#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃
🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری
#مادر_شهید_محمد_معماریان
#نویسنده_اکرم_اسلامی
فصل پنجم...( قسمت پنجم)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
نمی بینی این شاه پدر نابیامرز خون مردم را توی شیشه کرده و این همه به دین خدا دهن کجی می کند؟ امام حسین نیست درست ولی این آقا روح الله همان حرف های امام را می زند پس پا سفت کن در راهش. بعد از ظهرش رفتم بازار و برای خودم یک جفت کتانی خریدم رنگش سفید بود با خط های سیاه همان جا با خدا عهد کردم تا زنده ام برای دین خدا و راه امام حسین هر چه قدر توان دارم بدوم و از هیچ چیزی دریغ نکنم انگار آن کتانی ها برایم یک جور نشانه بود با خودم گفتم این ها را می پوشم و تا دم مرگ از پایم درشان نمی آورم صبح که می شد کارم این بود اول بساط ناهار را آماده کنم فاطمه عقل رس بود هم حواسش به خودش بود هم محمد و مریم می رفتم بیرون و در را هم قفل می کردم آیت الکرسی و چهار قل می خواندم و از بابت بچه ها خیالم راحت بود نزدیک ظهر و ساعت آمدن حاجی هر کجا بودم خودم را می رساندم خانه بعد از ناهار و استراحتش حاجی که می رفت من هم چادر سر می کردم و راه می افتادم خودم را می رساندم بین مردم یا در مسجد یا هر جای دیگر که خبر می رسید شلوغ شده است تمام تلاشم را می کردم توی خانه از هیچ چیزی کم نگذاریم از وقت استراحت خودم می زدم و کارهایم را انجام می دادم بعضی شب ها خیلی کم می خوابیدم بالاخره بچه داری و خانه داری خودشان وقت گیرند آن هم بدون هیچ کمکی رخت و لباسشان را می شستم و مرتب می کردم یا غذای فردا را نیمه آماده می گذاشتم سر چراغ. نمی خواستم حاج حبیب فکر کند از زندگی و بچه ها غافل شده ام همین بود که مخالف کارهایم نبود فقط مدام تاکید می کرد مواظب باش روز چند بار سفارش می کرد حواست باشه احتیاط کن می بینی شلوغه نرو. یه جایی باش دو نفر بشناسنت اگر بلایی سرت اومد خبرمون کنن. گروهی با خانوما باشین بتونیم به هم کمک کنین همه اینها و خیلی چیزهای دیگر را می گفت ولی هیچ وقت نشد از من بخواهد خانه بمانم و نروم. خیالم راحت بود هم از حاجی هم از بچه ها توی خانه و از این ها مهم تر به هدفی و راهی که پیش رویمان بود یقین داشتم کم هم ندیده بودم که بعضی ها چطور از جان و مالشان می گذشتند ولی بعضی روزها یک اتفاق می افتاد که قلبم از تپش می افتاد شک می کردم با دسته آدمیزاد طرفیم، این ها اصلا بویی از انسانیت برده اند هیچ جای دنیا با زن حامله کار ندارند اگر با چشم های خود نمی دیدم و با دست های خودم دست آن زن را نمی گرفتم و نمی کشاندم داخل حیاط قبول نمی کردم که آن رژیم از خدا بی خبر با مردم چه ها نکرد چهار راه فاطمی شلوغ شده بود تیراندازی بالا گرفت آن موقع فلکه کوچکی وسط چهار راه بود. دور فلکه تا چشم کار می کرد عبا و عمامه و کفش و لباس ریخته و قیامتی شده بود پیش چشمم یک زن را نشانه گرفتند طفلک باردار بود و نمی توانست خوب راه برود چه برسد به اینکه بدود بقچه حمام به دست داشت یک گوشه راه می رفت که تیر خورد و افتاد دویدم طرفش داغی گلوله شکمش را شکافته بود.
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#حاج_قاسم 🌷🕊
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا...🌹
#کانال_مهدویت🌹🍃
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
7.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏪۲۲ بهمن مبارکباد* ✊🇮🇷
#استوری
#دهه_فجر
#الله_اکبر
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
۴۳ سالگیت مبارک جمهوری اسلامی ایران🇮🇷✌️
🌺🌺🌺🌺
#دهه_فجر
...
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
1.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷الله اکبر
🇮🇷الله اکبر
🇮🇷الله اکبر
🇮🇷به شکرانه سالروز پیروزی انقلاب اسلامی... الله اکبر 🇮🇷
توجه🌹توجه🌹
فردا آخرین روز براے دلنوشته است فردا به پنج نفر از عزیزانی ڪه بهترین دلنوشته را بنویسن نفر اول جایزه صد هزارتومانی اهدا خواهدشد و بقیه هدایای به رسم یاد بود 😊😊
3.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*📲یک شب بیاد ماندنی صدای دلنشین 😭سردار حاج قاسم سلیمانی🌹 درشب۲۲بهمن ماه سال ۱۳۹۴*
روحت شاد حاجی😭
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
سالروز آسمانی شدن تو،ای مهربان..🕊
درخلوت خودم بودم که صدا زدی مرا...
نه اینکه من خود آمده باشم...
تو مرا خواندی...
و راهم دادی به دنیای زیبایت...❤️
تو هادی دل هایی....🌸
#بی_نشانی، نشان توست..
تو نخواستی شهرت را...
نخواستی دیده شدن را...
و نخواستی دنیا را...
تو نخواستی عزیز مردم باشی...
تو خدا را خواستی و عزیز خدا بودن را...
خدا خواست که نام تو را بر سر زبان ها جاری کند...
خدا خواست که تو را عزیز کند...❤️
که نور باشی در ظلمات ما...
و چراغ راه باشی..
#هادی_دلها باشی..
برای همه ی ماگمشدگان...
تمام عمر مدیون مهربانی هایت هستیم...
🦋شهادت مبارک رفیق شهیدم❤️
به کانال مهدویت بپیوندید👇
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞