#یک_فنجان_چای_با_خدا
#قسمت_چهل_و_چهارم
در همهمه ی فکری خودم و مادر،راهی هتل شدیم. ذهنم،میدانی جنگ زده بود برای بافتن و رشته کردن. اینجا هتلهایش هم زیبا بود و من گیج ماندم از آن همه تلاشِ غولهای قدرت برایِ سیاه نمایی...پیرمرد راننده لبخند زد.. دربان هتل لبخند زد..مسئول رزرو لبخند.. کارگر ساده که حامل چمدانها بود لبخند زد.. اینجا جنس لبخند آدمهایش فرق داشت.. اینجا لبریز بود از مسلمانان ترسو...
در اتاقم را محکم بستم و برای اطمینان بیشتر یک صندلی پشت آن قرار دادم. من حتی از لبخند مسلمان ترسو هم میترسیدم. دانیال همیشه میخندید..
بعد از چند ساعت استراحتِ نافرجام به سراغ متصدی هتل رفتم. باید چند کارگر برایم پیدا میکرد تا آن خانه ارواح، بازیافت میشد. چند لغت فارسی را کنار یکدیگر چیدم... نمیداستم میتوانم منظورم را برسانم یا نه..اما باید تلاشم را میکردم. متصدی جوانی خوش چهره بود با رنگی آسیایی. مقابلش ایستادم. با مهربانی نگاهم کرد. جملاتِ از پیش تعیین شده را گفتم.. لبخندش پر رنگتر شد. احتمالا نوعی تمسخر..مطمئنا کلماتم معنیِ خاصی را انتقال نداد.
پرسید،میتوانم انگلیسی صحبت کنم؟ و من میتوانستم.. این ملت با زبان بین الملل هم آشنا بودند؟ یعنی اسلام جلویشان را نمیگرفت؟ کمی عجیب به نظر میرسید...
ماجرای خانه را برایش توضیح دادم و او قول داد تا چند نفر را برای این کار پیدا کند.فردای آن روز آدرس را به کارگران دادم و به همراه مادر راهی خانه شدم. این خانه و حیاتش اگر زیرِخروارها خاک و برگ هم دفن میشد،جای تعجب نبود. دوریِ چندین ساله این تبعات را
هم داشت. دو کارگر نظافت حیات و دو کارگر نظافت داخل خانه را به عهده گرفتند. وقتی درِچفت شده را به سختی باز کردم مقداری خاک به سمتم هجوم آورد و من ترسیدم...زنده به گوری کمترینِ لطفِاین دیار و مردمانش است!خاطراتِ کودکی زنده شد...درست در لابه لای مبلهای تار بسته از عنکبوت و زیر سیگاریِ دفن شده در غبارِپدر... اینجا فقط دانیال میخندید..و من می دویدم.. او به حماقتم در دلبستگی و من در پی فرار از وابستگی..مادر با احتیاطی خاص وسایل را زیرو رو میکرد.. گاه لبخند میزد ..گاه میگریست...با یان تماس گرفتم...آرامشِ چهره اش را از اینجا هم میتوانستم ببینم:(کجایی دختر ایرونی ؟؟) جمله اش کامل نشده بود که صدای عصبی عثمان گوشم را آزار داد:(هیچ معلومه کدوم گوری هستی؟ آخه تو کی میخوای مثه بقیه آدما زندگی کنی؟ )
هیچ وقت.. اگر هم میخواستم، خدایِ این آدمها بخیل بود!
حوصله ایی برای پاسخگویی نبود،پس گوشی را قطع کردم..چندین بار گوشیم زنگ خورد. عثمان بود. جواب ندادم...ناگهان صدایی عجیب در حیات پیچید.. صوت داشت.. آهنگ داشت.. چیزی شبیه به کلماتِ سجاده نشینِ مادر... انگار خدای این مسلمانان سوهان به دست گرفته بود برای شکنجه ام.. درد به معده و سرم هجوم آورد..حالم خوب نبود و انگار قصد برتر شدن داشت..کاش گوشهایم نمی شنید... منبعِ این صداها از کدام طرف بود؟؟
بی حس و حال، جمع شده در معده، رویِیکی از پله ها نشستم. یکی از کارگران که مردی میانسال بود در حالیکه آستینش را بالا میزد به سمت حوض رفت. شیرِ آبِکنارش را باز کرد.آّب با فشار و رنگی زرد از آن خارج شد..مرد چه میکرد؟؟یعنی وضو بود؟؟ اما مادر و یا عثمان که به این شکل انجامش نمیدادند..روبه رویم ایستاد:(خانووم نمیدونید قبله کدوم طرفه؟) مزحکترین سوال ممکن را پرسید آن هم از من..مسیرِ خانه یِ خدایش را از من میخواست؟
پسر جوانی که همراهش بود صدایش زد:(مشتی.. این فارسی بلد نیست.. حالا مجبوری الان نماز بخوونی؟؟ برو خونه بخوون..) مرد سری تکان داد:(نمازو باید اول وقت خووند..) پسر جوان سر از تاسف تکان داد.. یعنی مسلمان نبود؟
دختری جوان از خانه خارج شد:(مشتی قبله اینوره...سجاده تو یکی از اتاقا پهن بود.. اون خانوومه هم رفت روش وایستاد واسه نماز..)پیرمرد تشکری پر محبت کرد:( ممنون دخترم.. ببین میتونی یه مهر واسم پیدا کنی..)دختر ایستاد:( نه ظاهرا از اهل سنت هستن.. اون خانوومه نه مثه ما وضو گرفت..نه مثه ما نماز خووند.. مهرم نداشت..)
پیرمرد با چشمانی مهربان به سمت باغچه رفت. چیزی را در آن جستجو کرد. سپس با سنگی کوچک در گوشه ایی از باغ ایستاد. سنگ را روی چمن ها قرار داد و روبه رویش ایستاد.. نماز خواند.. تقریبا شبیه به مادر با اندکی تفاوت..سجده رفت..اما به روی سنگ.. خدای این مردمان در این سنگ خلاصه میشد؟؟
چقدر حقیر!صدای گوشی بلند شد.. اینبار یان بود: (دختر ایرونی هم انقدر کم حوصله ؟؟ اون دیوونه که گذاشت رفت.) برای کنترل درد معده نفسهایی عمیق کشیدم. صدایش نگران شد:(سارا حالت خوبه؟)نه..خوب نبود..سکوت کردم:(سارا.. ما با هم دوستیم.. پس بگو چی شده.. مشکل کجاست؟حال مادر چطوره؟؟)
✍ ادامه دارد ....
🕊
💚🕊
🕊💚🕊
👉http://eitaa.com/mahdavieat
May 11
ایران یا انگلستان
آیا میدانستید انگلیس نه تنها در هوا فضا که حتی در حوزه های پزشکی هم از ایران عقب تر است. آنها حتی نیروی انگلیسی لازم برای استخدام در بیمارستانهای خود ندارند. تا پیش از برگزیت از متخصصین اروپایی استفاده میکردند، اکنون همانها را نیز نمیتوانند به خدمت بگیرند.
" عبدالرحیم انصاری 🇮🇷"
🍃🌹ـــــــــــــــ
@mahdavieat
#نجوایمهدوی
🏝ما معتقدیم که
عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم
کسی تبر خواهد زد
سوگند به
هر چهارده آیه نور
سوگند به زخمهای
سرشار غرور
آخر، شب سرد ما
سحر میگردد
مهدی به میان شیعه
برمیگردد🏝
#شببخیرمولایمن
#اللهمعجللولیکالفرج
#شبتونمهدوی
@mahdavieat
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَهْدِيَّ اَلْأَرْضِ وَ عَيْنَ اَلْفَرْضِ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که حقیقت دین از قلب نازنین تو می تراود...
سلام بر تو و بر روزی که از جانب خدا به سوی اسرار زمین هدایت می شوی!
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
@mahdavieat
بادیدناینباورکردمکهدنیاهنوز
زیباییهایخودشوداره...!💕😌
#لبیک_یا_خامنه_ای
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️💢⭕️
♨️زن، زندگی،آزادی/مرد،میهن،آبادی
📍دخترفروشی پدر و مادر افغانستانی
قابل توجه اون افرادی که فکر میکنند سازش با آمریکا، رفاه و خوشبختی به ارمغان میاره
۲۰ سال تسلط آمریکا و حضورش در افغانستان، نتیجه اش رسیده به فروش دختر ۷ ماهه و دو ساله و....
دخترکان زیر ۱۰ سالی که نوعروس پیرمردان شدند😳
#افغانستان #ایران_مقتدر
🍃🌹ـــــــــ
@mahdavieat
🇮🇪ایرلند متا را مجموعاً ۹۰۰ میلیون دلار جریمه کرد؛
از 🇮🇷ایران چه خبر؟
🔹سازمان تنظیم مقررات ارتباطی ایرلند، شرکت مالک اینستاگرام و فیسبوک را مبلغ ۲۶۵ میلیون یورو جریمه کرد. متا بهدلیل لو رفتن اطلاعات شخصی بیش از ۵۰۰ میلیون کاربر فیسبوک، به نقض قوانین حریم خصوصی اروپا متهم شده است.
🔹نیویورکتایمز نوشته با این جریمه، ایرلند از پارسال تا الان متا را بیش از ۹۰۰ میلیون دلار جریمه کرده است.
➡️ در میان اطلاعات هک شدۀ واتساپ، اطلاعات کاربران ایرانی هم وجود دارد؛ ولی گویا کاربر ایرانی مدافع ندارد!
#اینستا #فضایمجازی
🍃🌹ـــــــــــــ
@mahdavieat
حضرت عشق❤️
برانداز فقط خودت!
با یک نوار کاست و چند برگه کاغذ کاری کردی که
۴۴ ساله تمام دنیا با تمام ابزارها و مزدورانشان هیچ غلطی نمی تونن بکنند…
#درورد_بر_خمینی
#درود_بر_خامنه_ای
#خامنه_ای_خمینی_دیگر_است
🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴@mahdavieat
💚#امام_زمان عج الله
شنبه آمد، غیبتت تمدید شد
بغض هامان در گلو تشدید شد
در کلاس انتظار و عاشقی
نمره هامان باز هم تجدید شد
#نگین_نقیبی
شنبه ۱۷ اردیبهشت۱۴۰۱
کپیبدوننامشاعر،حق الناس
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢تنها دلیلی که نباید ناخنهای خودتون رو بجویید
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ⭕️ تفاوت فضای مجازی با واقعیت!
واکنش کاربران فضای مجازی از استقبال گرم مردمی در سفر روز گذشته رئیس جمهور به کردستان همزمان با توئیتهایی که از اغتشاشات و اعتصابات گسترده در این استان خبر میدهند.
@mahdavieat
#شنبه_های_نبوی
🌱خدا کند به نگاهی شویم مقدادش
شویم ساکن خوشبخت شیعه آبادش
🌱خدا کند که بخواهد ابوذرش باشیم
کنار گنبد خضرا ، کبوترش باشیم....
🌱من از تبار ارادت ز کوی سلمانم
هزار مرتبه شکر خدا مسلمانم...
#من_محمد_را_دوست_دارم
#نحنفداکیارسولالله
@mahdavieat
33.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دهه_نودی شیرین زبون😅👏
جواب کوبنده به دشمنان
ماشاءالله چه دختری 👌
@mahdavieat
35.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ساکتین اغتشاشات اخیر خجالت، خجالت .
🔴باگوش دل وجان به سخنان این مجاهد بزرگ جبهه مقاومت گوش دهیم .
🌏 درخواست سیدهاشم حیدری عالم جلیل القدر مقاومت عراق از علما جهت شکستن سکوت خود واعلام موضع در برابرحوادث اخیرایران.
👈-دشمن از سکوت علما سوءاستفاده می کند.
👈-امروز دفاع از ولی فقیه از اوجب واجبات است.
👈-سیدحسن نصرالله درلبنان...شیخ زکزاکی درنیجریه بخاطر دفاع از ولایت...جانشان درخطراست.
👈-هدف حمله رسانه ای دشمن ولایت فقیه است.
👈-امیدجبهه مقاومت به رهبری امام مقاومت و جمهوری اسلامی است.
✅نشر حداکثری با شما
تا زنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنبال زن، زندگی، آزادی واقعی هستید، ببینید این خانم آمریکایی چه میگوید
شرمنده از بیان واقعیت زندگی سگی غرب
#واقعا_شنیدنی
🔺راز موفقیت @mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
〰این ویدئو قدیمیه ولی دیدنش حس خوبی به آدم میده 💙
تا زنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️
@mahdavieat