#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃
🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#نویسنده_اکرم_اسلامی
فصل دوم ...( قسمت اول)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
#سرنوشتی_خوش
پولدار بود آن قدر که گفته بودند جهیزیه می خواهیم عقدش می کنیم یک چادر می اندازیم سرش و می بریم داماد کار و بارش سکه است و همه چیز دارد این ها را یواشکی وقتی زن عموی مادرم داشت برای مادرم تعریف می کرد شنیدم خانواده اش هم آن قدر خوب بودند که می دانستم آقا جان نه نمی آورد زن عموی مادرم واسطه شان بود روزها داشتند بلند می شدند که بک بعد از ظهر با خواهر های پسر آمدند خانه مان زیر چشمی نگاهم می کردند و از لبخند رضایتشان می شد فهمید مورد پسندشان شده ام سینی چای به دست گونه هایم شده بود گل آتش. عکس داماد را که در آوردند و دست به دست کردند تا نشان مادرم دهند عزیز همان طور که لبخند به لب داشت سرش گرداند سمت من با گوشه چشم و ابرویش در را نشانم داد که بروم بیرون سینی را گذاشتم وسط اتاق و پکر آمدم بیرون ولی من هم زبلی های خودم را داشتم یواشکی از لای در نگاه می کردم دیدم مادر عکس را گرفت نگاهی انداخت و با همان لبخندش حرف را ادامه داد و ازشان اجازه گرفت که عکس را انشان آقا جان بدهد از جایش بلند شد و رفت عکس را گذاشت لای قرآن سر طاقچه مهمان ها خداحافظی کردند و رفتند ولی من جرئت نداشتم از مادرم چیزی بپرسم مدام فکر می کردم یعنی قیافه اش چه شکلیه؟
قدش چقدره؟ دیدم حریف کنجکاوی اش نمی شوم و نمی توانم بی خیال باشم یک دستمال دستم گرفتم و رفتم مثلا گرد گیری کنم همین طور که با دستمال ایینه را تمیز می کردم خودم را رساندم به قرآن برگشتم ک پشت سرم را نگاه کردم صدای قلبم را می شنیدم به گمانم صورتم هم قرمز شده بود تا دیدم خبری نیست و کسی نمی آید یواشکی جلد قرآن را با انگشت گرفتم و بازص کردم عکس را که دیدم چشم هایم شد چهار تا باور نمی کردم ابروهایم هشتی شده بودند و لب و لوچه ام آویزان وا رفتم کاش فقط کچل بود شاید دلم را خوش می کردم که عوضش پولدار است ولی مردی که داشتم عکسش را نگاه می کردم هم مو نداشت و هم سنش زیاد بود با غصه و کلافه چرخیدم و خواستم برگردم دامنم گرفت به شیر سماور دسته اش چرخید و شیر باز شد آب جوش ریخت روی پایم و از سوزشش نفسم بند آمد جرئت نداشتم صدایم را در بیاورم لب هایم را بهم فشار دادم اما نتوانستم خیلی تحمل کنم بالاخره اشکم در آمد هی پایم را فوت می کردم بلکه کمی خنک شود ولی تاثیری نداشت حرصم گرفته بود داماد آن شکلی از آب در آمده بود که هیچ خودم را هم سوزانده بودم توی دلم می گفتم ای کاش کمی جوان تر بود و بر روی داشت تا حداقل برای آن همه سختی پلیس بازی و پای سوخته دلم نمی سوخت ولی زهی خیال باطل از جایم بلند شدم و سعی کردم لنگان لنگان هم شده خودم را برسانم پیش بقیه که شک نکنند راه می رفتم و با دامنم پایم را باد می زدم تا سوزشش بیفتد خدا رحم کرد که قد دامن بلند بود و کسی نمی توانست سرخی پایم را ببیند.
#شهیدانه
#ادامه_دارد
#مهدویت
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید غواص
✍در کربلای ۴ برخی از شهدا را آب با خودش به دریا برد.
مادر شهید : ماهی نمی خورم ....😭😔
#شهیدانه
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رجعت
صحبت های دلنشین مادر 😳سه شهید.
🌹شهیدان کارکوب زاده
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎سنگ ها را نمی دانم
اما گنجشک ها مفت نیستند!
💎قلبشان می تپد.
نگویید سنگ مفت، گنجشک مفت ...!
💎بعضی آدمها ؛
ناخواسته ؛ همیشه متهم اند!
همیشه مقصرند…
💎بخاطر سکوتشان،
مهربانیشان
گذشتشان،
بی کینه بودنشان ...
کمک نخواستنشان،
بی آزار بودنشان!
💎گویی جان می دهند برای اتهام بستن.
و از همه بدتر اینکه ؛
خوبی هایشان زود فراموش می شود!
#مهدویت
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
🌤 صبح را آغاز میکنیم با نام
یگانه خدائی که در دلهای ماست
و در اعماق وجودمان منزل دارد
خدای عاشقی که هر روز
عشق را میگستراند بر کل جهان 🌍
*🕊 بِسْـمِ ٱللهِ ٱلرَّحْمٰـنِ الرَّحیـمْ 🕊*
*🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🤲🌸*
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
﷽
سلام_امام_زمانم
اے راز نگهدارِ دِل زار ڪجائے؟
اے برق مناجاٺِ شبِ تار ڪجائے؟
صحراے غمٺ پر شده از قافلہ عشق
ای قافلہ را قافله سالار کجایی؟
🌴💎🌴
🌴🌴 قشنگ ترین آرزوی من...
گناه_نمیکنم_تابیایی🌴🌴
اللهم عجل لولیک الفرج
صبحتون مهدوی🌼
#مهدویت
#امام_زمان
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
📢 عقبنشینی کتبی رژیم صهیونیستی از اقدام نظامی علیه ایران
سردار فدوی جانشین فرمانده کل سپاه:
💢 بعد از برگزاری رزمایش پیامبر اعظم سپاه، نخستوزیر صهیونیستها کتباً به آنها اعلام کرد که کسی دیگر در خصوص اقدام نظام علیه ایران سخن نگوید.
💢 آنها فهمیدند وقتی آمریکاییها در طول ۴۳ سال انقلاب اسلامی هیچ غلطی نتوانستند بکنند، آنها هم هیچ غلطی نمیتوانند بکنند.
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷اگر اتفاقی امام زمان (عج) را ببینم...
👤بیانات آیت الله مصباح یزدی (ره) در رابطه با حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) با شعر زیبای صابر خراسانی
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
📸 راهپیمایی خودرویی در بغداد برای یادبود شهید قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس
🔻الحشد الشعبی در اطلاعیهای از برگزاری راهپیمایی خودرویی در شهر بغداد به مناسبت دومین سالروز شهادت سردار شهید قاسم سلیمانی و شهدای الحشد الشعبی خبر داد.
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
📝#یادداشت_کوتاه | مکتب #شهیدسلیمانی، نیاز امروز ما
🍃🌹🍃
❌قسمت ششم
6⃣ نفی بروکراسی: جدای از آنکه شهید سلیمانی مجاهد فیسبیلالله در میدانهای رزم بود، در حوزه مدیریتی خود قائل به بروکراسیهای دستوپاگیر و کاغذبازیهای مرسوم نبود. او درعین بهرهگیری از گزارشهای کارشناسی، مرد میدان بود و اغلب تصمیمات خود را در میدان و با توجه به واقعیتهای میدانی اتخاذ میکرد و خود در اجرای آنها پیشقدم بود.
🔹 در نگاه او ظرفیتها و امکانات داخلی آنقدر بود که پاسخگوی حل مشکلات باشد و اگر قرار بود از ظرفیتهای پیرامونی استفاده کند، راه مذاکره و تعامل عزتمندانه آن را بلد بود و از موضع اقتدار کشورش وارد گفتگو با بازیگران منطقهای میشد، البته در این مسیر چون از مبانی معرفتی اسلامی سیرابشده بود و با اخلاص کامل در میدانها قدم میگذاشت.
🔸 از سنیهای فلسطین، لبنان و سوریه و افغانستان گرفته تا شیعه شیعیان عراق، لبنان و افغانستان و علویهای سوریه و زیدیهای یمن شیفته او شده و به وی اعتماد میکردند و وی را مرد عمل در میدان میدانستند نه مدیری که وعده بیمبنا میدهد.
#روشنگری
#ثامن
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴عبور عجیب گارد سلطنتی بریتانیای کبیر از روی کودک بازیگوش در مقابل برج لندن
اگه ایران بود الان کل دنیا داشت راجب کودک آزاری انجام شده حرف میزد!
اما اونجا اروپاست و همه چیز عادی ومشکلی نیست!))
✍️ سبحان برکتی
🍃🌹ــــــــــــــــــ
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
⭕️ رئیسی: گرانی و تورم به زودی متوقف میشود
رئیسجمهور در دیدار با آیتالله نوری همدانی:
🔻گرانی و تورم به زودی متوقف میشود، گرانیهای اخیر نتیجه تصمیمات نادرست گذشته است و آثار تصمیمات ما در ماههای آینده روشن میشود.
🔻دولت سیزدهم برای کنترل تورم اقداماتی انجام داده و همچنین برخی فعالیتهای تورمزا را متوقف کرده و بر اساس همین تصمیمها شاهد روند کاهشی تورم هستیم.
🔻آیتالله نوریهمدانی: به وضعیت معیشت مردم رسیدگی کنید، دیر کرد یک نوع ربا و حرام است، اما در بانکها اعمال میشود و از مردم اخذ میشود.
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Rostami
نماهنگی بسیار زیبا تقدیم به روح پاک سردار دلها *سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی* سیدالشهداء مقاومت
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#hero
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساعت دلتنگی برای حاج قاسم سلیمانی
#به_وقت_دلتنگی
#حاج_قاسم
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حاج_قاسم
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat
#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃
🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#نویسنده_اکرم_اسلامی
فصل دوم ...( قسمت سوم)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
مثل روز برایم روشن بود که اگر کسی از فامیل پا پیش بگذارد آقا جان غریبه را رد می کند حالا اینکه حبیب چه شکلی بود و کارش چه بود دیگر برایم فرقی نمی کرد جوانی بود با موهای مجعد مشکی همین مرا خوشحال می کرد سوختگی پا از یادم رفت توی دلم عروسی شد نشستم سر سفره و یک دل سیر صبحانه خوردم روز عروسی نه اما روز عقد جزئیاتش یادم مانده روز تولد امام حسین بود شب قبلش تخت خوابیدم صبح هم سر صبر و حوصله صبحانه خوردم بدون هیچ دلشوره ای حواسم خیلی به رفت و آمد و دور و برم نبود و ذره ای هول و ولا نداشتم فکر می کردم برایم یک روزی است مثل بقیه روزها آمدند دنبالم و رفتم ارایشگاه لباس عروس تنم کردند و وقتی آیینه را مقابلم گرفتند خودم را به زحمت شناختم تازه باورم شد عروس شده ام. چند بار با خجالت آن شکل و شمایل غریبه را در آینه تماشا کردم و ریز خندیدم از قیافه ام خوشم آمده بود دختری را می دیدم که برایم تازگی داشت هی سرم را می چرخاندم به چپ و راست و خودم را نگاه می کردم اشرف پانزده ساله دیروز نبودم چادر انداختند سرم و خواهر شوهر کوچک ترم دستم را گرفت و پیاده آمدیم خانه خودمان وقتی وارد اتاق شدم صدای کل کشیدن زن ها بلند شد و حتما تا حیاط هم رسیده بود صورتم را توی چادر پنهان کرده بودم و نمی توانستم اطرافم را خوب ببینم فقط صداها را می شنیدم یکی گفت حبیب آقا بنشین کنار عروس خانوم الان آقا میاد برای خوندن خطبه عقد یکهو همه چیز برایم رنگ دیگری گرفت انگار نه انگار که این حبیب همان پسر همسایه بود که بعضی وقت ها اصلا یادم نمی ماند که فامیل هم هستیم و همیشه خیلی معمولی با هم سلام و علیک می کردیم و از کنار هم می گذشتیم از خجالت جمع شدم توی خودم مثل یک بوته گل کوچک زیر چادر سفید عروس. از زیر چادر می توانستم جلوی را ببینم یک تکه پارچه سفید که رویش چند تا گل سرخ و زرد گلدوزی شده بود یک ظرف شیرینی یه کاسه بلور آب برای روشنایی و آیینه و قرآن سفره عقد من همین ها بود خطبه عقد را که خواندند و به هم محرم شدیم خواهر داماد امد و چادرم را از روی سرم برداشت به داماد که هیچ دیگر حتی خجالت می کشیدم به بقیه نگاه کنم سرم را انداخته بودم پایین.
#شهیدانه
#ادامه_دارد
#مهدویت
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
به کانال مهدویت بپیوندید👇
http://eitaa.com/mahdavieat