eitaa logo
❥♥مهدویت❥♥
370 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
166 فایل
#ڪلیپ_استورے_مذهبے #پست_ثامن #رمان_از_شهــــــدا #مطالب_پزشڪی #مسابقه😊 ڪپی آزاد به شرط صلوات برای سلامتی آقام امام زمان❤ @mahdavieat 🍃اللهـــــ💞ـــــم عجل لولیڪ الفرج🍃 ارتباط بامدیرکانال @Rostami987
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
🍃🌹🍃 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️ • چرا امام رضا علیه‌السلام، به محض ورود به ایران، خواهران و برادرانشان را نیز به این سرزمین فراخواندند؟ • آیا در این دعوت و رموز آخرالزمانی آن، نقشی برای ما تعریف شده است؟ گزیده‌ای از کارگاه تمدن‌سازی 🍃🌹▪️ــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️ « اربعینی» دل پرزخم زمین، گفته کسی می‌آید، زده‌ فریاد که فریادرسی می‌آید ! ساقی از عهد و قراری ازلی برگشته، پسر فاطمه «س» با تیغ علی «ع» برگشته. انتخاب | علی قلیچ 🎶 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
🔴 فوری پیشنهاد می شود 🔻جشن عضویت ایران در سازمان اقتصادی بزرگ جهانی ( بریکس ) در ایران گرفته شود و در خیابان ها و شهرها و روستاها شیرینی توزیع و یک موج آفرینی امید بخش در ایران ایجاد گردد 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨شاید این جمعه بیاید … شاید ✨پرده از چهره گشاید … شاید ✨دست افشان … پای کوبان می روم ✨بر در سلطان خوبان می روم 🌹الهم عجل الولیک الفرج🌹 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷 یه بابای مدعی یه وقتی میگفت : این آقایان اگر بتوانند فقط دو صفحه توافق بنویسند بنده در مقابل آنها تعظیم میکنم. 🔹 کاملا درست گفته بود چون میدونست هیچکس مثل اونا نمیتونه توافقی بنویسه که ۸ سال مملکت رو به خاطرش تعطیل کنه،تورم رو چندین برابر کنه، راکتورآب سنگین اراک رو بتن بریزه و ....... و کلا مملکت رو به گند بکشونه. 🔹 حالا اما ایران طی دو سال هم عضویت شانگهای رو به دست آورد و هم عضو بریکس شد انشالله به زودی با دلار زدایی از اسارت اقتصادمون در بند دلار هم آزاد خواهیم شد.اما گمان نکنیم که این افراد این قدر عزت نفس و صداقت داشته باشند تا به وعده تعظیم خود عمل کنند. تا زنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️
🌸🌸🌸🌸🌸 🍁کوچه‌ی هشت ممیز یک🍁 قسمت چهل و هفت 🔹حاج عباس دنبال آقای مرتضوی گشت تا جواب معما را از او بپرسد و جایزه را بگیرد. جایزه‌ای که خدا برایش تعیین کرده بود نه آنکه سید قرار بود بدهد اما آن شب، آقای مرتضوی نیامده بود. هیچ وقت نشده بود که برای نماز جماعت خودش را به مسجد نرساند. یعنی چه اتفاقی افتاده بود؟ بعد از ساعت 9 و نیم که چراغ‌های مسجد خاموش شد، به آبدارخانه رفت و شماره آقای مرتضوی را گرفت:"سلام حاجی. خوب هستید؟ تشریف نیاوردید امشب.. بله حاج آقا بودند. نه چنگیز باهاشون نبود. نه.. بله.. چیزی شده؟.. باشه چشم." گوشی تلفن قدیمی را آرام گذاشت. در را بست و از مسجد بیرون آمد. سید که منتظر حاج عباس بود، خداقوت گفت و آقا صادق را معرفی کرد:"حاج عباس آقا، این گل پسری که می بینید، آقاصادق نقاش خوش ذوق و پسر خیلی خیلی باهوش و بامحبتی است." صادق که هم از تعریف های ساده سید خوشش آمده بود و هم خجالت کشیده بود گفت:"سلام. قبول باشه نماز و روزه هایتان." حاج عباس دستش را جلو آورد و بعد از دست دادن به صادق، سرش را نوازش کرد و گفت:"خدا حفظش کند.. این مسجد که نوجوان های خوبی دارد" سید به حاج عباس گفت:"حاجی جان اگر کاری چیزی داشتید حتما بگویید ما همه آماده‌ایم. مگه نه آقا صادق؟" صادق لبخند زد. چشمش به مادرش افتاد که گوشه‌ای منتظر او ایستاده است. رو به سید گفت:"مامانم هم آنجا هستند" سید گفت: "بدو بدو که لابد خیلی منتظرت بوده اند. سلام ما را برسان و ازشان عذرخواهی کن.. خدانگهدار هنرمند عزیزم" صادق با شادی و انرژی بسیار از سید جدا شد و کنار مادر رفت. مادر از انرژی دویدن صادقی که همیشه آرام و بی حال راه می‌رفت، انرژی گرفت و در دل، سید را دعا کرد. 🔸زهرا، گوشه دیوار منتظر آمدن سید بود. زینب از خستگی، روی دوپا نشسته بود و سرش را روی زانوهایش گذاشته بود. سید از حاج عباس خداحافظی کرد و سریع خودش را به سر کوچه رساند. دست روی سر زینب کشید و گفت:"قبول باشه دختر گلم.. خداقوت.. امروز حسابی انرژی سوزوندی ها" زینب با بی حالی سرش را بالا گرفت و گفت:"تازه به افطاری مسجد هم نرسیدم. در خانه هم که چیز خاصی یافت نمی شود." زهرا از این حرف زینب، شرمنده سید شد و گفت:"غذای به آن مقوی و عالی. خیلی دلت بخواهد." و هر سه به سمت خانه حرکت کردند. چنگیز، با فاصله پشت سر سید وارد کوچه شد. سید متوجه حضورش شد. زهرا و زینب داخل خانه شدند و سید منتظر آمدن چنگیز شد:"به به . اقا چنگیز. سلام چطوری؟ غار مخفی‌ات کجاست ما هم بیاییم آنجا بنده خوب خدا؟ حال مادربزرگ چطور است؟ دردی چیزی که ندارند ؟" چنگیز گفت:"خوب هستند خداراشکر. ظاهرا که درد ندارند. نمی دانم." سید داخل دست چنگیز، جعبه سیگاری دید و با دستش تعارف کرد که وارد خانه شوند و گفت:"من از این سیگارها خاطره خوبی دارم ها." چنگیز چشمانش از تعجب گرد شد. تا به حال نشنیده و ندیده بود که روحانی سیگار بکشد چه برسد به اینکه خاطره هم داشته باشد. مبهوتانه سید را نگاه کرد. 🔹سید که از حالت چنگیز خنده‌اش گرفته بود گفت:"نترس. من سیگار نمی‌کشم. فقط گفتم خاطره خوبی دارم. بفرما داخل" و همان طور که وارد حیاط خانه شدند، تعریف کرد که:"در نوجوانی، بعضی از جوان های کوچه و محله‌شان سیگار می‌کشیدند و به من هم تعارف می‌کردند. هر بار با متلک و تکه های مختلف مسخره می‌شدم چون قبول نمی‌کردم. آن هم فقط برای مادرم. مادرم خدا رحمتشان کند از سیگار کشیدن بدش می‌آمد و من هم می‌خواستم دل مادرم را به دست آورده باشم. یک بار که بچه ها اصرار و سماجت زیادی داشتند که حتما سیگار را روی لب‌های من بگذارند، به ذهنم جمله‌ای آمد و گفتم" سیگار من با مال شماها خیلی فرق دارد. سیگار شما به درد نخور است و من نمی‌کشم" هر چه پرسیدند چه مارکی است چیزی بروز نمی‌دادم. من که اصلا سیگار نمی‌کشیدم که مارک بدانم چیست." چنگیز که روی پله‌ها نشسته بود و جعبه سیگار را همان طور دستش گرفت بود گفت:"پس چرا گفتید سیگار من متفاوت است؟" سید گفت:"خب منظور من سیگار دودکردنی نبود. منظورم چیزی بود که با کشیدنش حالم خوب می‌شد. آن ها اسمش را سیگار گذاشته بودند. " چنگیز که ذهنش روی سیگار قفل شده بود و چیزی سر در نیاورد گفت:"بالاخره مارک سیگارتان چه بود؟" سید از این سوال چنگیز خنده اش گرفت و گفت:"یک مارک اصیل و تمام نشدنی. به نظرت چه چیز در این دنیاست که تمام نمی‌شود؟" و قیافه متفکر چنگیز را که دید گفت:"حالا ما یک چیزی گفتیم که فکر نکنند ما حال خوب کن نداریم اما شما خیلی جدی نگیر. یک حال خوب کن داری داخل اتاق که حسابی نگرانت هست." همان طور که از جا برخاست گفت:" آب می‌خوری؟ من که خیلی تشنه ام" و برای آوردن پارچ آب، داخل خانه رفت. https://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🍁کوچه‌ی هشت ممیز یک🍁 قسمت چهل و هشت 🔹چنگیز و سید در سالن خوابیدند و زهرا و بچه ها در اتاق. هوای اتاق گرم شده بود و دم گرفته. پنکه سقفی داشت و چون در بسته بود، باد خنک کولر داخل نمی‌رفت. زهرا هم که حسابی گرمایی. کلافه کلافه شده بود و با آن همه خستگی، خوابش نمی‌برد. به چهره مادربزرگ نگاه کرد که چه ساده و راحت خوابیده و خداراشکر گفت که کسالتشان به خیر گذشته بود. گردن و صورت زینب از گرما به عرق نشسته بود. این طور نمی‌شد. باید فکری می‌کرد. گوشی‌اش را برداشت و به سید پیامک داد:"جواد جان هوای اینجا خیلی گرمه و خفه است. پیشنهادی نداری؟ خوابم نمی‌برد" بلافاصله پاسخ سید آمد که:"الان درستش می‌کنم." سید، ملحفه‌ای از کمد گوشه سالن برداشت. نخ‌های شیرینی که زهرا در کابینت جمع کرده بود را به هم وصل کرد. یک سر ملحفه را با نخ بست و به لولای در آشپزخانه قلاب کرد. سر دیگرش را به کناره در اتاق قلاب کرد. سالن به دو قسمت شد و حالا زهرا می توانست راحت از اتاق به آشپزخانه برود. پیامک داد:"در را باز بگذار." زهرا لای در را باز کرد و پرده را که دید، خوشحال شد. لای در را کمی باز گذاشت که هوای خنک داخل بیاید و خوابید. 🔸خوابید اما خبرنداشت همان موقع، برای عزیزدلش، پرونده تشکیل می‌دهند که به مجرمی پناه داده است:"سالهاست می‌شناسمش، خیلی جرم‌ها کرده. مدرک برخی‌هایشان را هم دارم. عکس‌هایش هم هست." وکیل گفت:"چرا تا به حال به از آن مجرم شکایت نکرده بودید؟ وقتی این همه مدرک محکمه پسند دارید." آقای میرشکاری کوبنده گفت:"گذاشته بودم برای روز مبادا. شما به این کارهاش کاری نداشته باش. شکایت را تنظیم کن که این آقا علاوه بر پناه دادن به مجرم، در محل هم ناامنی ایجاد کرده و زد و خورد هم داشته. شاهد هم دارم. نادر قاصدی خودش چاقو را در دستش دیده" وکیل نگاهی تاسف‌برانگیز به آقای میرشکاری کرد که چشمش به برگه روی دست او بود و با خود فکر کرد:"مشخص است که پرونده سازی است. خدا کمکش کند" سرش را پایین انداخت و گفت:"من شکایت را تنظیم می‌کنم اما وکالت را نمی‌توانم قبول کنم. حتی اسمی هم از من نباید بیاورید. اگر این شرط را قبول دارید انجام دهم" آقای میرشکاری گفت:"باشد مهم نیست. تنظیم شکایت های شما معروف است. شما تنظیم کن وکالت را فرد دیگری انجام می‌دهد." آقای وکیل جوان، شکایت نامه را خطاب به دادگاه ویژه روحانیت تنظیم کرد و دست آقای میرشکاری داد. آقای میرشکاری نسخه شکایت بدون نام را از وکیل گرفت و به منزل رفت. برگه را داخل گاوصندوق گذاشت و قفل کرد تا فردا که آن را به دست وکیلی چیره‌دست بدهد. 🔹شب طولانی‌ای به نظر سید آمد. غمی سنگین روی سینه‌اش افتاده بود و علتش را نمی‌دانست. هر چه استغفار و ذکر بلد بود گفت اما این سنگینی از روی قلبش برداشته نشد. با خود گفت "کاش این سنگینی از غصه بندگان خدا باشد نه گناه و معصیت. خدایا خطاهایمان را ببخش و ما را بیامرز." به یاد حرف مرحوم آیت الله بهجت رحمه الله افتاد. سر به سجده گذاشت:" خدایا، تو پاک و منزهی از هر عیب و نقصی. ما هستیم که سراسر نیاز و نقص و عیبیم. عیوبمان را ببخشای. عیب هایمان را بپوشان. ضعف هایمان را قوت ده. خدایا به برکت محمد و آل محمد، عمری با برکت روزی همه مومنین و مسلمانان قرار ده. همه را با محبت مولایمان حسین پیوند ده. " به یاد امام حسین علیه السلام که افتاد چشمانش به اشک نشست. منتظر همین اشک بود. ادامه داد:" خدایا کاری برای این بنده خوبت جور کن که روزی حلال و با برکتی را جلوی مادربزرگ پیرش بگذارد و رضای تو در آن کار باشد و بتواند تشکیل خانواده بدهد. خدایا، مشکلات خانواده آقای قدیری را مرتفع بفرما."دلش برای دعاهای خاص استاد اخلاقش تنگ شده بود. به خدا گفت:"چند صباحی ما را در محضرشان روزی دادی که بیاموزیم و آن‌ها را هدیه دیگر بندگان خوبت کنیم؟ خدایا ما را موفق به آنچه که تو دوست داری و راضی هستی بدار. خدایا توفیق و برکتی بیشتر به استادمان بده. خدایا امروز جمعه بود. نکند دل مولایمان را شاد نکرده باشیم. خدایا ظهور مولایمان را برسان. ما را هر روز و هر لحظه بیشتر به حضرتش نزدیک فرما و ظهور غیبت طولانی‌شان را در قلب‌هامان تعجیل ده." 🔸به محاسبه امروزش پرداخت و کارهایی که در هفته پیش رو باید انجام بدهد را در ذهن مرور کرد. ساعت گوشی را تنظیم کرد که فردا حتما به حاج احمد سری بزند. چهار رکعت از نماز شب را خواند. سرش را روی بالشت زهرا گذاشت:"خدایا زهرا را به مقامات بالا برسان و بهترین خیرها را نصیبش کن. این بنده ایثارگرت رویم را شرمنده کرده است." از این فکر لبخند به لبانش آمد و خدا را شکر گفت. https://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹🍃 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️ 🎥هزینه دارویی بیماران صعب العلاج رایگان شد سخنگوی دولت: 🔹تمام افراد فاقد بیمه سلامت و درمانی از ۵ دهک ابتدایی تحت پوشش رایگان بیمه سلامت قرار گرفتند و سهم بیمه شدگان از پرداخت حق بیمه افراد تحت پوشش سازمان بهزیستی و یا کمیته امداد صفر شد. 🔹صندوق بیماران صعب العلاج تاسیس شد و بسیاری از هزینه‌های داروییشان را رایگان یا با هزینه بسیار پایین دریافت می‌کنند. 🔹مادران باردار و کودکان زیر ۵ سال تحت پوشش رایگان بیمه قرار گرفتند و زوج‌های نابارور معرفی شده به سازمان تامین اجتماعی تحت پوشش قرار گرفتند. بله فرق میکنه به کی رای بدین.... 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
زائران ومسافران کربلا لطفا توجه کنید. از موکب ۵۱۹ پرهیز کنید .🌷🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریه صاحب موکب و مادرش در یکی از نقاط جنوبی عراق به دلیل اتمام عبور زوار اربعین از منطقه اونها و تمام شدن توفیق خدمت به زوار سیدالشهداء علیه السلام... داریم هستیم که هستیم التماس دعای http://eitaa.com/mahdavieat حتما عضو کانال مهدویت بشوید
این‌هایی که دو ساعت بعد از بریکس دنبال کاهش نرخ اجاره و گوشت و مرغ هستند را زیاد اذیت نکنید. این بندگان خدا با وعده «چرخ اقتصاد» به بانیان برجام رای دادند، آخر کار هم ظریف گفت که سر کار بودند و هدف ما اقتصادی نبوده، صحبت از منافع اقتصادی برجام هم برای کلاه گذاشتن سر مردم بوده. تا زنده ایم رزمنده ایم ❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹🍃 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 علیه السلام