eitaa logo
نوشته‌های مهدی جمشیدی
11.7هزار دنبال‌کننده
18 عکس
30 ویدیو
3 فایل
۱. نویسنده‌ و محقق در زمینۀ فرهنگ هستم. ۲. تنها رسانۀ رسمی‌ و معتبری که مواضعم در آن منتشر می‌شود، این کانال است. ۳. مسئولیت مواضعم، بر عهدۀ خودم است، نه هیچ نهاد یا جریانی. ۴. درج عناوین حقوقی را در کنار نامم تأیید نمی‌کنم.
مشاهده در ایتا
دانلود
🗒 منطق مواجهه استاد مطهری با گفتمان شبهه (مطالعه موردی التقاط مارکسیسم با اسلام) نوع مقاله: مقاله پژوهشی نویسنده: مهدی جمشیدی چکیده: تجربه تقابل مرتضی مطهری با جریان مارکسیستیِ الحادی و التقاطی در دهه‌های چهل و پنجاه شمسی یکی از برجسته‌ترین و نیرومندترین تجربه‌های رویارویی معرفتی با گفتمان شبهه و تجدد وارداتی و تحمیلی در ایران متأخر بوده است. این تجربه حتی اکنون نیز به‌کار می‌آید و می‌توان درس‌ها و عبرت‌های آن را بازیابی و استخراج کرد و در برابر ایدئولوژی لیبرالیستی به‌کار بست. بااین‌حال چندان ازاین‌منظر به کنش‌گری تاریخی و غنیِ مطهری نگریسته نشده است و اصطکاک‌ها و تضادهای مبتنی بر شبهه، بازنمایی نشده است. تحقیق حاضر قصد دارد ازطریق تحلیل کتابخانه‌ای و اسنادی، شمه‌ای از این تجربه تقابلی و چالشی را به‌تصویر بکشد. واکاوی حاضر نشان داد درس‌آموخته‌های ذیل از مواجهه مطهری با شاخه‌های گوناگون مارکسیسم ایرانی، قابل احصا هستند: «لایه‌بندی اجتماعی درباره خاستگاه اصلی برآمدن شبهه»، «تولد شبهه از طریق تغییر غیرمعرفتی در صورت مسئله»، «سازوکارهای راهیابی شبهه به بافت فکریِ خودی»، «ارجاع شبهه به ریشه‌ها و رگه‌های عمیقِ فلسفی»، «اجتماع شبهه با روایت تقلیل‌گرایانه و گزینشی از دین»، «بضاعت تبدیل‌شدن شبهه به موج اجتماعیِ فزاینده»، «غلبه علت بر دلیل در روند گفتمان‌شدگی شبهه»، «شدت ویران‌گری شبهات التقاطی در مقایسه با شبهات الحادی» و «اصالت مواجهه فکریِ شبهه‌ستیزانه نسبت به مبارزه سیاسیِ محض». کلیدواژه‌ها: مرتضی مطهری، ایدئولوژی مارکسیستی، مکتب اسلام، التقاط، الحاد. 🖇 از اینجا دانلود کنید: https://www.shobhepajouhi.ir/article_219502.html ▪️جمشیدی, مهدی . (۱۴۰۴). منطق مواجهه استاد مطهری با گفتمان شبهه (مطالعه موردی التقاط مارکسیسم با اسلام). مطالعات شبهه‌پژوهی, ۲(۵), ۵-۳۰.
🗒 این کتاب از پژوهش‌های جدید است. چند سال برای تکوین و نگارش آن وقت صرف کردم. تاکنون کسی از این زاویه به علامه مطهری نگاه نکرده. این، نخستین قدم است. از نظریه به سوی نظام حرکت کردم تا به وجه عینی و عملی بپردازم. این اثر، بیشتر از سنخ حکمت عملی است. طرحی است برای نظام‌سازیِ دینی، اما از رهگذر نقادی و ابطال لیبرالیسم. همچون خود علامه مطهری که در همۀ مباحث خویش، دیگری‌ها را به صحنه می‌آورد و نظر خویش را پس از تجزیه و تحلیل رهیافت‌های رقیب و معارض، مطرح می‌کند. در این اثر، سخن نو و حرف متفاوت انقلاب در قلمرو نظام‌سازی بیان شده است. صورت‌بندی بحث، استدلالی است و همه‌چیز، با تکیه بر دلایل معرفتی، نفی و اثبات شده است. به‌گمانم دین می‌تواند در ساحت نظام‌سازیِ اجتماعی، چنین ظهور و هندسه‌ای داشته باشد. من علامه مطهری را به چشم سرنخ دیده‌ام و آن‌گاه مبنا و منطق ایشان را بسط و تفصیل داده‌ام. در این پژوهش، علامه مطهری نشان می‌دهد که همچنان می‌تواند اکنون را توضیح بدهد و به‌مثابه یک اندوختۀ معرفتی، ما را در صف‌آرایی با لیبرالیسم، تجهیز کند. زمانه، زمانۀ لیبرالیسم است و من علامه مطهری را به اکنون و متن منازعۀ کنونی آورده‌ام تا نشان بدهم که او بسیار پیشتر از زمان بود و در گذشتۀ تاریخی، محبوس نمی‌ماند. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻 گفتگو با موضوع: انقلاب دینی، سبعیت تجدّدی (صهیونیسم به‌مثابه امتداد غرب وحشی) 🖇 شبکۀ چهار، برنامۀ سراب ۲۴ خرداد ۱۴۰۴ اینجا ببینید: https://telewebion.com/episode/0x137935bf
🗒 آیت‌الله خامنه‌ای و آیندۀ ایران: قطعیّت‌های تاریخی و تقدیرِ غیبیِ انقلاب مهدی جمشیدی ۱. آیت‌الله خامنه‌ای در بندهای پایانی از دومین پیام تلویزیونی‌اش تصریح کرد: «خدای متعال، ملّت ایران را به‌طور قطع و یقین، پیروز خواهد کرد.» در این عبارت، کلمات «قطع» و «یقین» آمده است که حاکی از «حتمیّتِ تاریخی» است؛ چنان‌که ایشان از آینده، خبر می‌دهد، نه این‌که تحلیل کند و حدس بزند. ادبیاتِ گمانه‌ای و تخمینی، این‌چنین نیست و در آن، اما و اگرهای فراوان به چشم می‌خورد و همه‌چیز، مشروط و وابسته است. ادبیات ایشان، این‌گونه نیست، بلکه به‌صورتی جدّی و محسوس، آمیختۀ با «قطعیّتِ تاریخی» است. نه‌فقط امروز که ایران، درگیر جنگ شده و شاهد رویدادهایی هستیم که چه‌بسا پیش‌بینی نمی‌شدند، بلکه ایشان همواره چنین نظر و موضعی نسبت به انقلاب داشته است. این در حالی است که بسیاری از تحلیل‌گران و اهل فهم و موشکافی، ادبیاتی محتاطانه به‌کار می‌گیرند و شرایط را آنچنان پیچیده می‌شمارند که به خود، جرأت پیش‌بینی‌های محتوم و عام را نمی‌دهند. واقعیّت نیز این است که عالَم علوم انسانی – البته در انگارۀ رایجش و نه در افق قدسیِ علوم انسانیِ اسلامی که از شهود، بهره می‌گیرد – با قطعیّت‌های آینده‌نگرانه، بیگانه است و از آنها پرهیز می‌کند تا اعتبار خود را گرفتار قمارهای معرفتی نکند و واقعیّت‌هایی که از راه می‌رسند، پایه‌های آن را مخدوش نسازند. براین‌اساس، باید پرسید آیت‌الله خامنه‌‌ای از کدام چشم‌انداز و در چهارچوب کدام نظریه و نگاه، به مسألۀ ایران و جنگ آن می‌نگرد که این‌گونه به قطعیّتِ تاریخی، وفادار است؟! اگر پای علوم انسانی در میان نیست، پس چه نوع معرفتی در کار است که ایشان همواره با تکیه بر آن، این‌چنین بی‌پروا و محتوم، سخن می‌گوید؟! ۲. در ماه‌های پایانیِ رو به پیروزی انقلاب اسلامی، علامه مطهری به نوفل‌‌لوشاتو رفت تا با امام خمینی دیدار کند. وی پس از بازگشت، در جمع خصوصِی نیروهای انقلابی تصریح کرد که امام خمینی، یکپارچه ایمان و حتمیّت و قطعیّت شده است و هیچ‌گونه تردید و تزلزلی در ایشان راه ندارد. علامه مطهری می‌گوید با امام خمینی، دربارۀ احتمالات منفی و مُهلکی که ممکن است در برابر انقلاب قرار داشته باشند سخن گفتم. امام خمینی پاسخ داد: «آقای مطهری! انقلاب، محقّقاً پیروز است!» من احساس کردم که باید دوباره تأکید کنم. ازاین‌رو، باز بر روی برآورد‌ها و تخمین‌های سیاسی و امنیتی اصرار ورزیدم، اما امام خمینی در مقابل، دوباره همان جمله را تکرار کرد. من که متحیّر شده بودم، فقط یک گزینه به ذهم خطور کرد و آن، این بود که ایشان از ناحیۀ امام غایب - علیه‌السلام - تأییدی در اختیار دارد که این‌چنین قطعی سخن می‌گوید. ازاین‌جهت، از ایشان پرسیدم: آیا حضرت ولی‌عصر به شما چنین فرمایشی داشته‌اند؟! امام خمینی در مقابل این پرسش، سکوت کرد. این روایت، از جانب کسی است که به‌درستی، عقلِ انقلاب نام گرفته و افزون‌براین، دل و جانش، آمیختۀ با معنا و معنویّت و ملکوت بوده و فهم اشراقی و عرفانی داشته است؛ مطهری، حتّی تحیّرش هم ارزش وصف‌ناپذیر دارد و محل تأمّل و تدقیق است. ۳. اگر منطقِ وجودیِ انقلاب در مقام حدوث، این‌چنین قدسی و ملکوتی بوده، در مقام بقا و دوام نیز از همین منطق، متابعت خواهد کرد. ازاین‌رو، آیت‌الله خامنه‌ای چندین بار نقل کرده که از امام خمینی شنیده است که به ایشان گفته: «آقای خامنه‌ای! من دست غیب و هدایت الهی را در پشت‌صحنۀ حوادث این انقلاب می‌بینم؛ چنان‌که این ما نیستیم که عنان انقلاب را در دست داریم!» پس در اینجا نیز پای ملکوت و معنا در میان است و این تاریخِ قدسی، با نیرویی نهان و معماگونه در حرکت است. تاریخ انقلابِ اسلامی، تاریخ تجلّیِ حداکثریِ غیب و ملکوت است و در این تاریخ، دستِ خدا، عیان‌تر و محسوس‌تر از همه‌جا است. این تاریخ، نیروهای ظاهری و مادّی و تدابیر این‌جهانی و تجهیزات تکنیکی دارد، اما حقیقت این است که این عناصر، پوستۀ این انقلاب را ساخته‌اند و در باطن، خبرهای دیگری در میان است. این تاریخ، معرکۀ غوغای مدخلیّتِ ارادۀ الهی در تدبیر است، بلکه باید گفت این تاریخ، تقدیری است و نه تدبیری. مشیّت الهی به این تعلّق گرفته که تاریخ انقلاب اسلامی، منزلت مقدّمه‌ای و تمهیدی نسبت به عهد نهاییِ تاریخ داشته باشد و بستر و زمینۀ آن طلوعِ مطلق را فراهم نماید. این تاریخ، تاریخ تقدیری است؛ تاریخِ قدسی است؛ تاریخِ تمهیدی است؛ تاریخِ معطوف به عهد آخرالزمان است. نه‌فقط اشاراتِ شهودی بر این امر دلالت دارند، بلکه تجزیه‌وتحلیل عینی نیز با این نظر، بیگانه و ناسازگار نیست. آیت‌الله خامنه‌ای، در این عالَم معرفتی به‌سرمی‌برد که در این شرایط دشوار، از تصریح به قطعیّت تاریخی، پرهیز نمی‌کند. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
312.mp3
زمان: حجم: 64.99M
🔻گفتگو با عنوان: جنگ کنونی در قاب فهم اشراقی: تجربۀ شهید آوینی در روایت فتح 🎙مهدی جمشیدی 🔗 کانال‌ها: 🆔️@hoseinie_gofteman_ghiam_javanan 🆔️ @neshastebayenat 🆔️@asre_zohoor_tv 🆔️@najma_313 🌐 صفحهٔ پیشخوان حرکت: 🆔️https://harekat.net
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻جنگ کنونی در قاب فهم اشراقی: تجربۀ شهید آوینی در روایت فتح @hoseinie_gofteman_ghiam_javanan @neshastebayenat @asre_zohoor_tv @najma_313 https://harekat.net
🔻گفتگو با عنوان: جامعۀ ایران و جنگ تحمیلی (کندوکاو در احساسات جمعی) 🖇 در اینجا ببینید: https://telewebion.com/episode/0x13841a17
🗒رهاییِ معماگونه: جمهوری اسلامی، چگونه ماند؟! مهدی جمشیدی ۱. چنانچه شواهد را کنار یکدیگر بنشانیم، به این نتیجه دست خواهیم یافت که هدف رژیم صهیونی از حمله به ایران، «براندازی نظام سیاسی» به‌صورت ضربتی و ناگهانی بوده است، نه‌فقط بازدارندگی نسبت به صنعت هسته‌ای ایران. تصوّر رژیم صهیونی این بود که اگر طرح حمله، هم «ترکیبی» و «چندلایه»، و هم «غافل‌گیرانه» و «ناگهانی» باشد، داستان جمهوری اسلامی به پایان خواهد رسید و معضلۀ ایران برای همیشه حل خواهد شد. برای این طرح، یک‌سال برنامه‌ریزی عملیاتی و پیشینی انجام شد تا زمینه‌های متنوّع، فراهم شوند. پنداشتِ رژیم صهیونی این بود که باید طرح براندازی را در چند سطح به انجام رسانید: الف. ترورهای دفعیِ فرماندهانِ عالیِ نظامی برای فلج‌ساختنِ امکان تصمیم و واکنش در ساختار دفاعی ایران، ب. فعّال‌کردن شبکۀ انسانیِ نفوذیافته در قالب ایجاد تروریسمِ روزانۀ شهریِ برای تولید یأس و تشویش در جامعه، ج. خنثی‌سازی توانِ پدافند هواییِ ایران و آن‌گاه بمبارانِ متراکم و انبوه همۀ زیرساخت‌های هسته‌ای و نظامی، د. روایت‌پردازی رسانه‌ایِ غلیظ در راستای القای پنداشتِ سقوط و براندازی به ذهنیّت مردم و سوق‌دادن آنها به عدم‌همراهی با نظام سیاسی، هـ. استفاده از ظرفیّت مخالفان اجتماعیِ نظام که در جریان اغتشاش، فعّال بودند، و. تحریک جریان‌های مختلف سیاسی و نظامیِ تجزیه‌طلب و شورشی برای انجام عملیاتِ براندازی. روشن است که این حجم از طرح‌ریزی، نمی‌تواند محدود به براندازیِ صنعت هسته‌ای ایران باشد بلکه آشکارا، نظام سیاسیِ آن را هدف گرفته است. ۲. ضربه‌ای که در روز نخست به ایران وارد شد، غافل‌گیرانه بود و چه‌بسا باید گفت، همین ضربۀ نخست برای ازدست‌رفتن زمام و قوامِ حاکمیّت سیاسی، کافی بود و می‌رفت که باشتاب، لایه‌های دیگرِ طرح براندازی به اجرا درآیند و داستان مناقشه‌برانگیزِ جمهوری اسلامی، برای همیشه تمام بشود. در اینجا نیز همچون اغتشاش «زن‌، زندگی، آزادی»، ایران با یک طرح ترکیبی و هوشمند مواجه بود که تمام جزئیّات آن بادقت، طراحی و تدبیر شده بودند. اغتشاش، فاقد ضلع نظامی بود و ازاین‌جهت، نمی‌توانست به فروپاشی نظام سیاسی بینجامد، اما در این طرح جدید، این نقص برطرف شده بود و در عین حال، انتظار می‌رفت که اینک، آن بدنۀ اجتماعیِ مخالف نیز به صحنۀ بازی آمده و یا دست‌کم، فقط به نظاره بنشینند تا ماجرای دولت اسد در سوریه تکرار بشود. پس عملیات در ایران، از جهتی شبیه لبنان بود و از جهتی شبیه سوریه. به‌عبارت‌دیگر، گزینه‌ها و عناصر متنوّع در کنار یکدیگر قرار گرفته بودند تا این نظام سیاسیِ سرسخت، برچیده شود. همچنان که اشاره شد، دست‌برترِ رژیم صهیونی، ناشی از دو امر بود؛ یکی غافل‌گیری و ایجاد شوک و هیجانی که گیجی و سردرگمی به دنبال داشت، و دیگری، طرح‌ریزی ترکیبی و چندسطحی که امکان عمل و مواجهه را از نظام سیاسی می‌گرفت. چیزی شبیه معجزه، جمهوری اسلامی را از حادثۀ روز نخست و تداوم و عواقب آن نجات داد، وگرنه این ضربۀ کاری و مُهلک، محاسبه‌شده و فلج‌کننده بود و منطقی این بود که جمهوری اسلامی، دیگر نتواند بایستد و در حیرت و شگفتی همۀ ناظران، ناگهان فروبپاشد. در اینجاست که باید از تقدیرِ قدسیِ این انقلاب و حضور دست غیبی در آن سخن گفت و این «رهایی‌های معماگونه» را به ارادۀ خدای متعال نسبت داد. ۳. جمهوری اسلامی توانست چهرۀ معتبر و آبرومندانه و مقتدری از خویش بر جای بگذارد و حیثیّت و وجاهت خویش را حفظ کند و در عمل نشان بدهد که براندازی آن، حتی با تکیه بر طرح‌هایی در اوج پیچیدگی نیز، ممکن و میسّر نیست. البته این توانستن را باید به حضور اراده‌های معنوی و انقلابی در درون این نظام سیاسی ارجاع داد، که بیش از همه و به‌گونه‌ای منحصربه‌فرد، در وجودِ آیت‌الله خامنه‌ای به چشم می‌خورد. با این حال که ایشان باید از دسترسِ عملیات ترور خارج می‌شد و در نقطه‌ای کور و ناشناس و ناگفته قرار می‌گرفت، اما به‌صورتی عجیب و مبتکرانه، صحنۀ جنگِ ناگهانی را تدبیر کرد و خلاء‌ها و حفره‌ها را برطرف نمود و ساختار را در لحظه، احیا کرد و تداوم بخشید. این بضاعت، به‌طور مستقل، بسیار معماگونه و معجزه‌آسا به نظر می‌رسد. و در نهایت، باید گفت در پسِ همۀ این ظواهر و پوسته‌ها، ارادۀ الهی در میان است که می‌خواهد این انقلاب، تاریخِ متّصل و تمهیدی نسبت به عهد ظهور باشد. در مجالی که اینک جمهوری اسلامی پیش رو دارد، باید بی‌درنگ، سپهر درونی ایران را تصفیه و پاکسازی کند؛ رخنه‌ها و نفوذها، بسیار جدّی هستند و ساختار امنیتی، آغشته به آفات و چاله‌های بحران‌زایی شده است. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🗒 در برابر روایت ملّی‌گرایانه از جنگ -۱: فدای خاک یا فدای خدا؟! علامه محمدتقی مصباح ۱. بعد از گذشت چند دهه از پیروزی انقلاب، ما هنوز مسئلۀ «جهاد و شهادت در راه خدا» را با «دفاع از آب و خاک»، یکی می‌گیریم. این مسئله، آن‌قدر سنگین است اگر کسی محتوایش را درست تصوّر کند، جا دارد دق کند و بمیرد. دفاع از آب و خاک را کلاغ‌ها و گرگ‌ها هم دارند. در جنگل هم هر قسمتی از جنگل را یک گروهی از حیوانات، خانۀ خودشان می‌دانند و از آن دفاع می‌کنند. مگر این منحصر به ایران است؟! انگلیسی‌ها هم این کار را می‌کنند؛ این‌ چه افتخاری شد؟! ارزش این، مثل ارزش دفاعی است که حیوانات از لانه‌شان می‌کنند. البته اگر این احساس را نداشته باشند از آن حیوان هم پَست‌تر هستند؛ اگر آن‌قدر بی‌رمق و بی‌احساس باشند که از خانه و عِرض و ناموس‌شان هم دفاع نکنند از خروس هم بدتر هستند. اما این افتخاری برای جامعۀ اسلامی ما نیست. این یک حس مشترک بین انسان و بسیاری از حیوانات است و بین مؤمن و کافر و بین حق و باطل، مشترک است. دفاع از آب و خاک، چیز افتخارآمیزی نیست. ۲. اگر این را فهمیده بودیم می‌دانستیم که یک قطرۀ خون «محمد جهان‌آرا» یا امثال او، با دریاها خون‌های «آرش کمانگیر» و امثال آن قابل‌مقایسه نیست؛ این یک «ارزش الهی» دارد و برای «خدا» ریخته شده و «ثارالله» است، آن برای «آب و خاک» ریخته و همان ارزش خاک را دارد. چیزی که برای خدا انجام گرفته باشد ارزش خدایی پیدا می‌کند؛ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ. بگوییم این کشته شد، آن هم کشته شد؛ این فدای چه شد؟! آن فدای چه شد؟! آن «فدای خاک» شد، این «فدای خدا» شد. اگر فدای آب و خاک شدی، قیمت وجود تو همان است، اما اگر فدای دینِ خدا شدی، ارزش تو بی‌نهایت است و با هیچ مقیاسی نمی‌شود برای آن ارزش تعیین کرد. آن‌وقت ما افتخار کنیم که جهان‌آرای ما فدای آب و خاک شد؟! چقدر ظلم است به این شهدا! چه قدر ظلم است که قدر آن‌ها را پایین بیاوریم و ارزش خاک را برای آن‌ها تعیین کنیم. شهادت را از این مظلومیّت دربیاورید که با گرایش «ملّی‌گرایانه» و «ناسیونالیستی»، قابل‌مقایسه باشد. ۳. این آیه را ملاحظه بفرمایید تا معلوم شود انسان با چه شرف پیدا می‌کند؛ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ؛ نمی‌فرماید شر الحیوان؛ می‌فرماید بدترین جنبنده‌ها، کِرم در مستراح؛ جنبده است یا نیست؟ می‌فرماید إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ. شرف انسان به ایمان است. در مقابلش کفر، شرفِ منفی ایجاد می‌کند، زیر صفر، شَرَّ الدَّوَابِّ. کسی که با حق، عناد دارد و در مقابل راه خدا و دین خدا تسلیم نمی‌شود و عناد می‌ورزد ارزش او، زیر صفر است؛ هر چه دو پا شد که ارزش انسانی ندارد. انسان به شرط ایمانش و به شرط ارتباطش با خدا ارزش دارد. شهید که ارزش دارد نه به خاطر این است که در راه انسان، شهید شده یا فدای آب و خاک شده است. در فرهنگ ما ارزش شهید برای این است که فدای دین خدا شده و ارزش خدایی پیدا کرده است. این با همۀ این عالم، قابل‌مقایسه نیست. اگر تمام ثروت‌های عالم را یک ‌جا جمع کنید، کسی‌که برای خدا شهید شده باشد ارزشش با آن‌ها قابل‌مقایسه نیست. ما باید این را بفهمیم و بفهمانیم و ترویج کنیم و اساس فرهنگ خودمان قرار بدهیم و این خدمت را به دیگران انجام بدهیم که ارزش وجودِ خودشان را بفهمند چیست، بدانند در راه چه باید فدا شوند. فدا شدن در راه خاک یعنی ارزش خاک را پیدا کنیم. 🖇 متن کامل را در اینجا بخوانید: https://share.google/ihVIuYJquqUHzLjfB
🗒 در برابر روایت ملّی‌گرایانه از جنگ -۲: فدای خاک یا فدای خدا؟! علامه محمدتقی مصباح ۴. «وطن» یعنی چه؟ از کجا تا کجا وطن است؟ وطن ما ایران است، ایران از کجا تا کجاست؟ چه کسی معلوم می‌کند که این‌جا ایران است و ما به آن افتخار کنیم؟ یک وقتی بود که مرز ایران از دروازه‌های چین بود تا دروازه‌های اروپا - یعنی مجموع کشورهای خاورمیانه و خاور نزدیک و بخشی از کشورهای آسیای شرقی - جزء کشور ایران بود. در داستانی می‌گویند در زمان ملک‌شاه سلجوقی، یک کارگزاری که خدمتی برای دستگاه دولت کرده بود، رفت پیش خواجه نظام‌الملک که مزدش را بگیرد. او نامه نوشت که برو در فلان شهر ترکیه و آن‌جا مزدت را بگیر. او رفت پیش شاه و شکایت کرد که اگر من از این‌جا بروم پولم را از آن‌جا بگیرم، هزینه‌ای که من باید متحمّل بشوم، شاید بیش از پولی باشد که به دستم بیاید؛ این چه دستوری است که دادند؟! او پاسخ گفت: می‌خواهم در تاریخ ثبت بشود که وسعت کشور ما در این زمان، از کجا تا به کجاست. در حدود بیست‌ مورد از کشورهایی که امروز مستقل هستند، آن روز جزء خاک ایران بودند. یکی‌ از آن‌ها عراق است. پایتخت ساسانیان در تیسفون بود که جزء خاک ایران بود؛ همان شهر مدائنی که الان در نزدیکی بغداد است. خوب، ما حالا عراقی هستیم یا ایرانی هستیم؟ ما به عراق ببالیم که این کشور ماست، چون یک وقتی جزء خاک ما بوده؟! یا کشورهای شمال، قفقاز و آذربایجان و کشورهای دیگری که در اطراف ما است، همۀ این‌ها یک وقتی جزء قلمرو ایران بوده‌اند. این یک چیز قراردادی است؛ امروز می‌گویند ایران، فردا می‌گویند عراق، پس‌فردا یک اسم دیگری. چه افتخاری دارد؟ چه ارزشی دارد که جان فدای این‌ها بکنیم؟ این‌ را مقایسه کنید با خدایی که «حقیقه‌الحقایق» است. وطن، یک امر «اعتباری» و «قراردادی» است؛ اما این یک «حقیقت» است که هر حقیقتی، حقیقت‌بودنش را از آن دریافت کرده است. چقدر فرق است بین کسی‌که جانش را برای او می‌دهد یا جانی که برای خاک و قلمرویی که فردا اسمش هم یک کشور دیگری خواهد بود فدا می‌شود؟! چقدر باید آدم از نظر فهم و شعور و ارزش، تنزّل بکند که به جای «خدا» بگذارد «ملّیّت». ۵. اسلام می‌گوید: «حق» و «باطل»؛ نمی‌گوید: «عرب» و «عجم»؛ نمی‌گوید: «فارس» و «ترک». حق را باید حمایت کرد، هر جا باشد. این گرایش ناسیونالیستی نتیجه‌اش همان می‌شود که: «نه غزه، نه لبنان». به ما چه؟! عرب‌ها بروند به آن‌ها کمک کنند! اسلام می‌گوید: مسلمان، مسلمان است، هر جا می‌خواهد باشد. ما اگر افکارمان و ارزش‌های‌مان و بینش‌های‌مان را براساس اسلام پی‌ریزی کردیم و رشد دادیم آن وقت لیاقت این را پیدا می‌کنیم که خدا به ما عنایت کند، و روز به روز بر عزت و افتخار و سعادت ما، افزوده شود. افتخار به «قومیّت» و «نژاد» و «خاک و آب» و امثال این‌ها، افتخارات «جاهلیّت» است. ۶. چقدر فرق است بین کسانی‌که «ارزش‌های اسلامی» را ترویج می‌کنند و مردم را متوجّه این ارزش‌ها می‌کنند، با کسانی‌که از «ملّی‌گرایی» و «ایران» و «آب و خاک» می‌گویند. آب و خاک، «جماد» است، تو «انسانی»؛ مگر انسان باید ‌فدای آب و خاک بشود؟! آب و خاک، مگر ارزش دارد که امثال این شهدای بزرگوار، جان‌شان را فدای این خاک کنند؟! مجموع کرۀ زمین با همۀ مخازن‌ و معادن زیرزمینی‌ و روی زمین‌اش به اندازۀ یک «انسانِ مؤمن»، ارزش ندارد. ارزشِ مؤمن، مثل ارزش کعبه است. آن‌چه ارزش دارد ایمان و ارتباط با خداست. آری، از این جهت که ایران، «وطنِ اسلامی» و جایگاهی است که مردمش با خدا ارتباط دارند و دین خدا را می‌خواهند رواج بدهند، این وطن ارزش دارد، اما «بالطبع»، نه «بالاصاله»؛ اصل ارزش، برای خدا و دین خداست. افتخار پیدا می‌کند، چون «میهن اسلامی» است، نه چون «میهن قومی» است. کدام شهیدی را سراغ دارید که در وصیّت‌نامه‌اش نوشته باشد که من برای «آب و خاک ایران» شهید شدم؟! همه نوشتند برای اسلام، برای اطاعت از رهبری، برای اطاعت از امام، برای ادامۀ راه امام حسین‌ - علیه‌السلام -؛ آن‌وقت ما این‌ها را فراموش کنیم و بفراموشانیم و به شعارهای جاهلیّت برگردیم! 🖇 متن کامل را در اینجا بخوانید: https://share.google/9vCOxY75t5bs4wDKf https://share.google/nBdaefSB9iyapItEW
🔻گفتگو دربارۀ بیانیۀ ۱۸۰ استاد دانشگاه: عقب‌ماندگیِ تحلیلیِ روشنفکران (لیبرالیسم، علم نیست) 🖇با حضور مهدی جمشیدی 🖇 ۱۷ تیر، شبکۀ چهار، برنامۀ نصرالله 🖇 در اینجا ببینید: https://telewebion.com/episode/0x13a6724c ▪️به گمانم هیچ‌یک از گفتارهایم در تلویزیون، این اندازه صریح و گزنده نبوده. چون دریافتم که از پشت خنجر می‌زنند، شمشیر کشیدم و تضادها و دوگانگی‌ها و اغلاط را عیان کردم.‌ شخصیت‌ شبه‌فکری‌شان را در برابر دیدگان مردم، برهنه ساختم. این صدوهشتاد نفر، در اوج قشری‌گری و عوام‌فریبی به‌سرمی‌برند. با استدلال، بیگانه‌اند و از حقیقت، پروا دارند. با تاریخ و تجربه و عینیت، همۀ سطرهای عقیم و هجوگونه‌شان را ابطال کردم. بر انقلاب تاختند، اما به عقب رانده شدند. آشکار کردم که آکادمی و استادی، پوششی برای فروختن شبه‌علم‌شان به جامعه است. این سیلی تئوریک را از یاد نخواهند برد. جبهۀ انقلاب در برابر وقاحت و فضیلت‌سوزی و اغواگری اینان سکوت نخواهد کرد. جامعه شنید آنان که خود را استاد می‌خوانند، درخور شاگردی هم نیستند. شدت ناپخته‌نویسی و غلظت خامی‌شان، حد ندارد. به خطا پنداشته‌اند که اصحاب انقلاب، نظاره‌گر لجن‌پراکنی خواهند بود و اینان، روایت ناصواب خویش را بر ذهنیت جامعه تحمیل خواهند کرد. دریغ از یک استدلال، شکستن شبه‌استدلال که دشوار نیست. استادی کجا و بافته‌های قشری و پریشان اینان کجا. بر غرب‌زدگی و انفعال و فقدان‌تفکر، جامۀ علم پوشانده‌اند و قصد فریب مردمان دارند؛ که البته رسوای خلق شدند. آن چند سطر نوشتۀ ناچیزشان، شایستۀ نقد نبود اما وقاحت‌شان، درخور ملامت بود. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60