Hekayate Marde Balkhi _ Emam sajad.mp3
5.89M
▫️حکایت جذّاب دیدار مردی از بلخ با امام سجّاد علیه السلام
📚 بحارالانوار ج۴۶ ص۴۷.
#حکایت
#معرفت_حضرت
#امام_سجاد_علیه_السلام
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
http://eitaa.com/mahdavieat
حتما عضو کانال مهدویت بشوید
⭕️⭕️⭕️ تحویل خودرو بدون نوبت و قرعهکشی به خودی ها
🔸بر اساس اطلاعات رسیده به خبرگزاری صداوسیما این خودروها با موعد تحویل ۹۰ روزه به کارمندان اعطا میشود.
🔹در این فروش خارج از ضابطه، محدودیت ۴۸ ماهه خرید خودرو از شرکت ایران خودور و سایپا نیز حذف شده و قیمت خودروها قطعی است.
🔸خودروهای عرضه شده شامل پارس ELX, سورن پلاس دوگانه سوز، سورن پلاس، رانا پلاس، آریسان ۲, تارا دستی، تارا اتوماتیک، هایما S۷ پلاس، پژو ۲۰۷ دستی، پژو ۲۰۷ دستی اتوماتیک و دنا پلاس توربو اتوماتیک هستند.
🔹گفتنی است کارکنان شرکت توسعه عمران نائین به عنوان یک شرکت تابعه ایران خودرو به شمار میآید که از دریافت کنندگان این خودروها هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️📣📣📣 این مردک محارب و فاسد و منافق و...
که زمان اغتشاشات آموزش کوکتل مولوتوف میداد برای چه آزاد شده ؟!؟!؟!😳🤔
دیگه باید چکار میکرد تا مجازات شود؟!؟!؟!😳🤔
این حیوان دوپا رو بردن فروشگاه رفاه تا مجری گری کنه
با این کشف حجاب گسترده و...😱😱😱
مسئولین تا محترم و بی غیرت کجا هستید؟
⁉️فروشگاه رفاه چه پاسخی برای این فساد علنی و... داره؟ تو ایران چه خبره ؟!؟!؟!
یکم بری جلو دیگه کار از کار گذشته ‼️🤫🤮
حیف شهدامون و....سختیهایی که کشیدیم
لعنت خدا و رسول بر افسادطلبان و اصولچرایان که باز فریبمون دادند و به آرزوهای خطرناکشون دارند میرسند !!!
نفوذ‼️نفوذ‼️نفوذ‼️نفوذی
@mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شادی هیجانی احمقانه هر ساله، امسال با تشویق و تحریکهای مزدورانی مثل علی کریمی و حمید فرخنژاد تکمیل شد!
تصاویر هولناک از انفجار مواد محترقه خطرناک در دست پسر جوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت استاد عالی از هدایت شهید برونسی توسط حضرت زهرا(س) در حضور رهبر انقلاب و شهید سلیمانی
🔹وقتی حضرت زهرا(سلام الله علیها) راه برونرفت از میدان مین و محاصره دشمن را به شهید برونسی نشان میدهد.
🔹فرماندهان جنگ نظامی در عین تلاشهای خودشون، نگاهشون به آسمان بود، نه به قدرتهای پوشالی.
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
http://eitaa.com/mahdavieat
حتما عضو کانال مهدویت بشوید
🌸🇮🇷🌸🇮🇷🌸
#من_فدای_سیدعلی
دیدم عکسی که تو در پای ضریح
با دلی پر زغم و غصه
پر از بغض
ولی همچون کوه
سر خود را به همان پنجره ها بنهادی
نکند پای ضریح
دل تنگت؛
دل مظلوم و صبورت؛
گله از ما بکند؟
که اگر طعم رضایت ندهد لبخندت
مردم کوفه ی دوران حسین
طعنه خواهند به ما زد:
"که چه فرقی داریم؟"
'ما همان نسل جوانیم
که ثابت کردیم'
روی در روی ز دشمن نهراسیم هرگز
فتنه را با کمک حرف تو خواهیم شناخت
و پر از شور و تکاپو
تحت فرمان تو ای پیر خراسانی ما !
محکم و پابرجا
یک به یک
هرچه که سختی باشد
میشود راه نجاتی
به سوی آینده
نه بترسیم از شب
نه بترسیم از گرگ
و نخواهد که تواند دشمن
ذره ای شک بنهد در دل ما
همه فرزند توییم
دل به مهرت داریم
و نفس در گروی خنده ی تو
با سکون میرود و می آید
نکند پای ضریح
گله از ما بکنی.......
#بچه_شیعه
تازنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️
🌸🇮🇷🌸🇮🇷🌸
@mahdavieat
خدایا...
از تو ممنونم که در دل ما
محبت سید علی خامنهای را انداختی
تا بیاموزد درس ایستادگی را... 🌿
#شهید_مصطفی_صدرزاده 🕊🌱
تا زنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴گوش کن ببین اگه این هفت علامت رو داری
منتظر واقعی ظهور هستی...
استادماندگاری
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
http://eitaa.com/mahdavieat
حتما عضو کانال مهدویت بشوید
🔴 ورود پراید و پیکان رو به کیش رو میتونید ممنوع کنید ولی ورود بی حجاب رو آزاد گذاشتید و نمیتونید ؟!
🔴 #بیداری
🌍 خبری که در بین خبرهای اخیر گم شد
🔹رهبر انقلاب در ترکیب جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام نام روحانی و ناطق نوری را حذف کرد
@mahdavieat
🔺حکومت آمریکا تا دید عربستان با ایران رابطه برقرار کرد بحث نقض حقوق بشر آلسعود رو مطرح کرد... اینا که ٧ساله غرق جنایت در یمن و سرکوب مخالفان داخلیشون هستن و امریکا صداش درنیومده بود، حالا چی شد؟!
🔴 کمپین فصل بیداری
@mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 خانم خبرنگار و آقای طلبه 💗
قسمت14
تا صبح نخوابیدم و به اتفاق دیشب فکر کردم.
خدایا تو خودت شاهدی از وقتی به سن تکلیف رسیدم و مامانم یه چادر سفید گل گلی سرم کرد دیگه هیچ نامحرمی حتی یه شاخه مومو ندیده...
اون وقت دیشب محمدجواد منو....
پسرک دیونه اون در وسط چکار میکرد...
....
تق تق
_بفرمایید
فاطی: السادات بدو بیا حاج خانوم میز صبحانه رو چیده
_باشه الان میام.
لباسامو پوشیدم و چادر نمازی که حاج خانوم بهم داده بود رو سر کردم.
ـتوی آینده به خودم نگاه کردم.
از بی خوابی و گریه های بی اراده دیشب چشمام متورم و قرمز شده بود.
هی...
از اتاق رفتم بیرون و رفتم توی آشپزخوه به همه یه سلام آروم دادم
همه با خوشرویی و بلند جوابمو دادن
و فقط محمدجواد بود که سرش پایین بود و آروم سلام داد...
بین فاطمه و علی روی صندلی نشستم.
حاج خانوم با محبت نگاهم کرد و گفت:
وای مادر چشات چیشده...
دیشب نتونستی خوب بخوابی؟
با این حرفش همه توی صورتم دقیق شدن حتی محمدجوادم سرشو گرفت بالا نگاهش که تو نگاهم گره خورد سرمو انداختم پایین
_چیزی نیست بخدا دیشب دیر خوابیدم چشمام خسته اس نگران نباشید...
دو سه تا لقمه خوردم بلند شدم بالاخره موفق شدم حاج خانوم رو راضی کنم تا ظرفا رو بشورم.....
همه رو فرستادم توی پزیرایی و خودم توی آشپزخونه موندم .
سید: فائزه خانوم
به طرف پشت سرم برگشتم...
سید سرش پایین بود.
با لرزشی که توی صدام محسوس بود گفتم : بله بفرمایید
سید: من...
من واقعا بخاطر دیشب متاسفم...
یعنی واقعا بی عقلی کردم...
بخدا نخواستم بد خواب بشید وگرنه قبلش در
میزدم و بیدارتون میکردم..
من فکر نمیکردم شما با اون وضع باشید
_آقامحمدجواد شما تقصیری ندارید...
یعنی اتفاقیه که افتاده...
بهتره فراموشش کنید...
سید: فقط میشه حلالم کنید...
بین حرفاش پریدم..
_میشه ادامه ندید...
سید: بازم معذرت میخوام...
فقط حلالم کنید...
اینو گفت و از در آشپزخونه بیرون رفت.... بیرون رفتن محمدجواد همانا و شل شدن پاهام همانا... صندلی رو گرفتم تا نیوفتم و بعدم روش نشستم....
خدایا... چقدر شنیدن اسمم از زبونش
شیرین بود...
فقط کاش تو موقعیت بهتری این اتفاق شیرین میوفتاد.... کاشکی...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان خانم خبرنگار وآقای طلبه💗
پارت ١۵
ساعت ۵ عصره...
بعد اونکه سید از حوزه اومد ناهار رو با خانوادش توی کوه خضر خوردیم....
و الان سوار ماشین سیدیم تا مارو به ترمینال برسونه....
تصمیم گرفتیم برگردیم کرمان...
علیم هنوز امتحان داره و باید برگرده تهران...
باید برای همیشه با اولین کسی که با نگاه عسلیش دلمو لرزوند خدافظی کنم....
سیدم حالش گرفته اس...
مطمئنم بخاطر دیشبه...
احمقانس که فکر کنم اونم مثل من..
صدای آهنگ آخرین قدم حامدزمانی که محمدجواد گذاشته بود باعث میشد هرلحظه بیشتر بغض کنم ....
این آخرین قدم برای دیدنت...
این آخرین پله واسه رسیدنت...
گوشی فاطمه زنگ خورد
فاطی: سلام بفرمایید.
فرد مجهول:____
فاطی: عه نخیر من زن داداششونم شما شماره خودشونو یادداشت کنید....... ۰۹۱۰
عه شماره منو گفت
تلفنش که قط
ع شد رو کردم بهش و گفتم :
فاطمه کی بود؟چرا شمارمو دادی:
فاطی: از نشریه بود تو شماره منو بجای شماره خودت دادی...
_عه چیزه یعنی خب...
نمیخواستم با این نشریه کار کنم برای همینم... خب ببخشید آجی
فاطی: غیر بخشیدن چیکار میتونم بکنم.
دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد تا رسیدیم ترمینال
علی من و بغل کرد....
همه دلتگیامو یا اشک روی پیراهن سفیدش خالی کردم...
از بغل علی جدا شدم و با اشاره سر علی ازشون دور شدم سیدم پشت سرم اومد
احساس کردم قدماشو تند کرد...
احساسم درست بود اومد و دقیق جلوم وایساد
سرشو گرفت بالا و چشمای قشنگشو تو نگاه خیسم دوخت...
سید: امیدوارم بخاطر همه حرفایی که زدم این مدت و ناراحت شدید ازش منو ببخشید... بابت اتفاق دیشبم فقط امیدوارم حلالم کنید... (مکث کرد... طولانی...)
نمیدونم اسمشو چی باید گذاشت...
قسمت... تقدیر... اتفاق...
ولی هرچی بود تموم شد...
راستی این هدیه مال شماست.... یاعلی
یه جعبه کوچیک گذاشت توی دستمو رفت...
وقتی بازش کردم تصویر یه تسبیح آبی قلبمو شکست..
من و یه تسبیح و کلی حرف تنها گذاشت...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
http://eitaa.com/mahdavieat
May 11
🌿🌹🌿
مجموعه #عکسنوشت
متن توافق ایران و عربستان
🍃🌹ـــــــــــــــــ
http://eitaa.com/mahdavieat