🔴۲ میلیارد تومان بستههای حمایتی در سراسر کشور توزیع میشود
👤سلیمانی، رئیس سازمان بسیج مستضعفین:
🔹بستههای متنوع آزمایشگاهی، ورزشی و معیشتی با هزینۀ بیش از دو میلیارد تومان تهیه و بین دانش آموزان نیازمند در سراسر کشور توزیع میشود.
🔹با بازگشایی مدارس و آغاز سال تحصیلی جدید طرحهای حمایتی در کشور اجرا میشود.
#سال_تحصیلی
#بستههای_حمایتی
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
#کتاب_آقای_شهردار🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊#سردار_شهید_مهدی_باکری 🌷🕊
فصل دوم..(قسمت هشتم)🌹🍃
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین
نـان و پنيـري هسـت، بـا هـم ميخوريم. مهدي بيرون رفت. رضا گفت: نگفتي كجا ديدياش. مجتبي گفت: پسر، مگر روي آتش نشستهاي، اين قـدر وول مـيخـوري؟ بعـداً برايت تعريف ميكنم. مهدي، بشقابهاي غذا را آورد. كنار آن سه نشست و چهارتايي شروع كردند بـه خوردن. رضا اول باترديد اما بعد با اشتها دست به غذا برد. بعد از غذا، مهدي كمي با آن سه گپ زد و بعد گفت: كمي استراحت كنيد، بعد خودم به پادگان ميرسانمتان. عبداالله گفت: نه اخوي، راضي به زحمت شما نيستيم. مهدي خنديد و گفت: شما چه قدر تعارفي هستيد؟! مهدي بالش آورد و بيرون رفت. آن سه دراز كشيدند. رضا گفت: خب مجتبـي، حالا بگو.مجتبی گفت: عبداالله، يادت هست روزهاي اولي كه به پادگان آمديم؟عبداالله گفت: «همچين ميگويي روزهاي اول كه انگار چند سال است در جبهـه هستيم! هنوز سه هفته نشده خب، بابا... منظورم همان روزهاي اول است. يك روز صبح زود وقتي كنار منبع آب داشتم دست و صورتم را ميشستم، اين بنده خدا را ديدم كه سـطل سـطل آب ميبرد و توي دستشوييها ميريخت. بعد محوطـة دور آنجـا را بـا جـارو تميـز كـرد. عبداالله، تو هم بودي... نه؟ ـ آره... حالا يادم آمد. دو ساعت است فكر ميكنم كجا ديـده امـش. نگـو نيـروي خدماتي است! رضا گفت: پس چه طور خانه و زندگياش اينجاست؟» مجتبي در بين خواب و بيداري گفت: نميدانم شايد.... كلمة آخر حرفش كش آمد و خوابش برد. چند لحظـة بعـد، آن سـه بـه خـواب عميقي فرو رفتند. رضا از خواب پريد. اول منگ و گيج به اطراف نگاه كرد. نميدانست در كجاسـت. عبداالله و مجتبي در كنارش خواب بودند. همه چيز به يادش آمد. بـه سـاعتش نگـاه كرد. رنگ از صورتش پريد. با هول و ولا عبداالله و مجتبي را تكان داد. ـ بچه ها، بلند شويد. ديرمان شد. مجتبي... عبداالله... مجتبي و عبدالله نشستند. عبداالله گفت: خيلي بد شد. حسابي دير كرديم. در اتاق باز شد و مهدي وارد شد. هر سه بلنـد شـدند. مهـدي گفـت: همچـين خوابيده بوديد كه دلم نيامد بيدارتان كنم. رضا گفت: خيلي ديرمان شده. فرمانده، پوست كله مان را ميكند. مهدي خنديد و گفت: نترسيد... آبي به سر و صورتتان بزنيد، برويم. ماشين به پادگان رسيد. رضا گفت: خدا به دادمان برسد. حسابي دير كرديم. مجتبي به خورشيد در حال غروب نگاه كرد و گفت: خيلي بد شد. مهدي گفت: اگر ميخواهيد، من بيايم و با فرمانده تان صحبت كنم. عبداالله گفت: اگر اين كار را بكنيد، خيلي خوب ميشود. نگهبان دم در پادگان با ديدن مهـدي سـلام كـرد و طنـاب ورودي را برداشـت. ماشين داخل پادگان شد. مهدي گفت: گفتيد كدام گردان هستيد؟ حضرت زهرا(س). ماشين به سوي يكي از ساختمانها رفت. مجتبي و رضا و عبداالله با اضطراب پياده شدند. مهدي هم پياده شد و گفت: يكي برود فرمانده گردان را صدا كند. رضا به داخل ساختمان دويد. چند لحظه بعد با فرمانده گردان آمـد. فرمانـده بـا ديدن مهدي خنديد و او را بغل كرد. رضا با تعجب به عبداالله و مجتبـي نگـاه كـرد. مهدي، فرمانده را كنار كشيد و كمي با او صحبت كرد. بعد به سـوي آن سـه آمـد وگفت: خب، من رفتم. اگر گذارتان به شهر افتاد، باز هم به ديدنم بياييد. خوشـحال ميشوم. خداحافظ. مهدي با آن سه دست داد و رفـت. فرمانـده گـردان بـه طرفشـان آمـد و گفـت: برويد به اتاقتان. اين دفعه را به خاطر آقا مهدي بخشيدمتان. رضا گفت: آقا مهدي؟ فرمانده گردان گفت: مگر او را نميشناختيد؟ آقا مهدي، فرمانده لشگر ماست». نفس در سينة رضا حبس شد. به مجتبي و عبداالله نگاه كرد. آن دو هـم چنـدان حال و روز بهتري نداشتند.
#ادامه_دارد
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
امامصادق(ع)میفرمایند🌹
کوه کندن؛
آسانتر از دل کندن است!💞
#حدیث_روز📚
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
5.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 انیمیشن آموزشی و توجیهی وزارت اطلاعات
✅ چهره دوستانه، رفتار صمیمانه و سؤالهای به ظاهر سادهی اتباع خارجی بهویژه دیپلماتها از جمله روشهای رایج سازمانهای جاسوسی است.
« مراقب باشیم »
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
22.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷روایت سوزناک شهید سلیمانی از واقعه کربلا و همرزمان شهیدش در سوریه
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
23.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘️
💢#صدای_ثامن(۱۴)| سوختن کارت تحریم!
🎙کارشناس: احسان گودرزی
🍃🌹🍃
#روشنگری
#ثامن
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
📌«غول نقدینگی» میراث شوم «دولتِ اصلاح طلبان»
🔸تحلیلگران و کارشناسان افزایش نقدینگی را آفت اقتصاد میدانند. «نقدینگی» همان حجم پول نقد در خارج از سیستم بانکی که قابلیت تورمزایی دارد و میتواند اقتصاد را با خطرهای جدی روبهرو کند. به بیانی دیگر پولهای نقدی که نه در دست سیستم بانکی قرار دارد و نه در خدمت تولید است و تنها افزایش قیمت را به دنبال خواهد داشت.
🔹حجم نقدینگی در پایان مرداد سال جاری به ۳۹۲۱ هزار میلیارد تومان رسیده که نسبت به اسفند ۹۹ افزایش ۱۲.۸ درصدی داشته است. از سوی دیگر نقدینگی در دوازده ماهه منتهی به پایان مرداد ماه نیز۱۴۰۰ معادل ۳۹.۱ درصد رشد یافته است. این امر نشان میدهد که افزایش ماهانه نقدینگی در این مدت بهطور متوسط ۳.۳ درصد بود.
🔸مقایسه اعداد و ارقام در انتهای خرداد و مرداد نشان میدهد که نرخ رشد نقدینگی ۵ درصد است و با در نظر گرفتن همین روند در پایان سال جاری نقدینگی در بدترین سناریو به ۵۲۵۴ هزار میلیارد تومان میرسد.
🔻نکته و نظر:
🔹غول نقدینگی یکی از مصادیق میراث شومی است که «دولتِ اصلاح طلبان» به دولت سیزدهم تحویل داده است. در هشت سال دولت روحانی حجم نقدینگی سرگردان و تورمساز ۸ برابر شد و از ۴۷۹ هزار میلیارد تومان در پایان دولت دهم به ۳۸۲۰ هزار میلیارد تومان در پایان دولت دوازدهم رسید.
🔸کارشناسان معتقدند که میزان رشد نقدینگی در سال ۹۹، ۴۰.۶ درصد بوده است که بیشترین رشد نقدینگی در شصت سال اخیر محسوب میشود. افزایش ۴۰.۶ درصدی حجم نقدینگی در سال ۹۹ موجب شد که این متغیر با ۱۰۰۳ هزار میلیارد تومان افزایش به ۳ هزار و ۴۷۵ هزار میلیارد تومان برسد.
🔹میزان رشد نقدینگی در طول سال ۹۹ معادل کل نقدینگی ایجاد شده از ابتدای تاریخ انتشار و خلق پول در ایران تا پایان سال ۹۴ بوده است.
🔸قبل از روی کارآمدن دولت تدبیر و امید، اقتصاد ایران در رتبه هجدهم جهان قرار داشت، اما به جهت عملکرد بسیار ضعیف «دولتِ اصلاح طلبان» در پایان دولت به رتبه ۲۶ سقوط کرد.
🔹«سید احسان خاندوزی» وزیر اقتصاد در روزهای گذشته گفته بود:«امروزه حدود ۹۷ درصد خلق پول و نقدینگی توسط بانکها صورت میگیرد. بنابراین، سؤالی که پیش میآید این است که آیا این نقدینگی از طریق اعتباراتی که بانکها ارائه میکنند معطوف به بخش تولید و کارآفرینان است یا وارد بخش غیر مولد میشود؟ آیا بانکها از قدرت خلق پول خود برای ساختن استفاده میکنند یا برای تخریب اقتصاد کشور؟».
🔸خاندوزی افزود:«آیا مدیر و سیاستگذار بانکی پول جدید و نقدینگی که در دست دارد را صرف ساخت فروشگاهها و مراکز تجاری میکند. آیا نقدینگی در اختیار را صرف ایجاد حباب در بازار ثانویه میکند یا در جای درست به کار میگیرد؟».
🔔به عقیده کارشناسان اگر دولت بتواند نقدینگی را به سمت تولید هدایت کند، اقتصاد شاهد اتفاقات مثبتی خواهد بود. این مسئله نیازمند یک تحول در حوزه بانکداری است.
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
🔴 دیدار و گفت وگوی نماینده جنبش حزب الله لبنان با امیر عبداللهیان
💯💯 وزیر امور خارجه کشورمان به مناسبت تشکیل دولت جدید در لبنان، ابراز امیدواری کرد که هرچه سریع تر مشکلات مردم این کشور حل گردد و آمال و آرزوهای مردم لبنان تحقق یابد.
👤عبدالله صفی الدین، نماینده جنبش حزب الله لبنان نیز با بیان اینکه مردم این کشور قدردان جمهوری اسلامی ایران به دلیل حمایت از لبنان در زمان سختی ها هستند، از جمهوری اسلامی ایران بواسطه فروش سوخت مورد نیاز مردم لبنان تشکر و قدردانی کرد.
#حزبالله
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
#کتاب_آقای_شهردار🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات :
🌷🕊#سردار_شهید_مهدی_باکری 🌷🕊
فصل دوم..(قسمت آخر)🌹🍃
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین
گوشي را به دست آقا مهدي ميدهم. آقا مهدي در گوشي ميگويد: «يعني چـه؟ مگر قرار نبود لودرها به خط بيايند و خاكريز بزنند؟ تا به حال، آقا مهدي را اين قدر عصباني نديده بودم. رگهاي گـردنش بـاد كـرده بود. با چهره اي ملتهب ميگويد: «آتش شديده يعني چه؟ اين حرفهـا كـدام اسـت؟ بچها دارند زير آتش مقاومت ميكنند... آن وقت تو ميگويي لودرچيها نميتواننـد جلو بروند. اصلاً اين طور نميشود. من الان خودم را ميرسانم. تا آقا مهدي بلند ميشود، من هم بيسيم را برمـيدارم و پشـت سـرش از سـنگر بيرون ميدوم. آقا مهدي، موتور تريل را هندل ميزند و روشـن مـيكنـد. بـي هـيچ حرفي پشتش مينشينم. موتور از جا كنده ميشـود و پرشـتاب در زيـر گلولـه هـا و خمپارهها حركت ميكند. زمين زير پايمان مثل ننو تكان ميخورد. توپها و خمپاره ها زوزه كشان ميآينـد و منفجر ميشوند و قارچهاي آتش به آسمان بلند ميشود.حتماً نبرد سـختي در خـط مقدم آغاز شده است. اولين بار است كه ميبينم دشمن در تاريكي پاتك ميكند. نميدانم حالا بچه هـا در جلو و در پناه خاكريز نصفه و نيمه چگونه ميجنگند و مقاومت ميكنند. در چند چالة انفجار ميافتيم و رد ميشويم. با آنكه منورهـا آسـمان شـب زده را روشن كرده اند، اما باز هم در ميان آن همه گرد و غبـار، ديـدمان كـم اسـت. چـراغ موتور خاموش است. ميزنم به شانة آقا مهدي و با صداي بلند، طوري كه آقا مهـدي بشنود، ميگويم: چرا چراغ موتوررا روشن نميكني؟صداي آقا مهدي را از ميان زوزة خمپارهها ميشـنوم: ديـده بانهـاي دشـمن بـر منطقه ديد دارند. نبايد ما را ببينند. ناگهان در چاله عميقي ميافتيم و هر كدام به سويي پرت ميشويم. درد به جانم ميافتد. پوست زانو و دستانم گز گز ميكند. مـيدوم بـه سـوي آقـا مهدي. چند منور بالاي سرمان روشن ميشود. آقا مهدي از جا بلند ميشود. خيـالم راحت ميشود. دوباره سوار موتور ميشويم. به محوطهاي كه لودرها پـارك كـردهانـد، مـيرسـيم. راننـدگان لودرهـا درپنـاه خاكريزي نشستهاند. ميرويم به طرف «اصلان» كه مسئول لودرهاسـت. آقـا مهـدي ميگويد: «مگر نشنيدي چه گفتم؟ زود باشيد... جان بچه ها در خطر اسـت. بايـد راه بيفتيم. اصلان ميگويد: اما آقا مهدي... ـ اما ندارد. زود پاشيد. من از جلو ميروم، شما پشت سرم بياييد. لودرها پر صدا گرد و خاك ميكنند وپشت سر موتور ما گاز ميدهند. بـار ديگـر در چاله اي ميافتيم و بر زمين پرت ميشويم. اصلان از لودر جلويي پايين ميپـرد و به سويمان ميدود. چند خمپاره دور و برمان منفجر ميشود. نفسم بند آمده اسـت. زانويم به شدت درد ميكند و نميتـوانم قـدم از قـدم بـردارم. اصـلان زيـر بغلـم را ميگيرد. آقا مهدي، آرنجش را ميمالد و ميگويد: «بيـل لـودرت را بـده پـايين، بـا موتور نميشود جلو برويم. زانويم لق ميخورد. لنگ لنگان، به هر زحمتي كه هست، ميرويم و در بيل لودر مينشينيم. بيل بالا ميرود. لب ميگزم و دردم را بـروز نمـيدهـم. اگـر آقـا مهـدي بفهمد، از همين جا ميفرستدم عقب. لودر راه ميافتد. تركشها به بدنة فلزي بيل ميخورند و صدا ميكنند. آقا مهـدي جلو را نگاه ميكندو با دست و اشاره، اصلان را كـه جلـوتر از ديگـر لودرهـا حركـت ميكند، هدايت ميكند. هرچند متر در چالهاي ميافتيم و هر دو ميخوريم به بدنـه فلزي بيل و روي هم ميافتيم. درد، طاقتم را بريده است. ناگهان در چاله اي ميافتيم و لودر به پهلو خـم مـيشـود. بيـل پـايين مـيآيـد. چفيهام را دور كاسة زانويم كه خوني شده است، ميبندم. اصلان ميآيد نزديك بيل. آقا مهدي ميگويد: چرا حركت نميكني؟
#ادامه_دارد
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞
🌹
🌸امام زمان عزیز
💫آخرین جمعه تابستان را با ذکر﷽
🌸و سپس با نام شمـا
💫آغاز می کنیم
🌸امروز،بی نظیرترین
💫روز زندگی ام خواهد بود
🌸 اللهم عجل لولیک الفرج 🌸
🌴🥀🍀🌸🍀🥀🌴
#مهدی_جان
تو میآیی
شهیدان نیز با تو میآیند
و آوینی روایت میڪند
فتح نهایی را . . .
#سلامتی_و_تعجیل_در_فرجش
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💞http://eitaa.com/mahdavieat💞