#رمان
#داستان_ظهور
#قسمت_بیست_و_سوم
امام یکی از یاران نزدیک خود را به عنوان فرماندار مکّه و جانشین خود معیّن می نماید و دستور حرکت به سوی مدینه را صادر می کند.(1)
لشکر به سمت مدینه به پیش می رود.
هوا خیلی گرم است و کم کم تشنگی بر همه غلبه می کند.
من که خیلی تشنه هستم و در این فکرم که چگونه در این بیابان خشک، آب پیدا کنم. آیا تو هم تشنه شده ای؟
امام تشنگی و گرسنگی یارانش را می بیند، دستور می دهد تا لشکر در وسط بیابان منزل کند.
اینجا یک بیابان خشک است، نه آبی، نه گیاهی ! فقط عطش است و گرمای سوزان صحرای حجاز !
آن طرف چه خبر است؟ چرا همه نگاه ها متوجّه آنجا شده است؟
✍️ داستان ظهور/ مهدی خدامیان آرانی
❁┄┅•|•⊰❁〇⃟:❁⊱•|┅┄❁
1- الإمام الصادق علیه السلام : «یستخلف منها رجلا من أهله»: بحار الأنوار ج 53 ص 11.
🌐مرکز مجازی مهدویت
🌷 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄🌷
🆔 http://eitaa.com/mahdi313com