eitaa logo
منتظران ظهور
307 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
20 فایل
خادمین کانال هماهنگی جهت تبادلات @mahdiadmin @mahdavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 امام حسن مجتبی علیه السلام دو مرتبه کلّ اموالشو در راه خدا داد ! 🍁 سه مرتبه کلّ اموالشو نصف کرد و در راه خدا داد 🎈 و اصلاً ائمه بذل و بخششهای عجیب و غریب و نجومی انجام میدادن 🔭 خب، اینا رو با "وام" انجام میدادن؟! 🎉یا یه دفعه ای معجزه میکردن و مسو طلا میکردن...؟ خیر همه اینا با کار و زحمت و تلاش بود...
⭕️ والا کدوم یک از ما شیعیان اون بزرگواران جرات داریم یه بار هم که شده نصف اموالمون رو در راه خدا ببخشیم؟ کدوم؟! ⛔️ این یعنی که ما خیییلی فاصله داریم با اون اسلام واقعی و اصیل.... غیرتمدانه برای کسب رزق و روزی فراوان و میلیاردی تلاش کنیم.👌
🔷بعضیا میگن چجوری پول در بیاریم؟ اولین قدم اینه که کنید. فکر! درستش اینه که ادم برای انجام یه کار یک ساله حداقل "یک ماه" فکر و تحقیق کنه. ⛔️ ولی اکثر افراد رو میبینیم که طرف ده دقیقه فکر میکنه بعد برای ده سالش برنانه ریزی میکنه!!!😒 ✅ برید فکر کنید ببینید در شرایط و منطقه شما بهترین و مفیدترین کار چیه👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_45914567.mp3
41.75M
فاطمیه اول استاد دوستان سخنرانی بسیار عالیه از قضیه فدک شروع میشه تامسائل امروز پیشنهاد دانلود
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے :چهل ویکم هستے رو بہ سمت خالہ فاطمہ گرفت و گفت:میرم آمادہ شم! خالہ فاطمہ با خوشحالے گفت:برو قوربونت بشم. صداے زنگ در اومد و پشت سرش صداے بوق ماشین! عاطفہ همونطور ڪہ بہ سمت در مے رفت گفت:حتما آژانسہ! خالہ فاطمہ رو بہ من گفت:هانیہ جان مراقب هستے،هستے؟ هستے رو ازش گرفتم و گفتم:حتما! وارد خونہ شدم،همونطور ڪہ راہ مے رفتم هستے رو تڪون میدادم،ساڪت زل زدہ بود بہ صورتم! با لبخند نگاهش ڪردم:چیہ خانم خانما؟ لبخند ڪم رنگے زد. دستش رو بوسیدم:دوست دارے باهات حرف بزنم؟سنگ صبور خوبے هستے؟ با خندہ جیغ ڪشید! گونہ ش رو بوسیدم. _خب بابا فهمیدم رازدارے چرا داد میڪشے؟ سرم رو بلند ڪردم،امین زل زدہ بود بهم،همونطور ڪہ از پلہ ها پایین مے اومد گفت:چقدر بزرگ شدے! نفسے ڪشیدم و زل زدم بہ صورت هستے. رسید،بہ چند قدمیم! _انقدر بزرگ شدے ڪہ مامان شدن بهت میاد! با تعجب سرم رو بلند ڪردم،زل زدم یہ یقہ پیرهنش! _حرفاے جالبے نمیزنید! چیزے نگفت و رفت بیرون! نفسم رو با حرص دادم بیرون،چراها داشت بیشتر مے شد! هستے مشغول بازے با گوشہ ے شالم بود. صورتم رو چسبوندم بہ صورتش:نڪنہ چون تیڪہ اے از وجود امینے دوستت دارم؟!__ مادرم همونطور ڪہ گل ها رو انتخاب مے ڪرد گفت:از رفتار بابات دلگیر نشو،حق دارہ! گل ها رو گذاشت روے میز فروشندہ. فروشندہ مشغول دستہ ڪردن گل ها شد. پدرم از وقتے ڪہ مادرم ماجرا رو براش تعریف ڪردہ بود،باهام سرسنگین شدہ بود، مادرم همونطور ڪہ گل ها رو انتخاب مے ڪرد گفت:از رفتار بابات دلگیر نشو،حق دارہ! گل ها رو گذاشت روے میز فروشندہ. فروشندہ مشغول دستہ ڪردن گل ها شد. پدرم از وقتے ڪہ مادرم ماجرا رو براش تعریف ڪردہ بود،باهام سرسنگین شدہ بود،لبخند ڪم رنگے زدم:من ڪہ چیزے نگفتم! فروشندہ گل ها رو بہ سمتم گرفت،از گل فروشے اومدیم بیرون،همونطور ڪہ بہ سمت تاڪسے میرفتیم مادرم پرسید:مطمئنے ڪار اون پسرہ نبودہ؟ در تاڪسے رو باز ڪردم. _بلہ مامان جانم چندبار ڪہ گفتم! سوار تاڪسے شدیم،از امین دور بودم،شرایط روحے خوبے نداشت و همین باعث مے شد روے رفتارهاش ڪنترل نداشتہ باشہ! دلم نمیخواست ماجراے سہ چهار سال پیش تڪرار بشہ این بار قوے تر بودم،عقلم رو بہ دلم نمے باختم! دہ دقیقہ بعد رسیدیم جلوے بیمارستان،از تاڪسے پیادہ شدیم،پلاستیڪ آبمیوہ و ڪمپوت دست مادرم بود و دستہ گل دست من! ہ سمت پذیرش رفتیم،دستہ گل رو دادم دست چپم و دست راستم رو گذاشتم روے میز،پرستار مشغول نوشتن چیزے بود با صداے آروم گفتم:سلام خستہ نباشید! سرش رو بلند ڪرد:سلام ممنون جانم! _اتاق آقاے امیرحسین سهیلے ڪجاست؟ با لبخند برگہ اے برداشت و گفت:ماشالا چقدر ملاقاتے دارن! بہ سمت راست اشارہ ڪرد و ادامہ داد:انتهاے راهرو اتاق صد و دہ! تشڪر ڪردم،راہ افتادیم بہ سمت جایے ڪہ اشارہ ڪردہ بود! چشمم خورد بہ اتاق مورد نظر،اتاق صد و دہ! انگشت اشارہ م رو گرفتم بہ سمت اتاق و گفتم:مامان اونجاس! جلوے در ایستادیم،خواستم در بزنم ڪہ در باز شد و حنانہ اومد بیرون! با دقت زل زد بهم،انگار شناخت،لبخند پررنگے زد و با شوق گفت:پارسال دوست،امسال آشنا! لبخندے زدم و دستم رو بہ سمتش دراز ڪردم:سلام خانم،یادت موندہ؟ دستم رو گرم فشرد و جواب داد:تو فڪر ڪن یادم رفتہ باشہ! بہ مادرم اشارہ ڪردم و گفتم:مادرم! حنانہ سریع دستش رو گرفت سمت مادرم و گفت:سلام خوشوقتم! مادرم با لبخند دستش رو گرفت. _مامان ایشونم خواهر آقاے سهیلے هستن! حنانہ بہ داخل اشارہ ڪرد و گفت:بفرمایید مریض مورد نظر اینجاست! دارد... 🍃🍃🍃💞💞💞💞🍃🍃🍃
مـــن بـــا تـــو ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے :چهل ودوم وارد اتاق شدیم،سهیلے روے تخت دراز ڪشیدہ بود،پاش رو گچ گرفتہ بودن،آستین پیرهن آبے بیمارستان رو تا روے آرنج بالا زدہ بود،ساعدش رو گذاشتہ بود روے چشم ها و پیشونیش،فقط ریش هاے مرتب قهوہ ایش و لب و بینیش مشخص بود! حنانہ رفت بہ سمتش و آروم گفت:داداشے؟ حرڪتے نڪرد،مادرم سریع گفت:بیدارش نڪن دخترم! حنانہ دهنش رو جمع ڪرد و گفت:خالہ آخہ نمیدونید ڪہ همش میخوابہ یڪم بیدارے براش بد نیست! مادرم نشست روے تخت خالے ڪنار تخت سهیلے،آروم گفت:خیالت راحت ما اومدیم دیدن ایشون،تا بیدار نشن نمیریم! بہ تَبعیت از مادرم،ڪنارش روے تخت نشستم،مادرم پلاستیڪ رو بہ سمت حنانہ گرفت و گفت:عزیزم اینا رو بذار تو یخچال خنڪ بشن! حنانہ همونطور ڪہ پلاستیڪ رو از مادرم مے گرفت گفت:چرا زحمت ڪشیدید؟ پلاستیڪ رو گذاشت توے یخچال ڪوچیڪ گوشہ اتاق! خواست چیزے بگہ ڪہ صداے باز شدن دراومد،برگشتیم بہ سمت در! پسر لاغر اندام و قد بلندے وارد شد،انگار سهیلے هیفدہ هیجدہ سالہ شدہ بود و ریش نداشت! با دیدن ما سرش رو انداخت پایین و آروم سلام ڪرد! جوابش رو دادیم،آروم اومد بہ سمت حنانہ و گفت:اومدم پیش داداش بمونم،ڪارے داشتے جلوے درم! سر بہ زیر خداحافظے ڪرد و از اتاق خارج شد! حنانہ سرش رو تڪون داد و گفت:باورتون میشہ این خجالتے قُل من باشہ؟ با تعجب نگاهش ڪردم و گفتم:واقعا دوقلویید؟ سرش رو بہ نشونہ مثبت تڪون داد:آرہ ولے خب وجہ تشابهے بین مون نیست! انگشت اشارہ و شصتش رو چسبوند بهم و ادامہ داد:بگو سر سوزن من و این بشر شبیہ باشیم! مادرم گفت:خب همجنس نیستید،دختر و پسر خیلے باهم فرق دارن! با ذوق گفتم:خیلے باهم ڪل ڪل میڪنید نہ؟ حنانہ نوچے ڪرد:اصلا و ابدا!الان چطور بود خونہ ام اینطورہ! ابروهام رو دادم بالا:وا مگہ میشہ؟ حنانہ تڪیہ ش رو داد بہ تخت سهیلی:غرور ڪاذب و این حرفا ڪہ شنیدے؟ برادر من خجالت ڪاذب دارہ! بے اختیار گفتم:اصلا باورم نمیشہ!آخہ آقاے سهیلے اینطورے نیستن! با گفتن این حرف،سهیلے دستش رو از روے پیشونیش برداشت،چندبار چشم هاش رو باز و بستہ ڪرد و سرش رو برگردوند سمت من! با دیدن من چشم هاش رو ریز ڪرد،چشم هاش برق زد،برق آشنایے! چند لحظہ بعد چشم ها رو ڪامل باز ڪرد! با باز شدن چشم هاش سرم رو انداختم پایین،احساس عجیبے بهم دست داد! سرفہ اے ڪرد و با عجلہ خواست بنشینہ! حنانہ رفت بہ سمتش و ڪمڪ ڪرد. سرش رو برگردوند سمت مادرم و زل زد بہ دست هاش! با صداے خواب آلود و خش دار گفت:سلام خوش اومدید! سرش رو برگردوند سمت حنانه:چرا بیدارم نڪردے؟ حنانہ خواست جواب بدہ ڪہ مادرم زودتر گفت:سلام ما گفتیم بیدارتون نڪنن،حالتون خوبہ؟ سهیلے همونطور ڪہ موهاش رو با دست مرتب میڪرد گفت:ممنون شڪر خدا! معلوم بود مادرم براش غریبہ ست اما چیزے نگفت! حنانہ بہ من نگاہ ڪرد و گفت:راستے تو چرا با بچہ هاے دانشگاہ نیومدے؟ سهیلے جدے نگاهش ڪرد و گفت:حنانہ خانم ڪنجڪاوے نڪن! در عین جدے بودن مودب بود،نگفت فضولے نڪن! لبخندے زدم و گفتم:اتفاقا قرار بود بیام اما یہ ڪارے پیش اومد نشد،بابت تاخیر شرمندہ! خندیدم و ادامہ دادم:در عوض خانوادگے اومدیم! سهیلے لبخند ملایمے زد و گفت:عذرمیخوام حنانہ ست دیگہ،زود میجوشہ قانون فیزیڪو بهم زدہ! خندہ م گرفت،حنانہ بدون اینڪہ دلخور بشہ چادرش رو ڪمے ڪشید جلو و گفت:آق داداش خوبہ خودت ناراحت بودیا! سهیلے با چشم هاے گرد شدہ نگاهش ڪرد و لب هاش رو محڪم روے هم فشار داد! حنانہ بدون توجہ ادامہ داد:اون روز ڪہ بچہ هاے دانشگاہ اومدن سراغتو گرفتم امیرحسین با دلخورے گفت نمیدونم چرا نیومدہ!آقا رو با یہ من عسل هم نمیشد خورد! صورت سهیلے سرخ شد شرمگین گفت:حالم خوب نبود،حنانہ ست دیگہ میبرہ و میدوزہ! سرفہ اے ڪردم و با ناراحتے گفتم:حق داشتید خب،در قبال ڪارهاتون وظیفہ م بودہ! از روے تخت بلند شدم و چادرم رو مرتب ڪردم! _خدا سلامتے بدہ استاد! همونطور ڪہ بہ سمت در میرفتم رو بہ مادرم گفتم:مامان تا من با من حنانہ حرف میزنم شما هم ڪارتو بگو! حنانہ نگاهے بهمون انداخت و دنبالم اومد! سهیلے مستقیم نگاهم ڪرد،براے اولین بار،سرش رو تڪون داد و چیزے نگفت! از اتاق خارج شدم زیر لب گفتم:پر توقع! لابد میخواست بخاطرہ ڪمڪش همیشہ جلوش خم و راست بشم!__ دارد... 🍃🍃🍃💞💞💞💞🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم اللهم عجل لولیک الفرج 💚روزیکه رسد امید دلها از راه 👌در سینه ی کس نیست دگر ناله و آه ✊یا فاطمه(س ) آن روز همه می آییم ✨با مهدی(عج) تو مدینه إن شااللّه🙏 نذرگل نرجس صلوات 🙏التماس دعای فرج 🙏
منتظران ظهور
#ثروت_در_اسلام ۴ بخش چهارم استاد پناهیان: ⭕️ متاسفانه دین ما به جهان خوب معرّفی نشده. 💀و گرنه ای
5 یه سوال ساده از شما بزرگواران میپرسم؟ اگه مومنین برای کسب ثروت و تولید و کار بیشتر تلاش نکنن، اقتصاد جامعه دست کیا میفته؟ 💢💢💢