فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥#کلیپ_نوشت | امام خامنه ای: دو نکته اصلی به مسئولین که در درجه اول مهار تورم و کاهش آن است و مسئله بعدی این است که با باید مسئله تولید را افرایش بدهند
🍃🌹🍃
#روز_قدس| #ماه_رمضان
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥#موشن_گرافیک | "#فلسطین هم مظلوم و هم مقتدر است"
🍃🌹🍃
#روز_قدس| #ماه_رمضان
http://eitaa.com/mahdavieat
🇮🇷
🎥 نشست مجازی
🍃🌹🍃
✅ موضوع: روز جهانی قدس
👤با حضور: حجت الاسلام علی رضایی- مسئول محترم نمایندگی ولی فقیه در سازمان بسیج مستضعفین
📆 دوشنبه ۲۱ فروردین ماه - ساعت ۲۱
❌ لینک ورود به نشست 👇👇
http://rubika.ir/meyar_pb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
احسنت احسنت 👏👏
درود بر شرفت مَرد
🎥 بخشی از سخنان سرپرست فعلی وزارت آموزش و پرورش و ریاست دانشگاه فرهنگیان در جمع دانشجو معلمان
من دست چنین مسئولی رو میبوسم که با اقتدار کامل و البته کاملا در چارچوب عقل و منطق و قانون داره یه عده رو شیرفهم میکنه.
بعضیا یاد بگیرن.
با انفعال و یکی به نعل و یکی به میخ زدن و خودتو آدم خوبه کردن کار درست نمیشه.
مرررررد میخوایم 👏✌️🇮🇷
@mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
پارت۵۶
بقیه مسافرت ما هم با جواب ندادن من به محمد گذشت.
عصر جمعه رسیدیم خونه.
فکر میکردم الان همه قراره دعوام کنن و بگن چرا جواب محمد رو ندادی... ولی هیچ کس حتی خبرنداشت...
هی... دیگه کاملا معلوم شد چقدر براش مهمم...
سیم کارتم رو از روی گوشی برداشتم و گذاشتم کنار و یه سیم جدید گرفتم.
از فاطمه خواهش کردم دیگه جواب محمد رو نده و شمارشو بفرسته توی لیست سیاه... یک هفته سخت بدون شنیدن صدای محمدم به همین روال گذشت تا اینکه علی زنگ زد خونه.
_سلام داداشی
علی: علیک سلام. فائزه این مسخره بازیا چیه؟
_کدوم مسخره بازیا؟
علی: تو یک هفته اس چرا گوشیت خاموشه؟
_خط مو عوض کردم خب
علی: اینو میدونم نابغه چرا شمارتو ندادی جواد چرا فاطمه تفره میره هرچی ازش میپرسم چرا بعد اون سفر این قدر عوض شدی
بغض توی صدامو مخفی کردم و سعی کردم آروم و مصمم صحبت کنم.
_علی...
علی: بله
_من محمدجوادو نمیخوام.(فقط خدا میدونه گفتن این جمله برام مثل جون کندن بود)
علی تقریبا فریاد کشید:چییییی؟؟؟؟
_داداش من آروم باش خواهش میکنم. من توی یه نگاه عاشق شدم. همون شب اول بدون هیچ تحقیق و فکری هم جواب مثبت دادم. یک ساعت بعدشم محرمش شدم. شروع این عشق از اول بچگانه بود. تب عشقم داغ بود و حالا سرد شده. نمیخوامش.(اینا حرفایی بود که یک هفته داشتم تمرین میکردم تا به خانوادم بگم... حرفایی با گفتنشون قلبم تکه تکه میشد...)
علی مکث کرد... طولانی... _الوووو
علی: این حرف آخرته فائزه؟
_حرف آخرمه...
علی: بهشون بگم دیگه راه برگشتی نیست ها
_میدونم
علی: همه ی پلای پشت سرتو میخوای خراب کنی؟
_از قصد خراب میکنم...
راه اشتباه رو نباید برگشت...
علی: به جواد میگم... فقط امیدوارم حلالت کنه....
_امیدوارم(هی... اون باید حلال کنه یا من...)
علی: خداحافظ
_یاعلی
گوشی رو قطع میکنم و دستمو میزارم رو سرم... احساس میکنم در حال انفجاره.... خدایا کمکم کن...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
http://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
پارت۵٧
از تماسم با علی چهار ساعت میگذشت و همش منتظر یه اتفاق بودم.
دل تو دلم نبود... دلشوره داشتم... مطمئن بودم واکنش خانوادم راحت با این اتفاق کنار نمیان...
در اتاقم با ضرب باز شد و بابا و پشت سرش مامان اومدن توی اتاق بابا با حالت برزخی شروع کرد به فریاد زدن
بابا: دختره ی احمق تو مگه نگفتی میخوامش؟ مگه بعد اون سفر کوفتی همش غش و ضعف نمیکردی براش؟ مگه تو نبودی به داداشت گفتی دوسش داری؟
این حرفا چیه الان به علی زدی؟ هان؟
تمام بدنم میلرزید...
حس ترس داشت نابودم میکرد...
_بابا من...
بابا پرید وسط حرفم: بابا چی؟ هان؟
آبرومو بردی دختر میفهمی؟
من به اعتبار حرف تو گذاشتم شب خواستگاری بینتون صیغه محرمیت بخونن بعد تو حالا میگی نمیخوای؟ مگه دست خودته؟
_بابا من اشتباه کردم... یه طرف صورتم سوخت....
دستمو گذاشتم روی صورتم... اره بابام بهم سیلی زده بود... این اولین باری بود که بابام روم دست بلند کرد...
روی زمین نشستم و با دستام صورتمو پوشوندم و اجازه دادم بغضم بشکنه...
اشکام صورتمو خیس کرده بود و بابا فریاد میکشید... و میگفت با این کارم آبروشو بردم...
_باباااااا تمومش کنید من اونو نمیخواممم.
اگه قرار باشه با اون ازدواج کنم خودمو میکشممممم من ازش بدم میاد آره من یه آدم پستم که جوون مردمو بازی دادم تورو خدا خودتون به خانوادش بگید...
مامان با چشمای گریون کنارم نشست و سرمو توی بغلش گرفت...
_مامان
مامان: جان مامان
_تورو خدا نزارید منو ببینه..
تورو خدا تمومش کنید
مامان سرمو بوسید و گفت : فقط خدا کنه پشیمون نشی...
خدایا من بخاطر خوشبختی محمدم پا رو دلم گذاشتم کمکم کن توی این راه سخت...
کمکم کن...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
http://eitaa.com/mahdavieat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خانم خبرنگار و آقای طلبه💗
پارت۵٨
فردای اون شب علی به محمد خبر داد که تصمیم من عوض شده و مامان و بابام با خانوادش تماس گرفتن و عذرخواهی کردن بابت این اتفاق... اون روز حاج آقا چند دفه به مامان اینا گفت میخواد باهام حرف بزنه ولی من خودمو توی اتاق حبس کردم و گفتم نمیتونم باهاشون حرف بزنم.
محمد حالش داغون بود به گفته علی... ولی من که میدونستم اینا همه فیلمه...
الان دو هفته از اون روز داره میگذره و محمد هر روزی زنگ میزنه و التماس میکنه که من باهاش حرف بزنم... الان دو هفته اس حتی غذای درستی هم نمیخورم...
الان دو هفته اس هرکس منو میبینه میگه چرا یهویی سوختی... چقدر لاغر شدی...
الان دو هفته اس صبح میرم دانشگاه تا عصر بعدم گلزارشهدا تا شب فقط برا خواب برمیگردم خونه...
گوشه گیر و منزوی شدم... صورتم بی روح شده... غیر سلام و احوال پرسی باکسی حرف دیگه نمیزنم...
برای وصف حال اون روزا فقط میشه گفت که داغون بودم...
بعد مدت ها سیستم رو روشن کردم و رفتم توی ایمیلم
از آیدی محمد جواد کلی پیام داشتم..
خواستم صفحه مرورگرو ببندم ولی نتونستم و وارد پیام هاش شدم...
سلام فائزم... حالم خیلی بده... رفتی بدون اینکه بزاری برای آخرین بار ببینمت یا صداتو بشنوم... برام عجیبه با اون همه عشق چجوری تونستی تنهام بزاری... فائزه... من تورو با منطق و احساسم باهم انتخاب کردم... از انتخاب پشیمون نیستم... هیچ وقتم پشیمون نمیشم... تو ایده آل من بودی و هستی... تو اولین و آخرین نفری هستی که پا تو قلبم گذاشتی و تا ابد می مونی... فائزه... آخه چرا... چرا یهو همه چیزو خراب کردی... چرا یهویی رفتی... چرا منو از وجودت محروم کردی... فائزه ای کاش حداقل باهام حرف میزدی... فقط یه بارم که شده... کاش قانعم میکردی عشقت واحی بوده... کاشکی... کاشکی... فائزم... من تا آخر دنیا منتظرت می مونم... هروقت احساس کردی دوسم داری برگرد... من منتظرتم...
اشکام بی مهابا میریخت و دیگه نمیتونستم چیزی ببینم... مانیتور رو به طرف خودم کشیدم جوری که سیم هاش قطع شد گوشیمو پرت کردم توی دیوار رو به روم و از ته گلوم فریاد کشیدم: لعنتییییی دوست دارممممم. عوضییییی دوست داررررررم. من دوووووست دااااارم. چرا هنوزم سعی داری گولم بزنییییی.
چرا این قدر نامردددددی. چرااااااا
فریاد میزدم و اشک میریختم.
پاهام دیگه تحمل وزنمو نداشت...
روی زمین نشستم و از ته دلم زار زدم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
.http://eitaa.com/mahdavieat
May 11
❇️ حسینی، نماینده مجلس: سردار رادان عزیز! احضار و معرفی افراد به دستگاه قضایی به خاطر عدم حجاب نه حکیمانه است، نه عملی / در دام جدیدی که دشمن پهن کرده، ورود نکنید
💢 نماینده میانه در مجلس:
📌 کشف حجاب خلاف بیّن شرع و قانون است، اما سردار رادان عزیز احضار افراد و معرفی آنها به دستگاه قضایی به خاطر این موضوع نه حکیمانه است و نه عملی. باید هر اقدامی در این زمینه مبتنی بر قانون مصوب مجلس شورای اسلامی باشد.
📌 در دام جدیدی که دشمن پهن کرده، ورود نکنید. لطفاً توان و نیروی خود را صرف مبارزه با مردان هنجارشکن، زورگیر و معتادان متجاهر و امنیت راهها و جادهها کنید
❣#سلام_امام_زمانم❣
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ...
🌱سلام بر گوشهی روشن قبایت که آسمان را بر ما زمینگیران دوریات میتکاند.
سلام بر تو و بر ریسمان مهربان دستانت که تنها راه نزول ملکوت آسمانها بر برهوت غفلت زمیناند...
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
http://eitaa.com/mahdavieat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یاامیرالمومنین🖤
دل را ز علی اگر بگیرم چه کنم
بی مهر علی اگر بمیرم چه کنم
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان علی اگر نگیرم چه کنم 😭
🏴🖤فرا رسیدن ایام سوگواری امیرالمومنین علی علیهالسلام را تسلیت عرض میکنیم
اَللّهُمَّ عَجِّل الِوَلیِّکَ الفَرَج
🙏التماس دعا.
http://eitaa.com/mahdavieat
❌#هشدارجدی
❌❌ لطفاً هنگام دریافت چنین پیامی به هیچ عنوان روی لینک، کلیک نکرده و پاک کنید
⭕️این پیام بدافزار هکر بوده و با نشستن روی گوشی شما حساب بانکی شما را تخلیه میکند
#نشرحداکثری👆
#اللهــم_عجل_لولیــڪ_الفــرج
🍂🥀▪️ـــــــــــــــــ
http://eitaa.com/mahdavieat
♨️ ناگهان زمین لرزید...
◾️ ناگهان زمین لرزید، پایههای هدایت در هم شکست و فرق عدالت به دست شقیترین اشقیاء و همدستانش شکافت.
◽️ آری! ابن ملجم تنها نبود، غمِ فاطمه، بیست و پنج سال سکوت و تنهایی، قاسطین و مارقین و ناکثین، نادانیِ مردمانی که حقیقت را رها کردند و دروغ و تزویر را باور، همه و همه همدست او بودند برای از پا درآوردن علی و وای از این مؤمننماهای امام نشناس...
◾️ این شمشیرِ جهلِ اُمّت بود که از آستین پسرِ ملجم بیرون آمد و بر فرق علی نشست.
و وای بر ما اگر از تاریخ عبرت نگیریم. امام خویش را نشناسیم و دلش را خون کنیم، خارِ چشمش شویم و استخوانی در گلویش. خدا نکند...
اللّهمَّ العَن قَتلَة اَميرَالمُومِنين علیه السلام
🏴سالروز ضربت خوردن مولا امیرالمومنین علیه السلام را به محضر #امام_زمان ارواحنا فداه تسلیت میگوییم.