12.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان
#کودکانه
#داستان_کودکانه
#عیدانه
#ارسالی
علی رضا نیک نژاد👌👌👌
نوروز مبارک❤️❤️
📆 سوم فروردین ۱۴۰۱خورشیدی
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
12.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان
#کودکانه
#داستان_کودکانه
#ارسالی
نورا رضایی👌👌
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان
#کودکانه
#داستان_کودکانه
#ارسالی
علیرضا نیک نژاد👌👌
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
#داستان
#کودکانه
#داستان_کودکانه
#میلاد_امام_حسن_مجتبی
روز پانزدهم ماه رمضانِ سال سوم هجری قمری بود؛ یعنی دُرست هزار و چهار صد و بیست و یک سال قبل.
در این روز، در شهر پیامبر صلی الله علیه و آله مدینه، کودکی به دنیا آمد که یک دنیا شادی و خوشحالی را به مردم شهر بخشید.
این شادی، به خاطر تولد اولین نوه پیامبر صلی الله علیه و آله بود. امام علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام ، پدر و مادر این کودک هم خیلی خوشحال بودند و لبخندْ مهمان لب های شان گردیده بود و می خواستند مژده این تولد را هرچه زودتر به پیامبر بدهند.
وقتی خبر به پیامبر رسید، بسیار شاد شدند و به سوی خانه دخترشان رفتند. وقتی وارد خانه شدند، نوزاد را درون قنداقه سفید گذاشته و نزد پدربزرگ آوردند، پدربزرگ کودک را بغل کرد او را بر سینه اش چسبانید و بوسید.
نام کودک زیبای شهر مدینه، از طرف خداوند «حسن» گذاشته شد. بچّه ها، خوبه بدونید که این اسم تا آن زمان، روی هیچ کس گذاشته نشده بود.
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
#داستان
#کودکانه
#داستان_کودکانه
#داستان_عیدفطر
عزیزان من ما یک ماه مهمون خدا هستیم، تا اینکه روز عید از راه میرسه. تو این روز که جشن همه مسلمانان هست شیطان روزه میگیره❤️
👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇
خدا به همه مسلمانان فرموده ماه رمضان را روزه بگیرند اما بعد از یک ماه روزه داری عید فطراز راه می رسد و این عید روزی است که خداوند به بندگان خودش وعده جایزه و پاداش داده است.
در این روز همه ی مسلمان ها خیلی خوشحال و شاد هستند چون توانستند ماه رمضان را روزه بگیرند و امروز می خواهند از خدای بزرگ و مهربان شان جایزه بگیرند. در این روز خدا به بندگان خود گفته روزه نگیرند و غذا بخورند و آب بنوشند یعنی روزه را حرام کرده است.
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
#داستان
#کودکانه
#داستان_کودکانه
#سلام_کردن
#بخش_اول
بچههای گلم! سلام یکی از نامهای خداست که برای همه سلامتی میاره. بچه ها سلام کردن به همدیگه و بزرگترها خیلی اهمیت داره.. کافیه بگید و سلام کردن رو یاد بگیرید و بدونید که در همیشه و هر جا سلام کردن باعث دوستی و مودت میشه.
👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇
مینا خیلی خجالتی بود و هر وقت با مادرش به میهمونی میرفت یا پشت مادرش قایم میشد و یا از اول تا آخر میهمونی یه گوشه مینشست و نه با کسی حرف میزد و نه چیزی میخورد. حتی با بچه های دیگه بازی هم نمیکرد و هر وقت هم کسی به خونه اونا میومد ، مینا میدوید و تو اتاقش قایم میشد و کم کم مینا بزرگتر شد و باید به مهدکودک میرفت.
اون روز صبح ، مادر مینا لباس قشنگی به تنش کرد و یه روسری قشنگ و گلدار هم براش آورد و دست مینا رو گرفت و به مهدکودک برد. بچه ها مشغول بازی بودن و میخندیدن و شاد بودن اما مینا یه گوشه ساکت و تنها ایستاده بود. خانم مربی اومد و با مهربونی بچه ها رو صدا زد تا با هم به کلاس برن ، بچه ها با سر و صدا و خوشحالی به سمت کلاس رفتن اما کسی از مینا برای رفتن به کلاس دعوت نکرد.
مینا که خیلی ناراحت شده بود....
#ادامه_دارد
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
#داستان
#کودکانه
#داستان_کودکانه
#سلام_کردن
#بخش_دوم
👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇
مینا خیلی ناراحت شده بود و فکر میکرد که هیچ کس دوسش نداره که یه دفعه متوجه شد خانم مربی کنارش ایستادست. مینا سرش رو بلند کرد و خانم مربی رو دید ، خانم مربی گفت: دخترم ، چرا این جا ایستادی؟ مینا که خجالت میکشید ، جوابی نداد. خانم مربی لبخندی زد و پرسید: از این که تنها موندی ناراحتی؟ مینا فقط سرش رو تکون داد اما جوابی نداد. خانم مربی گفت: خوب اگه میخوای تنها نمونی باید با بقیه بچه ها حرف بزنی. مینا زیر لب جواب داد: خجالت میکشم. خانم مربی با مهربونی گفت: کارای خوب که خجالت نداره ، آدم باید از انجام کارای بد خجالت بکشه و حرف زدن و بازی کردن با بچه ها کار خوبیه.
مینا گفت: آخه چه جوری؟ من که از اول با بچه ها حرف نزدم ، چطوری حرف بزنم؟ خانم مربی گفت: با یه کلید. مینا که خیلی تعجب کرده بود..
#ادامه_دارد
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
#داستان
#کودکانه
#داستان_کودکانه
#سلام_کردن
#بخش_سوم
👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇
مینا پرسید: کلید؟ خانم مربی جواب داد: یه کلید زیبا و مهم که میتونه درهای دوستی رو باز کنه. مینا ذوق زده گفت: چه خوب ، چقدر دلم میخواد اون کلید رو داشته باشم. بعد دستش رو جلوی خانم مربی دراز کرد و گفت: میشه اون کلید رو به من بدین؟ خانم مربی خندید و دستی به صورت مینا کشید و گفت: اون کلید رو نمیشه دید باید اسمشو گفت تا درهای دوستی باز بشن ، اسم اون کلید سلامه. سلام کلیدیه که در دوستی ها رو باز میکنه. همین که مینا حرف خانم مربی رو شنید ، یاد کار همیشگی خودش افتاد که به هیچ کس سلام نمیکرد و متوجه شد چقدر کارش اشتباه بوده و پس به سمت کلاس رفت و خانم مربی هم دنبال مینا رفت. مینا چند ضربه ای به در زد و اون رو باز کرد و داخل کلاس شد. بچه ها با تعجب بهش نگاه میکردن و مینا لبخندی زد و بلند گفت: سلام. یه دفعه همه بچه ها با هم گفتن: سلام. مینا به صورت های شاد و زیبای دوستاش نگاه میکرد و خوشحال بود که تونسته بود دوستای خوبی پیدا کنه.
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
#داستان
#کودکانه
#داستان_کودکانه
#عرفه
سلام به گلهای بهشتی و دوست داشتنی عزیزان من
در روز عرفه هر کسی که دعا کنه دعاش مستجاب میشه، پس چه خوبه که شما فرشتههای آسمانی در این روز با دستهای کوچولوتون دعا کنید که آقامون امام زمان هر چه زودتر ظهور کنه.
👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇
عده زیادی از مسلمانان برای زیارت خانه خدا ـ کعبه ـ راهی مکّه می شوند. مکّه یکی از شهرهای کشور عربستان است که کعبه در آن جا قرار دارد. به کسانی که به مکّه می روند، اگر در ماه ذی الحجه که یکی از ماه های قمری است، باشد، حاجی می گویند.
این سفر که سفر حج نام دارد، شیرین ترین سفر دنیاست و واجب است که حاجیان برنامه ها و کارهایی را انجام دهند. روز عرفه هم نهمین روز از ماه ذی الحجه است که اعمال مخصوص خودش را دارد. حاجیان در این روز در سرزمینی نزدیک شهر مکّه، در بیابانی نزدیک شهر مکّه به نام «عرفات» دور هم جمع می شوند و خدا را عبادت می کنند. روز عرفه، روز دعا و نماز و راز و نیاز با خداست، روز بخشیده شدن گناهان است.
عزیزان من ما رو، هم از دعا خودتون بهره مند کنید.(التماس دعا)
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
#داستان
#کودکانه
#داستان_کودکانه
#نامگذاری_حضرت_زینب
بچهها میدونید چرا حضرت زینب رو زینب (س) گذاشتند؟!
معمولا فامیل اسم بچهها رو میذارن، حتی اگه به نحوه نام گذاری انبیا توجه کنید، پدر و مادرشون نامشون رو میگذاشتن.
اما قضیه نامگذاری معصومین (علیهم السلام) کلا فرق میکنه. خداوند ایشان رو نام گذاری کرده.
وقتی حضرت زینب (سلام الله علیها) وقتی به دنیا اومدند، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) او را خدمت حضرت علی آوردند و گفتند: این مولود را نام گذاری کنید.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: من بر رسول خدا (صل الله و علیه و آله) سبقت نمی گیرم و حضرت رسول (صل الله و علیه و آله) به مسافرت رفته بودند.
چون سه روز گذشت و آن حضرت از سفر آمدند، حضرت علی (علیه السلام) عرض کردند: یا رسول الله، خدای متعال دختری به ما عطا فرموده، نامی برای او تعیین فرمایید.
حضرت فرمودند: من از خدا پیشی نمی گیرم. جبرئیل نازل شد و سلام خداوند را به پیامبر رسانید، و عرض کرد: خداوند نام این کودک را «زینب» گذاشته است
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
#داستان
#داستان_کودکانه
#داستان_حضرت_اامالبنین_(س)
#اسم را با احترام صدا بزنیم.
👇👇👇🌸🌸🌸👇👇👇
خانم امالبنین احترام خیلی زیادی برای بچههای حضرت فاطمه قائل بود. به پسرهای خودش هم همیشه میگفت به حسن و حسین و خواهراشون احترام بذارن؛ مثلا وقتی سر سفره مینشستن و امالبنین میخواست برای هرکس غذا بکشه، اول برای برای بچههای حضرت فاطمه غذا میکشید
به خاطر همین بچههای خودش هم که با بچههای حضرت فاطمه برادر و خواهر بودن، به جای اینکه مثلا صداشون کنن داداش یا خواهر، اونها رو خیلی با احترام صدا میکردن؛ مثلا حضرت عباس امام حسین را «آقای من!» صدا میکرد. با وجودی که خیلی باهم صمیمی بودند، ولی اونقدر مودبانه رفتار میکرد که حتی ایشان رو به اسم هم صدا نمیکرد
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3
#داستان_کودکانه
حلول ماه ربیع مبارک
🔻🔻🔻
در یک دهکده کوچک، شبهای طولانی و تاریکی بود. بچهها همیشه آرزو میکردند آسمانشان روشنتر و پر از نور باشد. یک شب، وقتی همه در خواب بودند، بادی نرم وزید و بوی خوشی را به روستا آورد.
صبح که شد، بچهها دیدند درختان لبخند میزنند و گلها با رنگهای تازه شکوفا شدهاند. پیرترین فرد دهکده گفت:
«این نشانه شروع ماهی پر از شادی است؛ ماهی که در آن نور و مهربانی به زمین آمده است.»
بچهها پرسیدند: «یعنی چه اتفاقی افتاده؟»
پیرمرد پاسخ داد: «ماه ربیع آمده است؛ ماهی که آغاز جشن دلهاست. در این ماه باید چراغ شادی را در دلهایمان روشن کنیم.»
همه باهم تصمیم گرفتند کارهای خوب انجام دهند. یکی نانش را با دوستش تقسیم کرد، دیگری به پرندهای که بال زخمی داشت کمک کرد، و یکی هم خانهاش را با گلهای تازه تزئین کرد.
شب که دوباره رسید، دهکده روشنتر از همیشه شد. نه به خاطر چراغها، بلکه چون دلهایشان پر از نور شده بود.
از آن روز به بعد، هر سال وقتی ماه ربیع میآمد، بچهها میدانستند که باید با مهربانی و کارهای خوب، چراغ شادی را روشن کنند.
🍃🍃🌸🌸🍃🍃
👈به کانال مهد تدبر قرآن و کودک بپیوندید🔰🔰
https://eitaa.com/joinchat/4064804916C722931aaf3