#دلنوشتہمهدوے✍
#حربنیزیدریاحی...
نیامده بود که شهید بشود؛
اما ناگهان همه چیز در ورطه ای که افتاده بود تغییر کرد.
شاید دلش ریخت؛
شاید از آسمان حرفی به قلبش نشست؛ شاید این نام را با خودش زمزمه کرده بود: "فاطمه" س
دیگر خودش نبود.
ساعات آخر انتخاب رسیده بود؛
میگویند کفشهایش را بابندهایش به گردن انداخت و رفت به خیمه گاه سیدالشهدا ع
شاید چیزی نگفت؛
شاید فقط با چشمانش به امام گفت: دستم خالی است و جرمم سنگین.
شاید همینطور که میگفت "یاحسین" میگریست.
امام پذیرفتند!
به همین راحتی و بخشیدند!
و خدا هم بخشید و آنقدر حر را بخشید که شهادت در کربلا را نصیبش کرد؛
آن هم در واپسین لحظات.
بیاید در این لحظات کفشهایمان را به گردن آویزیم.
به #امام_زمان ع بگوییم که جرممان هنوز باقی است و دستمان خالی !
بیایید بگوییم"ببخش آقا"
و بعد قسمش بدهیم؛ بفاطمة...
اگر ببخشد همه چیز تمام است؛
خدا هم خواهد بخشید.
به همین راحتی.
♡ #ʝѳiɳ ↴
➣|•°@mahdavion_1400•°