❌ادعای تازه یک متهم سال 88 درباره فرایند دستگیریها
🔸فیضا... عربسرخی، فعال اصلاحطلب و از بازجویان خشن دهه60، اخیراً در بخشی از یک مصاحبه اظهار کرده است: در چنین شرایطی، کمپینهایی نظیر محاکمه روحانی با چنین رویکردهایی، حتما با حمایت و پشتیبانی بخشهایی از نهاد قدرت شکل میگیرد. این مسئله، امری نیست که برای همه مباح یا مجاز باشد.
🔹به گزارش امتداد، او میافزاید: دستِکم، تجربه شخصی من از ماجراهای پس از ۸۸ به من میگوید که برخوردها، عمدتا سیاسی و بر اساس سوگیریهای خاص انجام شد. وقتی که حکم دستگیری امثال من قبل از برگزاری انتخابات صادر شده و از سوی دیگر اتهاممان هم، برنامهریزی برای اغتشاشات پس از انتخابات بوده، پیداست که رفتارها با سوگیری سیاسی همراه بوده است.
🔻نکته و نظر:
🔹اخلاق و تقوای سیاسی ایجاب میکرد آقای عربسرخی که در یکی از خطرناکترین توطئهها علیه انقلاب اسلامی و مردم(فتنه 88) دستگیر شدند و البته با رأفت و سماحت نظام مواجه شدند؛ اکنون قدردان آن رأفت باشند نه اینکه به حمایل کردن دوباره تفنگها بیاندیشند!
🔸از عقلانی بودن یا نبودن بحث محاکمه رئیسجمهور سابق در مقطع کنونی که بگذریم؛ آقای عربسرخی درباره فتنه بزرگ سال 88 حاضر نشده به مردم بگوید که این رخداد از مدتها پیش از برگزاری انتخابات برنامهریزی شده بود و از همین رو بود که اصلاحطلبان ستادی از ماهها قبل از برگزاری انتخابات 88 طرح مزوّرانه "ایجاد ستاد صیانت از آرا" را کلید زدند تا بعدا بتوانند راحتتر به القای شبهه تقلب بپردازند.
🔻آیا این یک امر مجرمانه نیست؟!
🔸مردم و جوانان باید بدانند که برخی اعضای ستاد میرحسین موسوی از یکسال قبل از انتخابات در مصاحبههایشان از این میگفتند که اگر انتخابات سالم برگزار شود؛ موسوی پیروز انتخاب خواهد بود.
🔸آقای عربسرخی با اعترافات امثال ابطحی چه میکنند که در دادگاه صراحتا گفته بود که اغتشاش و به خیابانآمدنها از مدتها قبل برنامهریزی شده و تقلب اسم رمز آشوب بود.
🔹و اکنون ما این قضاوت را بر عهده مخاطبان محترم وامیگذریم که برخورد نظام اسلامی با عوامل ضد امنیتی فتنه 88، برخوردهایی سیاسی و بر اساس سوگیری بوده است یا برخوردهایی عقلانی و اسلامی که برای حفظ کشور و امنیت مردم ضروری بود...
🔸پاره کردن ورقهای کتاب فتنه سال 88 و جعل واقعیت؛ طرحی است که هرگز عملی نخواهد شد.
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘
🎥#فیلم| اولین رئیس جمهوری که وارد تونل معدن زغال سنگ شد‼️
🍃🌹🍃
#رئیسی
#روشنگری
#ثامن
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری_حماسی | سربازان امام زمان
🎙 کربلایی حسین طاهری
#پیشنهاد_ویژه_دانلود 👌👌
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
زیارتنامه حضرت رقیه سلام الله علیها
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
*اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الزَّکِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّى اللهُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ،
🌹هدیه به حضرت رقیه(سلامالله علیه) پنج صلوات
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
#کتاب_آقای_شهردار🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊#سردار_شهید_مهدی_باکری 🌷🕊
فصل دوم..(قسمت چهارم)🌹🍃
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین
آفتاب به وسط آسمان نزديك ميشد. اسماعيل به طرف مهدي كـه غلتـك هـل ميداد، آمد و گفت: بارك االله جوان، ازت خوشم آمد. پولي كه مـيگيـري، حلالـت باشد. از صبح حواسم بهت هست. تو كارگر خوبي هستي. مهدي لبخندي زد. صداي اصغر بلند شد. ـ بازرس آمد! مهدي، رد نگاه اسماعيل را گرفت. ماشيني ازدور به سويشـان مـيآمـد. اصـغر و دوستانش بسرعت مشغول كار شدند. پيرمرد كه از زور كار به نفس نفس افتاده بود، گفت: «ببين چه طوري به كار افتادند؟ هميشه بايد زور بالاي سرشان باشد. مهدي گفت: شايد زياد هم مقصر نباشند. حقوق شماها كم است. پيرمرد با تعجب به مهدي نگاه كرد. ماشين به آنها رسيد و ترمز كرد. دو نفـر از ماشـين پيـاده شـدند. اسـماعيل بـه طرفشان رفت و رو به يكي از آن دو كه لباس مرتبي پوشيده بود و عينكي دودي به چشم داشت، سلام كرد. مرد عينكي در حالي كـه آهسـته روي آسـفالت نـرم و داغ قدم برميداشت، از روند كار پرسيد و اسماعيل جـواب داد. بـازرس ايسـتاد. تكـهاي چوب از زمين برداشت و كف كفشهايش را پاك كرد. سر كه بلند كـرد، نگـاهش بـه مهدي افتاد كه بيتوجه به آنها عرق ريزان در حال كار بود .بازرس مثل برق گرفته هـا خشكيد. مرد همراهش پرسيد: چي شده، آقاي نوري؟ نوري، عينكش را برداشت، آب دهان قورت داد و گفت: مـن درسـت مـيبيـنم، حيدري؟حيدري با تعجب گفت: منظورتان را نميفهمم! نوري، مهدي را نشان داد و گفت: «مهندس باكري... حيدري دقيق شد: ـ يعني چه؟ بله... خودش است... مهندس باكري. رو دست خورديم قربان. نوري و حيدري بسرعت به طرف مهدي رفتند و با ترس و احترام سـلام كردنـد. اسماعيل و ديگران با تعجب نگاهشان كردند. سپس آهسـته بـه طـرف آنهـا رفتنـد. نوري، چاپلوسانه گفت: «جناب شهردار، دست مريزاد! شما چرا زحمت ميكشيد؟ اسماعيل جلو رفت وگفت: جناب شهردار، من شرمنده ام. تـو را بـه خـدا، مـا را ببخشيد. اصغر كه حسابي جا خورده بود، گفت: شرمندهام آقاي شهردار... حلالم كن.... مهدي، غلتك را گوشهاي گذاشت و رو به اسماعيل و كارگرها گفت: مگـر شـما چه كردهايد كه ببخشم يا حلال كنم؟ آنگاه رو به نوري كرد. برق غضبِ چشمانش، دل نوري و حيدري را خالي كرد. ـ مگر شما مسئول رسيدگي به اينجا نيستيد؟مگر من شما را مأمور نكـردهام بـه كارگرها سربزنيد و كم و كسريشان را گزارش كنيد؟ نوري با ترس و لرز گفت: «چه قصوري از بنده سرزده؟ چه قصوري؟! اين بنده خداها حقوقشان چه قدر است؟ رنگ از صورت نوري پريد. مهدي با صداي بلند گفت: تو چه طور دلت مـيآيـد از حقوق اين بنده خدا بدزدي؟ خودت كم حقوق ميگيري؟ نوري سرش را پايين انداخت. مهدي، لباسش را عوض كرد. رو به نوري و حيدري گفت: شما اخراجيـد. فـردا براي تسويه حساب به شهرداري بياييد. بعد رو به اسماعيل و كارگرها كـرد و گفـت: حلالـم كنيـد. قصـدم فضـولي تـو كارتان نبود. ميخواستم از نزديـك در سـختي كارتـان شـريك باشـم. از حـالا، هـر مشكل و مسئلهاي داشتيد، مستقيماً مرا در جريان بگذاريد. خداحافظ.مهدي، دست آنها را فشرد. شانة اصغر را هم كه با شرمسـاري اشـك مـيريخـت نوازش كرد و به سوي شهرداري رفت. اسماعيل، نگاهي به نوري و حيدري انداخت و با صداي بلند رو به كارگرها گفت: برگرديد سر كارتان؛ اما اول يك صلوات براي سلامتي شهردار آقايمان بفرستيد.كارگرها صلوات فرستادند و مشغول كار شدند.
#ادامه_دارد
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
سلام بر تو ای مولایی که
در برابر کلام نافذت،
همه دلیل ها رنگ می بازد؛
سلام بر تو و بر روزی که
برهان های محکمت،
جایی برای تردید
باقی نخواهند گذاشت...
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دلجویی دردناک #سردار_دلها از دختر شهید مدافع حرم
🔹 به مناسبت سالروز شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
☘
✅ #یادداشت_کوتاه| هداف سفر الکاظمی به تهران
🍃🌹🍃
🔻دیروز «الکاظمی» در فاصله یکساله نخستوزیریاش، برای بار دوم به تهران آمد. این امر نشان میدهد که ایران در سیاست خارجی عراق جایگاه ویژهای دارد. در این سفر هیئتهای سیاسی و اقتصادی وی را همراهی میکردند و دستورالعملهای این سفر متمرکز بر ابعاد سیاسی و اقتصادی بود.
💠گزارههای تحلیلی: ۱- آنچه در این سفر بیش از همه موردتوجه است، تأکید بر گزارههایی همچون مسائل انرژی، میانجیگری بین ایران و عربستان و یک سری روندهای فیمابین همچون حضور برخی گروههای تروریست در شمال عراق است. در بحث انرژی، عراق همچنان به واردات گاز از ایران احتیاج دارد و تأکید دولت عراق نیز بر همین مسئله استوار است. حجم گاز دریافتی عراق از ایران چیزی در حدود ۴۵ تا ۵۰ میلیون مترمکعب در روز است؛ اما مشکل اصلی در این زمینه بحث تحریمهای آمریکاست که علناً بحث انتقال پول را با مشکل مواجه میکند. در بحث برق نیز نزدیک به یکسوم برق عراق توسط ایران تأمین میشود. این مسائل نشان میدهد که عراق همچنان در بحث انرژی خواهان واردات از ایران است. ۲- عراق بر اساس رویکرد انفتاح عربی مصطفی الکاظمی، تعامل با همسایگان را در دستور کار قرار داده است. این نقش تعاملی برگرفته از کاهش تنش در داخل عراق و همچنین کاهش تنشهای منطقهای است؛ زیرا اختلاف بین بازیگران منطقهای منجر به افزایش تنشها در داخل عراق خواهد شد. اکنون عراق با نقش میانجیگرانه خود بین ایران و عربستان به دنبال اتخاذ چنین راهکاری است. برگزاری سه نشست بین ایران و عربستان و همچنین برگزاری برخی کنفرانسها همچون کنفرانس بغداد، نشان از چنین رویکردی دارد.
💢 نکته پایانی: با توجه به نزدیک شدن به انتخابات پارلمانی عراق در ۱۸ مهرماه، الکاظمی به دنبال حفظ جایگاه خود در دولت آینده عراق است. در کنار این مسئله، الکاظمی برای فائق شدن بر بسیاری از مشکلات اقتصادی عراق به همراهی ایران نیاز دارد و در این زمینه نیز ایران همواره حسن نیت خود را نشان داده است.
✍ محمدرضا فرهادی
#روشنگری
#ثامن
#اربعین
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
📌متن شبهه👇
برادر همسر رئیسی رئیس دانشگاه پیام نور شد
📌 *پاسخ به شبهه*👇
❌🙄بخدا انتخابات تموم شده
❌دروغگویی هم البته کنتور ندارد
❌توضیح کژ فهمی👇
دکتر سید علی علم الهدی در گفت و گو با ایسنا با تاکید بر اینکه برخی شایعات مبنی بر انتصاب اینجانب به عنوان رییس دانشگاه پیام نور واقعیت ندارد، گفت: بر اساس عهدی که بسته شده هیچ یک از نزدیکان آیت الله رییسی در سمتهای اجرایی مسئولیتی نخواهند گرفت.
✅علم الهدی تاکید کرد: ضمن اینکه پیشنهادی از سوی وزیر علوم برای سکان داری دانشگاه پیام نور نداشتم و افرادی این اخبار را بدون ارائه هیچ گونه سند واقعی مطرح کرده اند. این در حالی است که من از ۱۰ سال پیش عضو هیات علمی دانشگاه پیام نور بوده ام و همچنان در نقش استادی این دانشگاه ارائه خدمت خواهم کرد.
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
🔴قاضی زاده هاشمی طی حکمی از سوی حجت الاسلام رئیسی، رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران شد.
💢 طی ارتباط و رفت و آمدهایی که با کارمندان بنیاد و حتی خانواده های شهدا داشتیم؛ از کم کاری ها و کارشکنی های دولت سابق اظهار نگرانی داشتند و معتقد بودند بدترین دوران بنیاد شهید برای پرسنل و خانواده ها، ۸ سالهی اخیر دولت روحانی بود که بنیاد شهید را به حداکثر ضعف رسانده است
♦️اما چند روزه اخیر با گمانه زنی ها و مطرح شدن دکتر هاشمی برای بنیاد شهید نور امیدی مجدد در گفتار و تحلیل های بنیاد شهیدی ها دیدم.
♦️ضمن تبریک به دکتر هاشمی امیدارم به بنیاد شهید که سالهاست مورد غفلت و کارشکنی دولت روحانی قرار گرفت توجه ویژه و تحول خواهانه داشته باشد.
#قاضیزادههاشمی
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 توضیحات رییس سازمان زندانها در رابطه با بررسی ادعای سپیده قلیان
رئیس سازمان زندان در توییتر خود نوشت:
🔻ادعای خانم قلیان مبنی بر «کفن پیچ کردن کودک افغانی توسط زندانبانها» بررسی شد.
🔻مادر این کودک که در اسفند۹۹ آزاد شده بود، توسط بازرس ما دعوت شد؛ توضیحات ایشان را ببینید و سیاه دیدن سپیدی ها توسط سپیده قلیان و رسانههای هوادارش را قضاوت کنید
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
#کتاب_آقای_شهردار🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊#سردار_شهید_مهدی_باکری 🌷🕊
فصل دوم..(قسمت پنجم)🌹🍃
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین
مهدي، خشاب سلاحش را عوض كرد. نوراالله به آرامي سربلند كرد و از فـراز تپـه به روبه رو نگريست. ناگهان صداي چند شليك بلند شد و گلوله هايي به تخته سنگي كه مهدي و نوراالله پشت آن پناه گرفته بودند، خورد و تكـه هـاي سـنگ بـه اطـراف پاشيد. مهدي، دست نوراالله را كشـيد. نـوراالله بـر زمـين غلتيـد. باريكـهاي خـون از پيشاني اش ميجوشيد. ـ چي شد، نوراالله؟ نوراالله، دست به پيشاني گرفت و گفت: چيزي نيست. فكر كنم تكه اي سنگ به پيشاني ام خورده. مهدي، پايين پيراهنش را كند و پيشاني نوراالله را بست. صداي احمد از بالا بلنـد شد. ـ دارند فرار ميكنند، آقا مهدي! مهدي سريع بلند شد. رگباري به سوي افراد ضـد انقـلاب شـليك كـرد و فريـاد كشيد: نگذاريد فرار كنند. بزنيدشان». بار ديگر صداي شليك گلوله ها، كوهستان را پر كرد. مهدي و نوراالله گربـه وار بـه پايين سرازير شدند. پشت سرشان، احمد و هاشم ميآمدند. صبح زود بود كه به مهدي خبر رسيد. تعدادي از نيروهاي ضد انقلاب بـه يكـي از روستاهاي اطراف اروميه آمدهاند. مهدي، نيروهايش را آماده كرده و سوار بر جيپ بـه سوي روستا رفته بودند؛ اما زماني به روستا رسيدند كه ضد انقلاب گريخته بود. چنـد زن بر گرد سه نعش شيون ميكردنـد و چنـگ بـه صورتشـان مـيزدنـد. آن سـه، از بسيجيان روستا بودند كه مسئوليت حفاظت از روستا را داشتند. در كنار جـادة نيمـه تمامي كه به سوي روستا ميآمد، پنج نفـر از بچـه هـاي جهادسـازندگي اعـدام شـده بودند. مهدي فرصت را از دست نداد و به همراه نيروهـايش بـه تعقيـب اشـرار رفـت. ساعتي بعد، در نزديكي رودخانهاي به آنها رسيدند و نبردي سخت آغاز شد. مهدي دريافت كه اشرار ميخواهند از رودخانة كف آلـود و پرخـروش بگذرنـد. رو به هاشم كه راكت انداز بر دوش داشت، فرياد زد: هاشم، بزن! هاشم كه نفس نفس ميزد، چند نفس عميق كشـيد، لـرزش دسـتان خسـتهاش را گرفت و آر،پي، جي را رو به آنها نشانه رفت. ـ يا مهدي... موشك باردي سفيد به سوي اشرار به پرواز درآمد و لحظه اي بعد در نزديكي آنها منفجر شد و باران سنگ و ماسه را بر سر آنها باراند. چنـد نفـر بـر زمـين غلتيدنـد. مهدي پا تند كرد. يكي از اشرار كه مجروح شده بود، برگشت؛ اما گلوله هـاي مهـدي سينهاش را دراند و او به پشت در رودخانه پرت شـد. دو نفـر ديگـر بـه آب زدنـد و همراه جريان شديد آب رفتند. نيروهاي مهدي به سويشان شليك كردنـد؛ امـا آنهـا ديگر از تيررس گذشته بودند. مهدي به جنازهها رسـيد. سـه نفـر بودنـد؛ خـونين و بيجان. صداي آذرخش در كوهستان پيچيد. مهدي به آسمان نگاه كـرد. بـاران آغـاز شد. رودخانة پر صدا و خروشان در زير بارش قطرات باران قوت گرفت. مهدي با دل نگراني گفت: رودخانه خيلي پرزور شده. آن شب تا صبح باران باريد. مهدي، سلام نماز صبح را داد؛ اما باران هنـوز قطـع نشده بود. قطرات باران به شيشة پنجره مـيخـورد و صـدا مـيكـرد. مهـدي رو بـه همسرش كه پشت سرش نشسته بود و ذكر ميگفت، كرد و گفت: قبول باشد. مـن امروز زودتر به شهرداري ميروم.همسرش، چادر سپيد نمازش را برداشت و گفت: تو خسته اي آقـا مهـدي. يـك كم استراحت كن. مهدي بلند شد. لباس عوض كرد و گفت: «استراحت بماند براي بعد. سرم خيلي شلوغ است. سماور جوشيد... لااقل يك تكه نان بخور، بد برو. مهدي لبخندي زد و نشست. اران تازه قطع شده بود. مهدي از پنجرة اتاقش به خيابان نگاه مـيكـرد. جوي هـا لبريز شده و آب در خيابان و كوچه هاي مجاور سرازير شده بود. مهـدي پشـت ميـز نشست. پروندهاي را كه مطالعه ميكرد، بست. درِ اتاق به صـدا درآمـد و نـوراالله وارد اتاق شد. هول كرده بود. مهدي بلند شد و گفت: چه شده، نوراالله؟ نوراالله پيشاني اش را پانسمان كرده بود. بـا هـول و ولا گفـت: «سـيل آمـده، آقـا مهدي... سيل.مهدي سريع گوشي تلفن را برداشت.
#ادامه_دارد
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞