سید سرش را پایین انداخت و گفت:"ببخشید برای شما دردسر درست کرده ام. باور کنید من کاری نکرده ام." استاد رفعتی دست به شانه های سید گذاشت و گفت:"ما همه تو را باور داریم. امروز که با تو آشنا نشده ایم که. همه کارهای شما خوب و عالی است. اما برخی تحمل دیدن این خوب و عالی را ندارند. صلاح شما، حالا نگویم آن شاکی، به این است که شما اینجا نباشی. گاهی، خوبی بندگان خوب خدا، عامل آشکار شدن و بدتر شدن رزایل ما آدمها میشود." سید از این حرف استاد تعجب کرد و با اعتراضی محترمانه گفت:"استاد. این چه حرفی است! من اگر آنقدر خوب نبودم که بدی های دیگران از بین برود، من باید سرزنش بشوم. کاش آنقدر اخلاص داشتم که .." صدای الله اکبر حاج عباس بلند شد. استاد رفعتی گفت:"شما اگر اینجا باشی، جریان پرونده علیه شاکی میچرخد و خوب نیست. بگذار حسادت ما آدمها، رو نشود و تعفنش، مردم را بدبو نکند. قبول کن دیگر سید. نگذار دلیلتراشی کنم. برخی چیزها را نمیشود برایش دلیل قانع کننده آورد." سید در صورت پرمهر و دلسوز استاد رفعتی دقیق شد و گفت:"چشم استاد. اطاعت امر" استاد رفعتی، پیشانی سید را بوسید و به سمت مسجد، بفرما زد. سید وارد مسجد شد. کنار حاج احمد نشست و گفت:"حاج آقا بفرمایید جلو سر سجاده. خواهش میکنم."
🔸حاج احمد از جا برخاست. مردم بلند شدنش را دنبال کردند که بالاخره روحانی خودمان قرار است امام جماعت شود و صلوات فرستادند. کارگرها کنار پنجره، نشسته بودند و همراه با بقیه مردم، صلوات فرستادند. چنگیز، گوشه صف سوم با عصا ایستاده بود. حاج احمد، طوری جلو رفت که از کنار چنگیز رد شود. دستی به سر و صورتش کشید و گفت:"خوش آمدی جوان. از دیدنت بسیار خوشحالم." و پیشانی چنگیز را بوسید. جمعیت همه صلوات فرستادند. حاج احمد از کنار هیات امنا گذشت. مردم صف پشت امام جماعت را برای حضور هیات امنا خالی کردند. آقای میرشکاری خود را پشت امام جماعت رساند و منتظر ماند حاج احمد جلو بایستد. حاج احمد، آرام بود و آرام قدم برمیداشت. حاج آقا مجتبوی، کنار استاد رفعتی، لابهلای جمعیت نشسته بودند و ذکر میگفتند. آقای مرتضوی هم با حاج احمد خوش و بش کرد. حاج احمد از زحمات آقای مرتضوی بسیار تشکر کرد و برایشان دعا کرد.
🔹یک متر تا سجاده امام جماعت مانده بود. دست چپ حاج احمد در دستان سید بود و با تکیه به قوت بازویش، قدم برمیداشت. اقای میرشکاری بلند گفت:"برای سلامتی حاج آقا صلواتی بلند بفرستید" و خودش از همه بلندتر صلوات را شروع کرد. مردم صلوات فرستادند و آقای میرشکاری با حاج احمد سلام و علیک کرد. حاج احمد پاسخشان را مانند همیشه داد و گفت:"لااقل صلوات را کامل میکردید." آقای میرشکاری به حاج احمد بفرما زد که روی سجاده امام جماعت بایستد. حاج احمد، کنار میرشکاری رفت. مهرش را از جیب پیراهن در آورد و پشت سر سجاده امام جماعت ایستاد و رو به سید گفت:"بسم الله سید. همه منتظریم" میرشکاری هاج و واج حاج احمد را نگاه کرد و بلافاصله گفت:"حاج آقا شما بفرمایید" حاج احمد بی توجه به حرف میرشکاری، به سید مجدد گفت:"بسم الله سید. بسم الله" سید، چشمی گفت و روی سجاده ایستاد. استغفار کرد و تکبیرات هفت گانه را با توجه گفت. حاج عباس همراه سید، هفت بار تکبیر گفت. سید الله اکبر نماز را گفت و قامت بست. حاج عباس هم که دلش از تکبیرهای محکم سید به لرزش در آمده بود گفت:"الله اکبر تکبیره الاحرام"
🔸حاج احمد، اولین نفری بود که بعد از سید، تکبیر گفت و به سید اقتدا کرد. میرشکاری ایستاده بود و نمیدانست چه کند. عصبانیتی عجیب وجودش را چنگ زد. مهرش را رها کرد و از صف خارج شد. چنگیز از کنار صف سوم، عصا زنان به جلو آمد و به حاج عباس گفت:"کنار حاج احمد خالی است. شما بفرمایید. من مکبری میکنم." حاج عباس بلافاصله داخل صف شد. اشک از چشمش روان بود. خیلی دلش میخواست پشت سر سید نماز بخواند و حالا، کنار حاج احمد، دوست قدیمیاش، پشت سر سید، در پیشگاه خدا ایستاده بود. الله اکبر گفت و به صدای سید گوش داد و قلبش را با کلمه کلمه سید، همراه کرد. قلبش میلرزید. اکبریت خدا را احساس میکرد. رحمت و لطف خدا را احساس کرد. استعانت از خدا را احساس کرد. تقوای متقین را احساس کرد و آرزویش کرد. وحدانیت خدا را احساس کرد. اشک از چشمانش جاری بود. سید، دستانش را بالا برد و تکبیر گفت. حاج احمد هم تکبیر گفت. حاج عباس هم تکبیر گفت و به صدای چنگیز، به رکوع رفت. چنگیز، محو دیدن سید بود. دیگر نیازی نبود کسی او را برای مکبری کمک کند. طبق سفارش سید، هر روز رساله میخواند و با یک سوم از احکام رساله آشنا بود. حتی میدانست تکبیرات هفت گانه چیست. او دیگر، یک جوان خام دور از خدا و دستورات الهی نبود.
🍁پایان🍁
https://eitaa.com/mahdavieat
❣#سلام_امام_زمانم❣️
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّینَ...
🌱 سلام بر تو ای فرزند امامان هدایتگر!
سلام بر تو و بر روزی که واژه واژه، هدایت را معنی میکنی برای قلبهای تشنه هدایت...
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
https://eitaa.com/mahdavieat
#پنجشنبههاویادشهدا
🌱عشق را بـا خـون خـود کردی تـو معنـا ای شهیـد!
خـویـش را بـردی بـه اوج عـرش اعـلا ، ای شهید!
🌱زنـدگی تسلیمِ تـو شد ، مــرگ خــالی از عــدم
زنـده تــر از تـو نمی بینـم بـه دنیــــا ای شهیـــــد!
🍃 پنجشنبه و یادشهدا با ذکر صلوات🍃
https://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙استاد شجاعی
✘ شیطان، آدما رو خرجِ خودش میکنه!
حتی اهل دین و مذهب رو.
فقط یک نقطه هست که از خرج شدن برای شیطان، در امان میشیم!
کوتاه و شنیدنی👌
https://eitaa.com/mahdavieat
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅بر چهره پر ز نور مهدی صلوات
بر جان و دل صبور مهدی صلوات...
🔅تا امر فرج شود مهيا بفرست
بهر فرج و ظهور مهدی صلوات...
🔸امام صادق علیه السلام فرمودند؛
« هیچ عملی در روز جمعه، برتر از #صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله نیست. »(الخصال ص۳۹۴)
با سلام خدمت شما همراهان مهدوی؛
طبق قرار هر جمعه، #ختم_صلوات داریم به نیت #سلامتی و #تعجیلدرفرج مولایمان حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف،
با نفس های گرمتون همراهی بفرمایید.
لطفا تعداد صلواتهای خودتون رو در ذکرشمار زیر وارد نمایید👇👇👇
https://EitaaBot.ir/counter/9ri246
با تشکر از همراهی شما بزرگواران🌹🙏
#اللهمعجللولیکالفرج
https://eitaa.com/mahdavieat
❣امروز روز جمعه
و روز توست
روزى که امید به ظهورت است.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
https://eitaa.com/mahdavieat
❤️السَّلامُ عَلَیْكَ یا صاحب الزمان
#شعر_مهدوی
🍁 پاییــــز و غمِ هجـــرِ تو افـزون شده برگرد
چون بـرگِ خـزان دیده دلم خون شده برگرد
🍁 لیــــلای پریشــان شده در قـامت این باغ
حـــالات رخم چون رخ مــجنون شده برگرد
🍁 با ایـن همــه عـاشق ره عشـق تو نهان شد
چشمان تــــر از موی تو هامون شده برگرد
🍁 خوابم که به چشــم آید و بر شـوق تو خیزد
رویای سـرم کاین همـه گلگون شده برگرد
🍁 سـوسـوی چـراغِ شــبِ تاریکـــِ وصـــالی
گمـــراهی کویت همــــه قانون شده برگرد
🍁 موسی شــدگان چوب و عصـا بر لـب رودند
ای شـاه جهـــان دوره ی فرعـون شده برگرد
🍁 با ایــن همه ظلـــم و ستـــم از آل امیــه
بیچارگی و هجـرِ تو افــــزون شده برگرد
🍁 ای خـــال لبــت طــعنه به زیبایی یوسـف
صد همچو زلیخــا به تو مدیون شده برگرد...
🍁 آقای غـــزلهای من ای حضرت مهدی
هر واژه به شعــرم به تو مفتون شده برگرد...
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
https://eitaa.com/mahdavieat
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️
🎥 اینجا شهر قم یا نجف و کربلا نیست،
اینجا #لندن پایتخت انگلستان در قلب اروپا است
تا حسینه شدن کاخ سفید هم زیاد راهی نیست .....
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
https://eitaa.com/mahdavieat
4_5971992887959750311.mp3
3.62M
📲 فایل صوتے
🎙واعظ: حاج آقا #سعیدی
🔖 اثر بی احترامی به پدر و مادر 🔖
#ابددرپیش داریم
هستیم که هستیم
التماس دعای #فرج
#رسانه_باشید
http://eitaa.com/mahdavieat
حتما عضو کانال مهدویت بشوید
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلی وَلِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ اَوْلِیآئِهِ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که همچون پدران پاکت، بر ذره ذره این عالم ولایت داری.
سلام بر تو و بر روزی که زیر پرچم ولایت تو جهان آباد خواهد شد.
📚 بحار الأنوار، ج99، ص 117.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
تنها میمانم، میدانم میآیی
با تو آرامم، بی ترس از تنهایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️مهمانی حضرت ابراهیم ...
🔹حضرت ابراهیم علیه السلام هرگز تنها و بدون مهمان غذا نمی خورد. گاهی که مهمان نداشت، سرراه میایستاد، هر مسافری که رد میشد، او را دعوت به خوردن مینمود.
روزی، شخص کافری از آنجا میگذشت. حضرت ابراهیم از او دعوت کرد که به خانه اش برود و با او هم غذا شود. وقتی کافر سرسفره نشست، حضرت ابراهیم «بسم الله الرحمن الرحیم» گفت و از آن مرد نیز درخواست کرد که این عبارت را تکرار کند. مرد گفت: «من خدایی را نمی شناسم تا نام او را ببرم. »
حضرت ابراهیم ناراحت شد و فرمود: «پس برخیز و برو» مهمان بلند شد و از خانه بیرون رفت. در این موقع وحی الهی نازل شد که: «ای ابراهیم، چرا مهمان را رد کردی. هفتاد سال ما به او روزی میدادیم، یک روز، رزقش را به تو حواله نمودیم، او را رد کردی؟ »
🔹حضرت ابراهیم پشیمان شد. بنابر این به سرعت از خانه خارج گشت و خود را به مهمان رسانید و از او درخواست کرد که باز گردد.
مرد کافر گفت: «تانگویی چرا دنبالم آمده ای، برنمی گردم. »
حضرت ابراهیم جریان را تعریف کرد. کافر خجالت کشید و گفت: «خاک برسرمن که از چنین خداوند بخشنده و مهربانی روی گردان بودم. »
آنگاه، مرد به خداوند یگانه ایمان آورد و جزو نیکوکاران شد.
📚 بهشت جاودان صفحه ۲۷
https://eitaa.com/mahdavieat
❤️#مثل_شهدا_زندگی_کنیم
مقيد بود هر روز #زيارت_عاشورا را بخواند.
حتي اگر كار داشت و سرش شلوغ بود، حتما سلام آخر زيارت عاشورا را ميخواند.
دائما میگفت:
"اگر دست جوانان را در دست #امام_حسين سلام الله علیه بگذاريم، همه مشكلاتشان حل میشود و امام با ديده لطف به آنها نگاه میكند.
شهید ابراهیم هادی
#مولایمن
🌱می بینی ای آرام جان دل بی قراری را
پایان بده با آمدن چشم انتظاری را....
🌱بی تــو تمام فصلها زرد است و پاییزی
برگرد تا معنا کنی سبز بهاری را
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات