eitaa logo
❥♥مهدویت❥♥
373 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
166 فایل
#ڪلیپ_استورے_مذهبے #پست_ثامن #رمان_از_شهــــــدا #مطالب_پزشڪی #مسابقه😊 ڪپی آزاد به شرط صلوات برای سلامتی آقام امام زمان❤ @mahdavieat 🍃اللهـــــ💞ـــــم عجل لولیڪ الفرج🍃 ارتباط بامدیرکانال @Rostami987
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای لاتی که نمازشب خوان شد...! لاتی که به وسیله آیت الله قاضی ره نمازشب خوان شد و بجایی رسید که مردم نیم خورده غذایش را به عنوان تبرک برمی داشتند... @mahdavieat
✍دلنوشته مهدوے... هرچند عرصه ، تنگ است ... هرچند جان به لب شده ایم ... هرچند بغضی همواره ، راه نفس را بسته است ... هرچند غم ، پنجه در جان های خسته مان انداخته ... اما آمدنتان نزدیک است ... شما می‌آیید و صورت آفتابتان تا ابد ما را بی نیاز می‌کند ... می‌آیید... 🌱 http://eitaa.com/mahdavieat
ترامپ: نمی‌دانم آمریکا ۲ سال دیگر دوام می‌آورد یا نه 🔹ترامپ در جمع طرفدارانش در پنسیلوانیا: کشور ما هرگز در این موقعیت نبوده و ما هیچ‌جا مورد احترام نیستیم. هیچ چیز خوبی درباره وضعیت کشور وجود ندارد که بتوانم درباره آن صحبت کنم. این اتفاقی است که با دولت بایدن برای آمریکا افتاده است. http://eitaa.com/mahdavieat
اگر جرأت دارید و اگر مشکلتان با آخوندهاست، عمامه خاتمی یا روحانی را بپرانید! عمامه آن شیخ لندنی را بپرانید. اما هرگز این کار را نمی‌کنید. چون مشکلتان با آخوندهای انقلابی است، نه آخوندهای آمریکایی و انگلیسی. مشکلتان با انقلاب و با اسلام است. آخوندهای انگلیسی را روی سر هم میگذارید. @mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماینده پارلمان اتریش در اعتراض به قانون منع حجاب در مدارس ابتدایی روسری پوشید و.... سلام دوست داشتین عضو بشید خوشحالم میشم @mahdavieat
" شـــــهادت " ، نوعے ‌" مدیریت " است آدمهاے معمولے خیلے هم ڪه  موفق  باشند ، زندگے خود را مدیریت مے ڪنند ! اما " شـــهـــــدا " ، مـــــرگـــــ  خود را نیز ، مدیریت میڪنند ... " شـــــهـــــادت " ، یعنے: زندگے مان  را ڪجا ، خرج ڪنیم ڪه زندگے دیگران معــنـے پیدا ڪند @mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلبریتی‌ها: [مجرمین را] منش و سبک رفتاری سلبریتی‌هایی که امروز می‌گویند مجرمین و برهم‌زنندگان امنیت را اعدام نکنید را بهتر بشناسید @mahdavieat
🌹لحظه مدل مشهور فرانسوی 🔹مارین الحیمر ستاره تلویزیون فرانسه با انتشار ویدئویی در حساب‌های کاربری خود در شبکه‌های اجتماعی لحظه‌ای را به نمایش گذاشته است که در یکی از مساجد فرانسه شهادتین را بر زبان جاری می‌کند و مسلمان می‌شود. این در حالی است که رسانه‌ها مدتی است تاکید کرده‌اند که وی به اسلام گرویده است. 📎پ.ن: این بنده خدا تا ته راه رفته دیده غرب خبری نیست مسلمون شده ، بعد یه عده اینجا خودشون میکشن راه قبلی ایشون را برن ‼️ @mahdavieat
باهوش بودن خانم های محجبه به روایت تصویر ... شما خانم های محجبه که توی این همه فتنه و جنگ و مکر و تبلیغ دشمنان هنوز محکم سر حجابتون موندین خیلی زرنگید به ولله ... ماشاءالله به شما شیرزنان زرنگ و باهوش محجبه ... قدر این الماس های رو بدونید http://eitaa.com/mahdavieat
بی وزن ایستادم..درِ کافه را نمیدیدم... اما جهت سرما را حس میکردم. دلم خورد شدنِ استخوان در دلِ زمستان را میخواست.صدای محوی از عثمان به گوشم رسید، سرزنشی رو به صوفی:( مگه دیوونه شدی..داری انتقام دانیال و از سارا میگیری؟؟) پشت در کافه گم بودم...کدام طرف؟ از کدام مسیر باید میرفتم؟ پاهایم کجا بود؟؟ چرا حسشان نمی کردم؟؟ سرما،دلم سرما میخواست...رفتم درست به دنبالِ سوزی که به صورتم سیلی میزد. نمیدانم چقدر گذشت..اما وقتی چشمم به دیدن باز شد که درست جایی پشتِ نرده ها رو به روی رودخانه بودم. باد، زمستانش را از تن این آبها می آورد؟!  سرمای میله ها را دوست داشتم. محکم در دستانم فشارشان دادم.دیگر باید به ندیدن دانیال عادت میکرد... مادر چطور؟؟ او هم عادت میکرد؟؟ چرا هیچ وقت گریه ام نمیگرفت؟ یعنی این چشمها ارزش دانیال را برایم درک نمیکردند؟؟چه خدایی داشت این دانیال! دستِ دادن نداشت، فقط گرفتن را بلد بود.. آخ که اگر یه روز آن دوست مسلمانِ دانیال را ببینم، زبانش را از دهانش بیرون میکشم تا دیگر از مهربانی هایِ خدایش دروغ نبافد.. ناگهان پالتویی روی شانه ام نشست و، شال و کلاهی بر سر و گردنم.. باز هم عثمان!راستی، این مسلمانِ دیوانه؛ دلش را به چیزه خدایش خوش کرده بود؟ خانه ای که بر سرش خراب کرد؟ عروسی که داغش را به دلش گذاشت؟ یا خواهری که شیرین زبانیش را به کامش زهر کرد؟ اصلا این خدا، خانه اش کجاست؟ در سکوت کنارم ایستاد. شاید یک ساعت؛و شاید خیلی بیشتر...بلاخره او هم رفت بی هیچ حرفی.. آسمان غروب را فریاد میزد. و دستی که یک لیوان قهوه را در مقابلم گرفت:(بخور سارا.. حاضرم شرط بندم صبحونه ام نخوردی..) نمی خواستمش، من فقط گرسنه یِ یک دلِ سیر، آغوشِ دانیال بودم. تکیه داده به نرده ها روی زمین نشستم. عثمان هم:(دختر لجبازی نکن.. صورتت از چشمای این آلمانیا بی روحتر شده.. بخور یه کم گرم شی.. الانه که از حال بری.. اونوقت من تضمین نمیکنم، که اینجا ولت نکنم و تا خونه تون ببرمت..)  عثمان این همه روحیه را از کدام فروشگاه میخرید؟؟ لیوان کاغذی را جایی نزدیک پایم گذاشت:(خیلی کله شقی.. عین هانیه) هانیه اش پر از آه بود.. و جمع شده در خود، با آرامترین صوت ممکن گفت: (چقدر دلم براش تنگ شده). نمیدانستم وضع کداممان بهتر است؟ من که خبر مرگ دانیال را شنیده بودم یا بی خبری عثمان از مرگ و زندگی هانیه؟؟ (سارا.. یادته چند ماه پیش گفتم که اون دانیال مهربون و تو قلبت دفن کن؟ باور کن برادرت وقتی وارد اون گروه شد مُرد.. همونطور که خواهر کوچولوی من مُرد..حرفای صوفی رو شنیدی؟ اینا فقط یه گوشه از خاطراتش بود..صوفی حرفای زیادی داره واسه گفتن که باید بشنوی.. از دانیال،از تبدیل شدنش به ماشینِ آدم کشی..به نظرت چیزایی که شنیدی، اصلا شبیه برادر شوخ و پرمحبتی بود که میشناختی؟ سارا واقع بین باش.. حقیقت صوفیِ و شوهری که زنده زنده دفنش کرد.. ) مکث کرد، طولانی:(سارا، دانیال زندست!) ✍ ادامه دارد .... 🕊 💚🕊 🕊💚🕊 🆔👉🏻 http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا