eitaa logo
نوشته‌های مهدی جمشیدی
10.2هزار دنبال‌کننده
23 عکس
7 ویدیو
5 فایل
۱. نویسنده‌ و محقق فرهنگ هستم. ۲. تنها رسانه‌ی رسمی‌ و معتبری که مواضعم در آن منتشر می‌شود، این کانال است. ۳. مسئولیت مواضعم، بر عهده‌ی خودم است، نه هیچ نهاد یا جریانی، و درج عناوین حقوقی را در کنار نامم تأیید نمی‌کنم. ۴. گاهی اینجا را می‌بینم: @Seirurat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻قایق کاغذیِ روشنفکریِ تمامیّت‌خواه: اخلاق به‌عنوان پلۀ اضطراری 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. گفتگوی آقای حاتم قادری با آقای بیژن عبدالکریمی، در لحظه‌ای که در انتظار شنیدن پاسخ‌ها و دفاع‌های ایشان بودیم، قطع شد؛ البته نه از سوی حاکمیّت، بلکه از سوی خودش. عبدالکریمی، به اقتضای گفتگویی که طرف مقابلش، یک روشنفکرِ متعلّق به جریان مخالف حاکمیّت بود، به نقد منطق و مبنای روشنفکران پرداخت و اشاراتی نیز به قادری داشت. قادری، شاید مَثَل اعلای همان روشنفکرانی بود که عبدالکریمی، چندین سال است که زبان انتقادی‌اش را به روی‌شان گشوده است، اما روشن است که مخاطبش، نوعی از شخصیّت روشنفکری در دوۀ پساانقلاب است و نه شخص قادری. عبدالکریمی، خودش به جریان روشنفکری تعلّق دارد اما روشنفکری، ماهیّتی به‌شدّت پیوستاری دارد. به‌هرحال، این بار مواجهه در درون جریان و جبهۀ روشنفکری بود و یک روشنفکر، روشنفکر دیگر را خطاب قرار داد تا نشان بدهد که در این پهنۀ معرفتی، دیگرانی نیز هستند که به گونه‌ای دیگر می‌اندیشند. عبدالکریمی، چاره را در تقابل‌های نفی‌مدار و تمامیّت‌خواهانه نمی‌بیند و می‌خواهد در میانۀ همۀ امکان‌ها و امتناع‌های عینی، مسیری بیابد که تلاطم و تکانه نیافریند و جامعه را از چاله به چاه نیفکند. او چون هویّتی مستقل و درون‌زاد دارد و حجّتش را در جایی بیرون از اندیشه‌اش جستجو نمی‌کند، می‌تواند به روشنفکریِ برانداز و بحران‌زاد و مطلق‌بین بتازد و واقعیّت‌ها و عینیّت‌هایی را پیش روی دیدگان این لایه از روشنفکری بنشاند که آشکارا، مبطل استدلال‌های تخیّلی آنهاست. نزاع او با اینان، واقعیّت‌بنیان و اینجایی است، نه سهم‌خواهانه و مصلحت‌اندیشانه. او به‌خوبی می‌داند که چهارچوب‌شکنی و ساختارستیزی، حاصلی جز غلتیدن به آشوب و اغتشاش و بحران و ویرانی ندارد و فردایی که روشنفکریِ جزمیّت‌زده و همیشه‌مخالف وعده می‌دهد، هرگز فرا نخواهید رسید. [دوم]. و اما قادری. او در دهۀ هفتاد و در همنوایی با جبهه و جریان اصلاحات، برخاست و نامش بر سر زبان‌ها افتاد، اما او حتی در آن زمان نیز آنچنان خویشتنِ معرفتی و غایاتِ روشنفکری‌اش را شاذ و شدید و بیرون‌زده تعریف کرد که هیچ‌گاه، جدّی انگاشته نشد. می‌شد به‌روشنی دریافت که نقدها و گفته‌ها و مواضع وی، کارکردی جز ساخته‌وپرداخته‌کردن یک هویّت تقابلیِ ساختارشکن ندارد و نمی‌تواند هیچ مسیر و معبری را بگشاید. بنابراین، فقط می‌توان او را خواند و شنید و بس. تفکّر وی، امکانی برای تحقّق ندارد؛ چون نسبتی با واقعیّت ندارد. او یک قایق کاغذی ساخته بود که به کار بازی ساده‌سازانۀ روشنفکری می‌آمد و نه یک طرح فاخر و عینی که بتواند واقعیّت را دگرگون کند. قادری نشان داد که با ریشه‌ها و بنیان‌ها، سرِ ستیز دارد و منطقش، بر نفی و تصادم و تضاد و اصطکاک استوار است و می‌خواهد همۀ داشته‌ها و اندوخته‌های تاریخی را بسوزاند. روشن است که چنین اندیشه‌ای، بی‌بدنه و بد اقبال می‌ماند و در عمق مهجوریّتِ نظری و اجتماعی، روزبه‌روز، بر غلظت و نفی‌پایه‌گی‌اش افزوده می‌شود، اما همچنان به آن اعتنا نمی‌شود. حادشدگی و غلیان انفجاری، همیشه مخاطب‌ساز نیست. بااین‌حال، او بر همین مدار اندیشید و به اکنون رسید. اکنونِ او، تکرار همان گذشتۀ ناپخته و بی‌حاصل است؛ او همان اندیشه‌های دهه‌های هفتادی خویش را تکرار می‌کند و می‌کوشد چهارچوب نظریِ منسوخ و معیوبش را برای ارائۀ توضیح معرفتی، مطرح کند. این اندیشه، نه در گذشته از کفایت تبیینی برخوردار بود و نه اکنون چنین بضاعتی دارد. [سوم]. پس از چالش‌گریِ عبدالکریمی، قادری دچار عصبیّت و برانگیختگی شد و عنان از کف داد، اما برای نهفتن و پوشاندن این حالت انفعالی، فرار به جلو کرد؛ او می‌خواست از موقعیّت انقباضی بگریزد و دستاویزی بهتر از اخلاقِ گفتگو نداشت. او نمی‌توانست از خودش دفاعِ استدلالی کند، پس باید عبدالکریمی را متهم به تندی و غلظت و بی‌اخلاقی می‌کرد تا هم بگریزد و هم آبرو و اعتبارش را حفظ کند. ادبیات عبدالکریمی، در سطح گفتگوهای رایج بود و حاجت به عذرخواهی نداشت، اما مسأله این بود که وی توانسته بود قادری را از غار تخیّلات روشنفکرانه‌اش بیرون بیاورد و تازیانۀ واقعیّت‌ها و امکان‌ها را بر تنِ طرح وی بنوازد. این نواختنِ بی‌پروا همان و گریختنِ ناموجّهِ قادری از معرکۀ گفتگو، همان. قادری از اخلاق به‌عنوان پلۀ اضطراری استفاده کرد، اما مخاطب می‌فهمد که او از آتشِ استدلال‌هایی گریخت که به جانِ قایق کاغذی‌اش افتاده بود. طرح قادری، نه‌فقط بیگانه با حقیقت و آرمان است، بلکه حتی با واقعیّت و امکان نیز سرِ ستیز دارد؛ این طرحِ غیرقابل‌دفاع، تنها در موقعیّتی می‌تواند بیان شود که یک‌سویه باشد یا در آن سو، طرحی نشسته باشد که همگون و مشابه باشد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
در محضر حکیم انقلابی-2.pdf
508.1K
🖇 دوستانی که خاطرۀ نخست را خواندند، بسیار همدلی کردند و بر سرِ شوق آمدند. گویا جزئیّاتی در میان بود که اغلب، از دیده‌ها پنهان مانده بود. بزرگان، نه‌فقط درس و بحث‌شان، بلکه حتی دقایق زندگیِ عینی و روزمرّه‌شان، سرشار از لطایف و حقایق است. دو صد لعنت بر لیبرال‌های ایرانی که میان بخش‌هایی از جامعه و ایشان، فاصله افکندند و با شبهه و دروغ و تحریف نسبت به ایشان، بدفهمی ایجاد کردند. در تمام دورۀ پساانقلاب، هیچ‌کس همچون او، فکر غنی و فاخر و متقن دربارۀ نقد التقاط و لیبرالیسم و در دفاع از اسلامِ سیاسی و تفکّر اصیلِ اسلامی تولید نکرد. او یکه‌تاز بود و همچنان نیز کسی توان برابری با وی را ندارد. یگانه‌ و بی‌مثال بود، اما قدر و منزلتش دانسته نشد. اندیشۀ او، مکمّل و متمّمِ مطهری است. آثارش، مستحکم‌ترین و مطمئن‌ترین سنگر فکری است که می‌توان به نسل جوان توصیه کرد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗒 کنشگری علامه مصباح(۱): موقعیت‌مندی مواضع 🖇 در مجتمع فرهنگی سرچشمه @sarcheshmeh_nour
12.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗒 کنشگری علامه مصباح(۲): استدلال و آ‌ن‌گاه روایت 🖇 در مجتمع فرهنگی سرچشمه @sarcheshmeh_nour
◽️ آیت‌الله مصباح و مواجهه با تجدّدخواهان ایرانی ✍️ نوشتاری از عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه؛ 🔺 به مناسبت سالگشت ارتحال آیت الله مصباح یزدی(ره) 🔹 آیت‌الله مصباح یزدی با وجود هجمه‌های رسانه‌ای و حملات جریان لیبرالیسم ایرانی، به تداوم تفکر چالشی و انتقادی خود ادامه داد، هرچند که این تنهایی او را در برابر حملات بی‌دفاع کرد. ➖ جالب اینکه پس از پایان‌یافتن یا تضعیف‌شدن جریان رسانه‌ای تجدّدی، پاره‌ای از نیروهای انقلابی که شناخت درست و عالمانه‌ای از نظریۀ سیاسی و اجتماعی آیت‌الله مصباح نداشتند، همان مسأله‌ها و پاسخ‌های تجدّدی را دربارۀ او تکرار کردند. 🔴 این وضعیت نشان‌دهنده ضعف نظری این جریان و قدرت رسانه‌ای آن‌هاست که با تکرار مواضع کلیشه‌ای، به تخریب آیت‌الله مصباح پرداختند. 🔍 ادامه را بخوانید👇 🌐 iict.ac.ir/mesbaah-2 سایت I ایتا I بله I آپارات I اینستاگرام 🆔 @iictchannel
تولید علوم انسانی اسلامی.mp3
15.42M
🔻درس‌گفتار: تولید علوم انسانی اسلامی به روایت علامه مصباح 🖇کانال دفتر ارتباطات فرهنگی: @difqom https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
منزلت مردم در منطق آیت‌الله مصباح.pdf
829.4K
🗒 در این جزوۀ مختصر، می‌توانید بی‌واسطه و دقیق، با موضع علامه مصباح دربارۀ مردم و مردم‌سالاری و جمهوریّت آشنا بشوید. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
مقاومت فکری در تجربۀ علامه مصباح .mp3
27.14M
🔻درس‌گفتار: مقاومت فکری در تجربۀ علامه مصباح (با روشنفکریِ سکولار چه کنیم؟) 🖇به اهتمام مرکز آموزش‌های آزاد مؤسسۀ امام خمینی https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
نوشته‌های مهدی جمشیدی
🗒 در این جزوۀ مختصر، می‌توانید بی‌واسطه و دقیق، با موضع علامه مصباح دربارۀ مردم و مردم‌سالاری و جمهو
🗒 شرح و توضیح جزوه‌ی «مردم در منطق آیت‌الله مصباح» را در اینجا ببینید که نشستی انتقادی با حضور جمعی از طلاب و دانشجویان در قم است: https://www.aparat.com/v/ngCB3 🖇 همچنین: https://B2n.ir/k84602
18.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗒 کنشگری علامه مصباح(۳): مطهری پیشاانقلاب، مصباح پساانقلاب 🖇 در مجتمع فرهنگی سرچشمه @sarcheshmeh_nour
18.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗒 کنشگری علامه مصباح(۴): مداقه‌ی نظری، مدارای عملی 🖇 در مجتمع فرهنگی سرچشمه @sarcheshmeh_nour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗒 کنشگری علامه مصباح(۵): سکوت حوزوی، سکولاریسم حکومتی 🖇 در مجتمع فرهنگی سرچشمه @sarcheshmeh_nour
نوشته‌های مهدی جمشیدی
https://B2n.ir/r49132
🔻طرحی برای تدبیر ساختار فرهنگی: تجربۀ مواجهه با مسأله‌ای در عمق جامعه 🖊مهدی جمشیدی ۱. پس از آن‌که رهبر انقلاب، مسألۀ «بازسازی انقلابیِ ساختار فرهنگی» را مطرح کردند، بنده به‌عنوان محقّقی که بیش از یک دهه است در زمینۀ «نظریۀ فرهنگیِ متفکّران مسلمان» کار می‌کنم و مطالعاتم معطوف به حوزۀ «علم اجتماعیِ اسلامی» است، تصمیم گرفتم که به این مسألۀ عینی بپردازم. در مراحل آغازین، ابهام‌های مهمی در میان بودند و نمی‌دانستم باید از کدام نقطه شروع کنم و مسأله را بر اساس چه نقشه و قالبی بگشایم. چندی که گذشت، در اثر تأمّلات و مطالعات جدّی، ذهنم روشنی یافت و توانستم به درک واضحی از مسأله دست یابم. این مسأله، از همان ابتدا، دستخوش یک برداشت نادرست نیز شده بود و آن عبارت از این بود که برخی تصوّر کردند که مقصود از تعبیر بازسازی انقلابیِ ساختار فرهنگی، تجدیدنظر در «نهادهای فرهنگی» است و اشاره به ساختار، به معنی پرداختن به نهادهای فرهنگی است، اما پس از این، رهبر انقلاب تصریح کردند که مقصودشان، «ذهنیّت فرهنگیِ مردم» است؛ یعنی ذهن مردم، به‌مثابه یک ساختار درونی و نامحسوس است که اینک باید در چهارچوب ارزش‌های انقلابی، بازسازی شود. ریشۀ شکل‌گیری مسأله نیز این بود که در اثر برخی تحوّلات معرفتی و دست‌کاری‌های شناختی در دهه‌های گذشته، لایه‌هایی از جامعه دچار واگرایی‌هایی هویّتی شده‌اند و این امر درونی به واسطۀ سبک زندگی – که جنبۀ بیرونی و عینی دارد – آشکار شده است. ازاین‌رو، باید ذهنیّت فرهنگیِ مردم را به همان ارزش‌های نخستین باز گرداند و هویّت اصیل اسلامی و انقلابی را بازتولید کرد. ۲. چنان‌که جستجوهایم نشان می‌دهند، اثری که نگاشته‌ام، تنها اثر در این باره است و همچنان این مسأله، با پاسخ معرفتی و علمی مواجه نشده است. فضای علوم اجتماعی و فرهنگی در جامعۀ علمی ما، چندان به این قبیل مطالعات عینی که جنبۀ کلان و سیاستی دارند، نزدیک نیست و دغدغه‌های دانشگاهی و شخصی را ترجیح می‌دهد؛ دغدغه‌هایی که برآمده از مسأله‌های جزئی یا حتی غیرواقعی هستند و نسبتی با آنچه که در جامعه می‌گذرد، ندارند. یکی از دلایل بومی‌نشدن علوم اجتماعی و فرهنگی در جامعۀ ما، همین فاصله‌گیری و گسستگی است. این در حالی است که باید اندکی پس از مطرح‌شدن این مسأله در سال ۱۴۰۱، نیروهای فکری به آن می‌پرداختند و می‌کوشیدند از چشم‌انداز‌های مختلف، پاسخ‌هایی را برای آن ساخته‌وپرداخته کنند. وقتی دانشگاه‌ها و پژوهشگاه، درگیر عینیّت نباشد و علوم اجتماعی به کالای تجاری و سبب‌سازِ منزلت صوری تبدیل شود، چنین وضع ناخوشایندی پدید می‌آید. ۳. در این اثر، از مباحث مفهومی و نظری دربارۀ فرهنگ و بازسازی انقلابیِ ساختار فرهنگی، آغاز شده و آن‌گاه به ریشه‌ها و زمینه‌ها پرداخته شده است؛ به‌طوری‌که به تاریخ فرهنگی در دورۀ پساانقلاب، اشاره شده و علل ظهور آفتِ زاویه‌دارشدن ذهنیّت‌ها برشمرده شده‌اند. پس به‌عنوان زیربنای مطالعه، هم به جنبۀ نظری و معرفتی پرداخته شده و هم به جنبۀ عملی و عینی. در این میان، یک چهارچوب بینشی که مقاومت فرهنگی نام نهاده شده، تحلیل شده است که نشان می‌دهد ما به‌عنوان جامعه‌ای که خود را ذیل و در سایۀ عالَم تجدّد تعریف نمی‌کنیم، چه نسبتی با روند جهانی‌سازی و تهاجم فرهنگی برقرار کرده‌ایم و چه غایات متفاوتی داریم. همچنین به مجموعه‌ای از چالش‌های فرهنگی نیز اشاره شده‌ است که تعیین‌کننده و ریشه‌ای هستند و باید آنها را مولّد و خاستگاه پدید آمدن شکاف‌ها و گسست‌ها در ذهنیّت اجتماعی بدانیم. در نهایت نیز، سلسله‌ای از تدابیر و راهکارها برشمرده شده‌اند که هم معطوف به ساختارهای رسمی هستند و هم معطوف به کارگزاران فرهنگی در عرصۀ غیررسمی. این تجویزها و توصیه‌ها، تا حد زیادی، نوآورانه هستند و می‌توانند در مقام راهبردپردازی، به کار گرفته شوند. ۴. در عین حال، باید اظهار ناخشنودی کنم که پس از انتشار این اثر در ماه‌های نخست امسال، تاکنون هیچ‌یک از نهادهای فرهنگی از آن استقبال نکرده‌اند و نشست و گفتگو و نقادی و مباحثه‌ای را دربارۀ آن سامان نداده‌اند. این امر برای یک محقّق، تلخ و تأسف‌بار است. شورای عالی انقلاب فرهنگی که باید خودش عهده‌دار انجام چنین مطالعه‌ای می‌شد، نه‌فقط چنین نکرد، بلکه پس از انتشار این اثر هم واکنشی نشان نداد. همچنین سازمان تبلیغات اسلامی نیز که در این زمینه، نقش‌آفرین است و باید برای مواجهه با آن، سیاست و تدبیر اندیشه کند، واکنشی نشان نداد. روشن است که این اثر می‌تواند موجبات پیشروی اجتماعیِ نهادهای فرهنگی را فراهم سازد و برای آن، مقدّمۀ تدوین نقشۀ راه باشد، اما افسوس نگرش‌های دیوان‌سالارانه و بسته و غیراجتماعی، سبب در انزوا ماندن و غبارگرفتگی مطالعاتی از این دست شده است. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
،،،،، امام خمینی: توقع نداشته باشید که همۀ زن‌ها با شما موافق باشند؛ هستند کسانی‌که نمی‌توانند مسائل اسلامی را ببینند. آنهایی که کارشکنی می‌کنند اگر مسلمان هستند، از «معاصی کبیره» است، و اگر پایبند به اسلام نیستند و می‌خواهند هرزگی بکنند، «فصل هرزگی» گذشت(صحیفه امام خمینی، ج۱۷، ص۳۶۱). https://virasty.com/Mehdi_jamshidi/1736185560686420187
🔻برگ‌ریزانِ خزان و پریدن از خویشتن 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. تازه‌ترین سروده‌های سالکانۀ استاد عبدالعظیم صاعدی، در دفتری به نام «از خود پیادگان»، جامۀ کتاب به تن کرده‌اند و پیش روی ما نشسته‌اند. دفتری که در سطر سطرش، داستان معانیِ لطیفِ ربّانی و اسرارِ مکتومِ عرفانی به چشم می‌خورد و آنچنان گیرا و دلرباست که تو را با خویش، به شهر رؤیاهای باطنی و ملکوتی می‌بَرد. این‌همه، موقوف بر آن است که دل، مستعد و مایل باشد و دریچه‌هایش به روی صبحِ شهود و شیدایی، بسته نگردد. دل‌های مأنوس با مادّه و اینجا و لذّت و منفعت و غوغا، نصیبی از آن نخواهند بُرد و درک و فهمی از منظر و منزلت آن به دست نخواهند آورد. در این سو، باید اندکی طلب و تمنّا در میان باشد تا کشش و جذبه در آن سو، کارساز افتد و حادثۀ عشق و هجرت رخ بدهد. این‌چنین رخدادی، محتاج آنچنان رخنه‌ای در نسبتِ آدمی با دنیاست؛ وگرنه آدمی از پیلۀ خویش‌تنیدۀ دنیاخواهی و مادّه‌اندیشی و خودمداری، رهایی نمی‌یابد و حیاتش، هم‌سنخ و هم‌سنگ کِرم‌های پیله‌نشین و خاک‌گزین و بیگانه با نور و آسمان خواهد بود. باید اندکی از خویشتنِ این‌جهانی به در آمد و در هوای بی‌خویشتنی، مشق پَر گشودن کرد تا این سطرهای رهایی‌بخش، دلبرانه‌گی‌شان را به رخ بکِشند و پیلۀ مرداب‌گونۀ نفسانیّت را درهم‌بشکنند. اگر چنین شود، آن‌گاه گویا درِ باغِ معنا، به روی آدمی گشوده می‌شود و بضاعتِ بوییدنِ عطرِ شورانگیزِ گل‌های بهشتی، در شامه متولّد می‌گردد. در این حال است که حیات، ماهیّت دیگری می‌یابد و چشم باطن به روی جنبه‌های نهان و نهفتۀ عالَم، گشوده می‌شود. [دوم]. در قطعه‌ای از این دفتر آمده است: «عجب/ عجب سالکِ از خود رسته‌ای‌ست/ پاییز/ سبک/ حتی/ از وزن برگی ...». داستان سلوک، جلوۀ طبیعی نیز دارد؛ طبیعت، بی‌ادّعا و بی‌غوغا، سلوک را تکرار می‌کند و سالکانه، بر مدار بندگی می‌چرخد. همۀ اجزای عالَم، این‌چنین هستند و حق را طلب می‌کنند، اما آدمی دیدۀ خویش را بر این سجده‌های تکوینی می‌بندد و در تلاطم آمالِ پوچ و هیچ، دست‌وپا می‌زند و مجال سیر و گذار در افق عبودیّتِ این اجزای شیفته نمی‌یابد. شاید بیش از همه، این فصل خزان است که سرود سالکانه به گوش جانِ آدمی می‌خواند؛ سرودی تامّ و تمام که نظیری ندارد و هندسۀ وجودی‌اش، بی‌نقص و همچون مَثَل اعلاست. پاییز، فصل برگ‌ریزان است و این ریختن، تهی‌شدن از خویشتن است. در اینجاست که سرّ سلوک، متجلّی می‌شود. این گریز از خویش و بی‌من‌شدگی و دل به طریقِ فنا سپردن و به بی‌وزنی رسیدن، همان اوج حیات سالکانه است. سالک، هرچه دارد در همین بی‌خویشتنی‌اش نهفته است. آن‌که رهیدن از خود نمی‌داند، پریدن را نیز تجربه نخواهد کرد. باید از خویش برید تا به او رسید. آن وصال، نتیجۀ این فراق است. آن وجودِ نوری، این عدمِ ظلمانی را می‌طلبد. پاییز، همۀ این حقیقت قدسی را در ساده‌ترین و زیباترین صورت، عیان می‌سازد و نشان می‌دهد که سلوک، چه ماهیّت و غایت و منازلی دارد. پاییز، فقط یک فصل نیست، بلکه حدیثِ شیدایی و رهایی و بی‌خویشتنی است که ترانۀ گسستن و پریدن را به گوش ما می‌خواند و عبودیّت و عروج را می‌آموزد. باید از خود رستن را در پاییز دید و به سخن فصلِ بی‌برگی، ایمان آورد. باید نوازش نسیمِ سرد را بر پیکر بی‌پیرایۀ برگ دید و زردی و پژمردگی را حس کرد و مرگِ خویشتنِ برگ‌های سالک را دریافت و برگ‌ریزانِ بی‌پروا و باشکوه را به نظاره نشست، تا قلب لرزان و نگران، طعم ایمان و اطمینان را بچشد و به منزل یقین و قرار پا بگذارد. [سوم]. اینک، چندی‌ست که با چشم‌ها و حس و حال دیگری به پاییز می‌نگرم؛ پاییز در نظرم، صاحب‌سخن شده است و قصّۀ سلوک را زمزمه می‌کند. پاییز، مرا در آغوشِ رنگانگ خویش می‌گیرد و گونه‌های اشتیاقِ اشباع‌نشده‌ام را می‌بوسد و دست‌های دلتنگِ پریدنم را سخت می‌فشرد. پاییز، همۀ بی‌خویشتنی‌اش را با من می‌گوید و رازهای دردل‌نهفته‌اش را به گوش من می‌خواند. من اینک، با صدای خش‌خشِ برگ‌های زردِ فتاده بر خاک، از خوابِ درهم‌تنیده با خواب‌های آغشته به خویشتنم بیدار می‌شوم. این آسمانی‌های خاک‌نشین، پرواز را می‌آموزند؛ بیش از پرندگانی که بالِ پریدن دارند. دریافتم که پریدن، بالِ بی‌خویشی و درویشی می‌طلبد و باید در خویش شکست تا به او پیوست. باید خود را به دست صیقلِ بادِ تهذیب‌گر و سالک‌پرورِ پاییز سپرد تا خویش، فرسوده و زدوده شود و آن‌گاه از شاخۀ تعلّقات و عادات و روزمرّگی‌ها و خواستن‌ها و تمنیّات رها شد و پرواز را تجربه کرد. سرّ پریدن، بی‌وزنی است و بی‌وزنی، حاصل بی‌خودی‌ست. می‌توان بی‌بال پرید و لحظه‌های پُرنوسانِ سقوط در دامانِ زمینِ بی‌خویشتنی را چشید. 🖇 نسخه‌ی کامل کتاب را در اینجا بخوانید: https://eitaa.com/saedi_rahrovan/135