#یک_جرعه_کتاب
📚دو قدم تا صبح
📌شک نکن...
حجت الاسلام اعتمادیان نقل می کنند زمانی که برای تبلیغ به انگلستان رفته بودم با خانمی آشنا شدم که حادثه ی عجیبی برایش اتفاق افتاده بود.می گفت: من مسیحی بودم،روزی جوانی به خواستگاری ام آمد که مسلمان و شیعه بود و تنها شرط ازدواجش هم را شیعه شدن من مطرح کرد.من هم ابتدا فرصتی خواستم تا پیرامون اسلام و تشیع تحقیق کنم.آن جوان که پزشک هم بود خیلی مرا در این زمینه یاری کرد.مسائل بسیاری برایم حل شد جز طول عمر #حضرت_بقیه_الله (عجل الله تعالی فرجه) که واقعا برایم قابل تصور نبود،بالاخره شیعه شدم و زندگی را با همسرم آغاز نمودم.پس از سالها تصمیم گرفتیم به حج برویم،به محض ورود به مسجدالحرام با اولین نگاه به کعبه حال عجیبی بر من عارض شد که واقعا توصیف شدنی نیست. در سرزمین منی همسرم را گم کردم.به زبان انگلیسی از هرکسی آدرس یا نشانه می پرسیدم کسی نمیتوانست مرا راهنمایی کند.خسته شدم و در گوشه ای با اضطراب نشستم، ساعت ها گذشت و نزدیک غروب شد.نمی دانستم چه کنم که ناگهان مردی در مقابلم ایستاد و به زبان انگلیسی حالم را پرسید و فرمود: بلند شویم و باهم برویم رمی جمرات،الان وقت می گذرد.من دنبال ایشان راه افتادم،در میان انبوه جمعیت،ما به راحتی اعمال را انجام دادیم،آن گاه در زمانی اندک مرا به چادرمان رساند.من خیلی تعجب کرده بودم چون میدانستم راه زیادی را باید طی می کردیم. ایشان هنگام خداحافظی فرمود: وظیفه ماست که به محبان خویش رسیدگی کنیم، در طول عمر ما نیز شک نکن، سلام مرا به دکتر(شوهرت) برسان.
💠تمنای وصال ✨صفحه 107
🌹تعجیل درفرج #صلوات🌹
Join⤵️
✅ @mahdawiat_ir