیشه نقطه ی مقابل پدرم قرار داشت. اما بی صدا و بی جنجال. و تنها به خاطر حفظ منو برادرم بود که تن به این مهاجرت و زندگی با پدرم می داد. پدری که از مبارزه، فقط بدمستی و شعارهایش را دیده بودیم. شعارهایی که آرمانها و آرزوهای روزهای نوجوانی من و دانیال را محاصره میکرد. که اگر نبود، زندگیم طور دیگه ایی میشد.
پدرم توهم توطئه داشت اما زیرک بود. پله های برگشت به ایران را پشت سرش خراب نمیکرد. میگفت باید طوری زندگی کنم که هر وقت نیاز شد به راحتی برگردم و برای استواری ستون های سازمان خنجر از پشت بکوبم. نمیدونم واقعا به چه فکر میکرد، انتقام خون برادر؟؟، اعتلای اهداف سازمان؟؟، یا فقط دیوانگی محض؟؟.
اما هر چی که بود در بساط فکریش، چیزی از خدا پیدا نمیشد. شاید به زبون نمیاورد اما رنگ کردار و افکارش جز سیاهی شیطان رو مرور نمیکرد.
و بیچاره مادرم که خدا را کنجِ بقچه ی سفرش قایم کرده بود، تا مهاجرتش بی خدا نباشد.
و زندگی منه یکسال و دانیال پنج ساله میدانی شد، برای مبارزه ی خیر و شر.. و طفلکی خیر، که همیشه شکست میخورد در چهارچوب، سازمان زده ی خانه ی مان. مادرم مدام از خدا و خوبی میگفت و پدرم از اهداف سازمان. چند سالی گذشت اما نه خدا پیروز شد نه سازمان. و من و برادرم دانیال خلاء را انتخاب کردیم، بدون خدا و بدون سازمان و اهدافش. نوجوانی من و دانیال غرق شد در مهمانی و پارتی و دیسکو و خوشگذرانی. جدای از مادرِ همیشه تسبیح به دست و پدر همیشه مست.
شاید زیاد راضیمان نمیکرد، اما خب؛ از هیچی که بهتر بود. و به دور از همه حاشیه ها من بودم و محبت های بی دریغ برادرم دانیال که تنها کور سویِ دنیایِ تاریکم بود.
آن سالها چند باری هم علی رغم میل پدر، برای دیدار خانواده ها راهی ایران شدیم که اصلا برایم جذاب نبود. حالا سارایِ ۱۸ ساله و دانیال ۲۳ ساله فقط آلمان رو میخواستند با تمام کاباره ها و مشروب هایش. اما انگار زندگی سوپرایزی عظیم داشت برای من و دانیال. در خیابانهای آلمان و دل ایران.
✍ ادامه دارد ....
🕊
💚🕊
🕊💚🕊
http://eitaa.com/mahdavieat
•♥️🌱•
من اربعین به کشورم عادت ندارم
#اربعین 🏴
#امام_حسین 🥀
#عزیزم_حسین 🖤
http://eitaa.com/mahdavieat
📘#داستانهایبحارالانوار
💠 دعاهایی که مستجاب نمی شود!!!
🔹امام صادق علیه السلام میفرمایند:
چهار کس دعایشان به اجابت نمی رسد:
1⃣ مردی که در خانه خود نشسته و میگوید:
خدایا! به من روزی بده!
خداوند به او میفرماید:
آیا به تو دستور ندادم به جستجوی روزی بروی؟
2⃣مردی که درباره زن ناشایست خود نفرین کند.
خداوند به او هم میفرماید:
آیا اختیار طلاق او را به تو واگذار نکردم؟
3⃣ مردی که مال خود را در جاهای بد و اسراف تلف کرده و میگوید:
خدایا! به من روزی بده!
خداوند به او نیز میفرماید:
آیا به تو دستور میانه روی ندادم؟ آیا به تو دستور ندادم، مالت را اصلاح کن و در موارد بد مصرف منما؟
4⃣مردی که بدون شاهد و گواه و سند به دیگری وام دهد. (سپس بدهکار انکار نماید) برای دریافت حق خود از خدا کمک بخواهد.
به او نیز میفرماید:
آیا به تو دستور ندادم که هنگام وام دادن شاهد بگیری؟
📚 بحار، ج ۹۳، ص ۳۶۰، و ج ۷۳، ص ۳.
http://eitaa.com/mahdavieat
#مولایمن
🍂بی تو چگونه می شود از آسمان نوشت
از انعکاسِ سادهی رنگین کمان نوشت؟
🍂این یک حقیقت است ،بی تو بهارِمن !
باید ، چهار فصل سال را خزان نوشت...
#اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
http://eitaa.com/mahdavieat
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَى الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ اللَّهُ بِهِ الْأُمَمَ...
🌱سلام بر آن مولایی که نام و یادش مرهم زخم های مومنان هر امّت در طول تاریخ بوده است.
سلام بر او و بر روزی که همه ستم دیدگان، آمدنش را جشن خواهند گرفت.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
http://eitaa.com/mahdavieat
⛔️ سیاست لاشخوری
به بهانه مرگ #مهسا_امینی
🔻اینروزها همزمان با سیاه نمایی کفتارها و لاشخورهای خارجنشین، منافقان و کارگزارانشان علیه جمهوری اسلامی ، مع الاسف عدهای از روحانیان هم دیده می شود که در قامت فیلسوف و حقوقدان و آیتالله و بلکه آیتالله العظمی!!😳 (که در سالهای اخیر خیلی رایگان مصرف میشوند) در این موضوع به صورتی منسجم و یکپارچه «به میدان آمده» یا «به میدان آورده شدهاند»!
⛔️اینان هم در یک «وحدت نقطهای» با منافقان و کارگزاران BBC و VOA و سایر شبکههای معاند با اسلام و جمهوری اسلامی، به این بهانه نه تنها علیه پلیس، که علیه جمهوری اسلامی و بلکه علیه احکام و ارزشهای اسلامی نفرتپراکنی میکنند!
❗️البته این مدعیان دروغین حقوق زن، فقط دنبال لاشههایی هستند تا بر سر آن گرد آیند و چند صباحی به ارضای «شهوت شهرت» خود بپردازند! و الا اگر واقعاً مدافع حقوق زن هستند چرا وقتی یکی از همپیالههای آنان با چندین گلوله همسرش را از پای درآورد، نفسی از سینههای تنگ و تاریک هیچکدامشان به در نیامد؟ اما اکنون با مرگ یک خانم در یک سالن عمومی و در منظر دهها نفر، «تا مغز استخوانشان به درد میآید»؟!
⁉️میگویند مخالف اصل امر به معروف و نهی از منکر نیستند، اما اقدام جهت بسترسازی امنیت اخلاقی را غیرقانونی، غیرعقلائی و غیر مشروع میخوانند.
خوش خیالی است که با صرف تربیتی خواندن مساله حجاب، عرصه های امنیتی آن را نادیده گرفته و اینگونه به جمهوری اسلامی می تازند. همان هایی که امنیت بیوتشان را از نظام دارند..
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــ
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙حجتالاسلام معاونیان
🔸توسل به آقا صاحب الزمان ارواحنا فداه
👌بسیار شنیدنی و تأثیر گذار
👈حتما بشنوید و نشردهید.
🌻أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🌻
🔖 امامزمانےام³¹³⇩⇩
#امام_زمان
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسمِ رَبِّ المَهدی🌹
آشنایی با امام زمان (عج)
قسمت پنجم:
یاران و اصحاب حضرت مهدی (عج)💚
انتشار صدقه جاریه🛑
#حضرت_مهدی #ظهور #امام_زمان #فرج #جمعه #امام #منجی #آشنایی_با_امام_زمان
http://eitaa.com/mahdavieat
#یک_فنجان_چای_با_خدا
#قسمت_دوم
آن روزها همه چیز خاکستری و سرد بود، حتی چله ی تابستان. پدرم سالها در خیالش مبارزه کرد و مدام از آرمانش گفت به این امید که فرزندانش را تقدیم سازمان کند، که نشد.. که فرزندانش عادت کرده بودند به شعارزدگی پدر، و رنگ نداشت برایشان رجزخوانی هایش. وبیچاره مادر که تنها هم صحبتش، خدایش بود. که هر چه گفت و گفت، هیچ نشد.
در آن سالها با پسرهای زیادی دوست بودم. در آن جامعه نه زشت بود، نه گناه. نوعی عادت بود و رسم. پدر که فقط مست بود و چیزی نمیفهمید، مادر هم که اصلا حرفش خریدار نداشت. میماند تنها برادر که خود درگیر بود و حسابی غربی.
اما همیشه هوایم را داشت و عشقش را به رخم میکشد، هروز و هر لحظه، درست وقتی که خدایِ مادر، بی خیالش میشد زیر کتک ها و کمربندهای پدر. خدای مادر بد بود. دوستش نداشتم. من خدایی داشتم که برادر میخواندمش. که وقتی صدای جیغ های دلخراشِ مادر زیر آوار کمربند آزارم میداد، محکم گوشهای را میگرفت و اشکهایم را میبوسید. کاش خدای مادر هم کمی مثله دانیال مهربان بود. دانیال در، پنجره، دیوار، آسمان و تمام دنیایم بود..
کل ارتباط این خانواده خلاصه میشد در خوردن چند لقمه غذا در کنار هم، آن هم گاهی، شاید صبحانه ایی، نهاری. چون شبها اصلا پدری نبود که لیست خانواده کامل شود.
روزهای زندگی ما اینطور میگذشت.آن روزها گاهی از خودم میپرسیدم: یعنی همه همینطور زندگی میکنند؟؟ حتی خانواده تام؟؟؟ یا مثلا معلم مدرسه مان، خانوم اشتوتگر هم از شوهرش کتک میخورد؟؟ پدر لیزا چطور؟؟ او هم مبارز و دیوانه است؟؟
و بی هیچ جوابی، دلم میسوخت برای دنیایی که خدایش مهربان نبود، به اندازه ی برادرم دانیال..
روزها گذشت و من جز از برادر، عشق هیچکس را خریدار نبودم. بیچاره مادر که چه کشید در آن غربت خانه. که چقدر بی میل بودم نسبت به تمام محبتهایش و او صبوری میکرد محضه داشتنم.
اما درست در هجده سالگی، دنیایم لرزید.. زلزله ایی که همه چیز را ویران کرد. حتی، خدایِ دانیال نامم را..
و من خیلی زود وارد بازی قمار با زندگی شدم..
اینجا فقط مادر با خدایش فنجانی چای میخورد..
✍ ادامه دارد ....
🕊
💚🕊
🕊💚🕊
http://eitaa.com/mahdavieat
پیرامون زیارت امین الله.mp3
792.6K
زیارت امین الله چه فضیلتی دارد
و چه زمانومکانی باید خوانده شود ؟
#ابراهیم_افشاری
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
http://eitaa.com/mahdavieat
حتما عضو کانال مهدویت بشوید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حتماببینید
#بسیارمهم
🎥 اثرات درمانی شگفت انگیز #گریه بر ائمه اطهار (علیهم السلام) خصوصا امام حسین (علیه السلام)
🎙حکیم خیراندیش
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
http://eitaa.com/mahdavieat
حتما عضو کانال مهدویت بشوید
#یک_فنجان_چای_با_خدا
#قسمت_سوم
روزهای هجده سالگیم بود. سال و روزهایی که ققنوس شد و زندگیم را سوزاند.زندگی همه ما را. من... دانیال...مادر و پدرِ سازمان زده ام!
آن روزها، دانیال کمی عجیب شده بود. کتاب میخواند. آن هم کتابهایی که حتی عکس و اسم روی جلدش برایم غریب بود!!!
به مادر محبت میکرد. کمتر با پدر درگیر میشد. به میهمانی و کلوب نمی آمد و حتی گاهی با همان لحنِ عشق زده اش، مرا هم منصرف میکرد. رفت و آمدش منظم شده بود. خدای من مهربان بود، مهربانتر شده بود.
اما گاهی حرفهایش، شبیه مادر میشد و این مرا میترساند. من از مذهبی ها متنفر بودم. مادرم ترسو بود و خدایی ترسوتر داشت. اما دانیال جسور بود، حرف زور دیوانه اش میکرد. فریاد میکشید. کتک کاری میکرد. اما نمیترسید، هرگز.. خدای من نباید شبیه مادر و خدایش میشد. خدای من، باید دانیال، برادرم می ماند!!!!
پس باید حفظش میکردم، هر طور که شده. خودم را مشتاق حرفهایش نشان میدادم و او میگفت. از بایدها و نبایدها. از درست و غلطهای تعریف شده. از هنجارها و ناهنجارها. حالا دیگر مادر کنار گود ایستاده بود و دانیال میجنگید با پدر، با یک شرِ سیاست زده. در زندگی آن روزهایم چقدر تنفر بود و من باید زندگیشان میکردم. من از سیاست بدم میامد.
ثانیه های عمرم میدویدند و من بی خیالشان. دانیال دیگر مثله من فکر نمیکرد. مثل خودش شده بود. یک خدای مهربانتر!!! مدام افسانه هایی شیرین میگفت از خدای مادر که مهربان است.که چنین و چنان میکند. که….
و من متنفرتر میشدم از خدایی که دانیال را از میهمانی ها و خوش گذرانیهای دوستانه ام، حذف کرده بود. این خدا، کارش را خوب بلد بود.
هر چه بیشتر میگذشت، رفتار دانیال بیشتر عوض میشد. گاهی با هیجان از دوست جدیدش که مسلمان بود میگفت،که خوب و مهربان و عاقل است،که درهای جدیدی به رویش باز کرده...که این همه سال مادر میگفت و ما نمیفهمیدیم...که چه گنجی در خانه داشتیمو خواب بودیم...و من فقط نگاهش میکردم. بی هیچ حس و حالی.حتی یک روز عکسی از دوست مسلمانش در موبایل، نشانم داد و من چقدر متنفر بودم از دیدن تصویر پسری که خدایم را رامِ خدایش کرده بود.
✍ ادامه دارد ….
🕊
💚🕊
🕊💚🕊
🆔👉🏻 http://eitaa.com/mahdavieat
این بندهخدا رو فقط به جرم بسیجی بودن به قصد کشت زدن!
حیوون؛ این بسیجی که داری میزنیش میدونی کیه؟
همونکه امواتت رو تو کرونا غسلُ کفن میکرد و تو میترسیدی نزدیک مرده ات بشی !
همونکه سیل میشد میرفت گل و لای رو ازخونه مردم میشست،و تو رختخواب بودی!
همونکه داوطلب میرفت مدافع حرم میشد تا داعش نیاد تو شهرت،و تو راحت زندگیتو کردی!
انگار انسانیت برای بعضیا تعطیله⛔️
🍃🌹▪️ـhttp://eitaa.com/mahdavieat