آیا حجاب طالبانی همان حجاب برتر جمهوری اسلامی است؟
از دو منظر پاسخ میدهم:
1- از منظر ظاهری و فیزیکی، حجاب برتر یا چادر در گفتمان انقلاب اسلامی بر خلاف حجاب زنان طرفدار طالبان، نه بر پوشیدگی «بیشتر» بلکه بر پوشیدگی «بهتر» تمرکز دارد. البته میان این بیشتر و بهتر تااندازهای اشتراک برقرار است، اما مشخصاً در رویکردهای فقهی موجود در متن گفتمان انقلاب اسلامی پوشش صورت و دستها نهتنها الزامی نیست بلکه در مواردی بنا به عرف ممنوع اعلام میشود.
حجاب طالبانی فردیت زن را نادیده میگیرد و او را در برزخی میان بودن و نبودن قرار میدهد. جهان زنان هیچ برخوردی با جهان مردان ندارد. زن در قرائت سنتی از برخی جنبههای انسانی محروم بوده و زنانگی و تنانگی در مرکز هویت او قرار دارد. بهعکس، حجاب برتر ایرانی اساساً مسالهاش حضور یافتن است و ناظر به چنین دغدغهای خلق شده است. چه اینکه انقلاب اسلامی به حضور زن در متن و مرکز تحولات سیاسی - اجتماعی علاقهمند و مصر است. اساساً ایدهی انقلاب اسلامی در باب حضور اجتماعی زن اتوپیای «جهان متعادل» است. جهان متعادل نحوی دیگر از عینیت زندگی اجتماعی است که در آن زنانگی و مردانگی در وضعیت متکامل قرار گرفته و به عبارتی جهان زنانه و جهان مردانه با سازوکاری خاص امتزاج یافته و به تعادل میرسد.
2- اما از منظری معناشناسانه و در ساحت متافیزیک چادر، حجاب زنان طالبان بهرغم برخی شباهتها از ساحت «حجاببودگی» عبور نکرده و همواره نوعی حجاب در عرض سایر حجابهاست. اما چادر ایرانی پس از انقلاب اسلامی (بلکه پیش از آن در گرماگرم مبارزات انقلابی به گواه تاریخ) دلالتهای فرهنگی و سیاسی به خود میگیرد و از لایهی «حجاب» بهمثابهی «محدودهی پنهان کردنی بدن» عبور کرده و فراتر میرود. در چادر این ظرفیت نهفته است که با حفظ زنانگی زن، انسانیت او را که مشتمل بر آزادی، اراده و ایفای نقش باشد، در مرکز هویت او قرار میدهد. چادر در این معنا تنها به یک واجب و تکلیف شرعی منحصر نشده و در شاکله هویتی زن پس از انقلاب حضور فعال مییابد.
چادر از یکسو با اتصال به جریان ادبیات آئینی شیعی در فرهنگ جامعه ایران، از ماهیتی بیجان و حاشیهای به ماهیتی فرهنگی، زنده تبدیل شده و موضوعیت پیدا میکند. حجاب زنان طالبانی به خودی خود موضوعیت ندارد؛ فقط هست و باید باشد. اما چادر برای زن چادری در ادبیات انقلاب اسلامی، نوعی همذاتپنداری را با اسوههای زن مسلمان در اهلبیت (ع) پدید میآورد. تلقی زن چادری در عصر انقلاب ادامه راه حضرات معصومین در مسیر مبارزه با طاغوت و انقلابیگری است (فارغ از این که حجاب این حضرات دقیقاً به همین شکل بوده یا خیر). او چادر را میانجی این توسل و تأسی قرار میدهد و از این رهگذر خود را در امتداد همان افق توضیح میدهد.
از سویی دیگر حجاب برتر همان گونه که از اسمش پیداست، پیشانی و منادی نوعی سبک زندگی حداکثری و کمالگرایانه است که با برچسبهای مجاهدت، مبارزه، انقلابیگری و آرمانگرایی همفراخوانی دارد. انسان در ادبیات فلسفی و دینی، موجود بینهایتِ عرشی تا فرشی است و طبیعتاً حجاب نیز به محض قرارگیری در این منظرگاه، از حجاب ضروری حداقلی به امر نمادین و حداکثری (به معنای کیفی، نه به معنای کمی) متحول می شود. از منظر سیاسی نیز چادر دلالتهای سیاسی و ایدئولوژیکی را به خود الصاق کرده (و این متفاوت است با این که آیا هر زن چادری، سیاسی و انقلابی است یا نه) و این مربوط است به جهانبینی خاصی که زن مسلمان انقلابی تصویر میکند.
بهطورکلی حجاب ایرانی یا چادر نهتنها در ناحیه پوشش زنان، بلکه در حیطه هویتی زنان عنصری معنادار است.
پ.ن: بحث اصلی این بود که آیا جمهوری اسلامی حجاب خاصش را به طالبان صادر کرده؟ پاسخ بنده این است که اولاً نه این حجاب آن حجاب است حقیقتاً و نه جمهوری اسلامی راهبرد و برنامه مشخصی در این زمینه داشته. هر چه بوده غالباً مربوط است به عناصر سیال اجتماعی.
12121.pdf
1.06M
نگاهی به جشنواره از منظر روایت زن
فصل زن،
نشریه تخصصی روایت زن انقلاب اسلامی
راه درست منیر قیدی
نقدی بر فیلم «دسته دختران»
اگرچه «دستهی دختران» از هر جهت فیلم کمجانی است اما باید زاویه دیدش را جدی گرفت و در تلاقی زن، سینما و آینده او را مورد توجه قرار داد.
فیلم استعارهای از جهان امروز و متناسب با امروز ماست که در آن زنان به جز این که بادمجاندورقابچین محافل سیاسی باشند، معمولاً جدی گرفته نمیشوند. در روزهایی که زنان کمتر با تاریخسازی، جامعهسازی و انسانسازی زنانه فهمیده میشود، «دستهی دختران» تلاشی است که باریدیگر زنِ عصر خمینی(ره) را به ما یادآوری میکند. این زن نه حاضر است میدان را رها کند و نه حاضر است زنانگیاش را کنار بگذارد. جانمایهی روایت منیر قیدی این نیست که میان زنان و مردان تفاوتی نیست و زنان باید بتوانند مانند مردان در جبهههای جنگ بجنگند، هرچند کنایهها و تشرهای کارگردان با این مضمون مشهود است، اما در نهایت تصویری که از زن در این فیلم میبینیم، تصویری کاملاً زنانه است.
دسته دختران به نقش منحصربفرد زنان در دفاع مقدس ولو در مقیاسی کوچک پرداخته است. این نقش اگرچه طمطراقش کمتر است اما اثری میگذارد که ویژه و غیرقابلانکار است. خلاصه روایت منیر قیدی در یک جمله چنین است: دخترانی که در برابر متجاوز پا پس نکشیدند و به هر طریقی که توانستند حماسهی خود را نواختند. این زنها واقعاً زن هستند مطابق با آن چه از زن انقلاب اسلامی میفهمیم؛ نه در حاشیهاند و نه ادای مردان را درمیآورند؛ عاطفهای سوزان، ایمانی نافذ، در نتیجه ارادهای مستحکم و قدرت روحی منحصربفردی که تنه به تنهی مردان زده و چهبسا در چند جای قصه با تمام ظرافت، ضعف اراده مردان را نیز به رخ کشیده است. این همان فصل ممیزی است که در جان زن انقلاب اسلامی پدید آمد و او را از الگوهای جدید و قدیم سوا کرد. عاطفه جوشان در زنان و دخترانی که ترس را از دل آن را زدوده است. این زنان عاشق هستند و این عشق نهتنها کور نیست بلکه با وظیفه و آرمانهای انسانی گرهخورده است. در جایجای اثر میتوانیم ردپای همنشینی قدرت عاطفی و احساس مسئولیت در زن را مشاهده کنیم.
اگرچه موضوع فیلم جنگ و دفاع مقدس است و جنگ بهخودیخود تناسب بیشتری با مردانگی، زورمندی و بدنمحوری دارد اما اگر واقعیت جنگ را بهتر ببینیم، روایتی که از زن در این اثر سینمایی به دست ما میرسد تصویری مردانه نیست. نهتنها برچسب مردوارگی را بهجز در چند لحظه بر «دستهی دختران» روا نمیبینم، بلکه ادعا میکنم آنچه ما در این فیلم میبینیم نه مردانه بلکه اساساً زنانه است. آنچه که زنان را تا مخوفترین بزنگاهها آورده اما احساس وظیفه و ایمان زنانه است؛ ایمانی که فرار مردان را به ریشخند میگیرد. جهان زنانه جهانی قدرتمند است که حتی جنگ را نیز جذبِ خودکرده و معنای متفاوتی از آن را به دست میدهد. حماسهی زنان، زنانه است حتی اگر در میانه توپ و تفنگ از جسم نحیفشان بهاندازه چند مرد کار بکشند. کارگردان البته، به ظرافت جسمی زنان معترف است و دروغگو و مبالغهگر نیست. قهرمانهای منیر قیدی، مانند زنان دروغین هالیوودی ادای مردان را در نمیآورند؛ اما دال مرکزی زن در روایت «دستة دختران» قدرت عاطفی، شورانگیز و انسانی است که زورش بر زور بازو میچربد. البته نه آنکه «دستة دختران» در این روایت نقصی ندارد؛ این طور به نظر میرسد که قیدی برای آنکه متهم به کلیشه و شعار نشود از پرداختی بهتر به وظیفهی ملی و وجه معرفتی کنش زنان بازمانده، اما به هر ترتیب منیر قیدی در نقطهی درستی ایستاده و میتوان به او امید بست.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
شیپور حماسه را از سمتِ زنانهاش بنواز
نقدی بر فیلم «هناس»
آیا اینگونه است که تنها این مردان هستند که قهرماناند و زنان دارند مقدمات این قهرمانی را برای آنها فراهم میکنند؟ آیا زنان در حاشیه هستند و چرخ روزگار به دست مردان میگردد؟ خیر و «هناس» پاسخی قاطعانه به این کلیشهی مردمحورانه میدهد. ما در این فیلم زنی قهرمان را میبینیم با تمام جزئیات زنانگیاش. هناس دارد حقیقت «شهره پیرانی» را در روایت داریوش رضایینژاد به تصویر میکشد. ما برخلاف سنت رایج و سابق، در حال کشف شهید، به روایت همسر نیستیم. ما روبروی زنی نشستهایم که نه اسطورهای غیرقابلباور و بیربط به زمین که یک زن قهرمان است. چیزی که باید از این فیلم در عمق جان ما بنشیند و گردوغبار کلیشهها را بتکاند همین جاست. اگر صاحب اثر توانسته باشد به این مهم دست یابد - که توانسته - کار خودش را کرده است.
اثر حسین دارابی اگرچه در نسبت با فرم قرار نیست مدهوشمان کند. چه اینکه اثر زندگینامه است و ما از کلیت داستان باخبریم اما کارگردان بهدرستی این موضوع را که جهان بشری بدون قهرمانی و حماسه زنانه جهانی کجومعوج است، باور کرده و به تصویر کشیده است. هر حماسهای که توسط مردان سروده میشود لاجرم وجهی زنانه دارد که نیازمند کشف، توصیف و نمایش است و «هناس» چنین رسالتی را برای خود منظور کرده است. زنی که مرد از دامن او به معراج میرود لاجرم خودش تا معراج ریسمانی بافته است. ما با این قصه به گشتوگذار در کوچهپسکوچههای جهان شهره پیرانی دعوت میشویم و همپای او شاهد یک تصمیم پیچیدهایم و این تصمیم نابخردانه، شعاری و ناگهانی گرفته نمیشود؛ بلکه در هر سکانس شاهد این هستیم که عواطف زن چگونه شورمندانه او را به غلیان، تکاپو و به این در و آن در زدن مجاب کرده است. زن مردد است و تا لحظهای که اسماعیلش را در قربانگاه بپذیرد صد و پنج دقیقه مخاطب را همراه میکند؛ بنابراین «هناس» هم در موضوع و در بیان، فیلمی زنانه است و ما در لحظهبهلحظه مشرف به کشف معنای خاصی از زنانگی هستیم. آیا این زن لطیف است و عواطفی قدرتمند، فعال و تعیینکننده دارد؟ حتماً بله. آیا این زن آنچنان که در بیان سنتی گفته میشد، ضعیف، فاقد قدرت و کمبهره از عقلانیت است؟ حتماً خیر. روایت فیلم، تا حدی از کلیشهها و شعارها فاصله گرفته و همین موضوع باعث شده عواطف زن که تصمیمگیری را برای او سخت کرده زیر کلیشهها تحریف نشود. زن در گیرودار یک تصمیم بزرگ است. او ابتدا مردی را تصاحب کرده، مالک او شده و درنهایت فداکارانه او را به تاریخ میبخشد. همه آنچه از زن میفهمیم و میخواهیم همین است؛ زنی که وسعت معنای وجودی خود را از مرزهای خانوادهاش گسترانده و به مرزهای بزرگتری چون میهن، استقلال و آزادی و عزت ملی بسط داده است. در این مقایسه میان این دو معشوق - همسر و آرمانها یا هر چه که باشد - آن که باید به قربانگاه برود همسر است. این حماسهای است که توسط یک زن سراییده میشود و مخاطب در طول قصه شاهد پرورش و تولد لحظهی حماسه است. من توقعی دیگر از روایت همین لحظه از این فیلم ندارم.
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
«زنان، به لحاظ آمار نیمی از جمعیت و به لحاظ آثار بیش از نیمی از جمعیت هستند»، «زنان نقش بسزایی در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند» و جملات مشابه که سالهاست، ابتدای هر سخنرانی، یادداشت و... طرح میشود و تلّی از مفاهیم و عبارات گلدرشت، کلیشهای ازایندست که نقل محافل و گعدههاست، یک پیام واضح دارد: ما در یک ناکجاآباد معرفتی گرفتار شدهایم و غالبا در حال پیش نرفتن و توسعه نیافتنیم.
مسئله تبیین متناظر است با مفهوم گفتمان و گفتمان فارغ از تعریفش دستکم یک سطح تبیینی و یک سطح روایی دارد؛ میان این دو سطح نباید خلط کرد. سطح تبیینی با اندیشه و نظر ممزوج است و سطح روایی نوعی رویکرد اشاعهای دارد. موضوع تبیین و روایت حقیقت است. با این تفکیک که حقیقت در سطح روایی، در نقطه مقابل کذب و دروغ معنا میشود، اما در سطح تبیین حقیقت یک نقطه نیست بلکه واجد عمق و لایهبندی است. جهاد تبیین نوعی جهاد علمی است با مضمون این که حقیقت در کنهاش کاوش و فهم بشود؛ لذا ظرفیت تبیین به انتشار و زور رسانهای آن و گزارش و خبر نیست، بلکه به میزانی که از حقیقت عالم فهم کردهایم متوجه است. بر همین اساس بهاندازهای که ساحت تبیینی قویتر و پرمایهتر باشد کار در مرحله روایت سادهتر است. نیرومندی تبیین ازآنجاکه از عمق حقیقت نضج میگیرد، به همان میزان گستره سطح روایی را نیز افزایش میدهد. بنا به فهم من، عرصه تبیین نوعی سیر عمودی در ساحت حقیقت است و عرصه روایت نوعی حرکت افقی در آن. تبیین بُرد حقیقت است و دامنه آن از مسیر روایت تأمین میشود. تبیین الزاماً نمیتواند نوعی کار علمی مجرد از جامعه و فضای گفتمانی بهحساب بیاید اما به نظر، تا در ساحت اندیشه، نظریه، و پاسخ به پرسشهای کلان هستیشناختی دستمان پر نباشد، ساحت تبیین را با ساحت روایت اشتباه گرفته و گرفتار مجادلههای اینستاگرامی و رسانهزده خواهیم شد.
گفتمان سنت در مورد زن با چنگ زدن به ادبیات دینی و بهخاطر قدمت تاریخی و گفتمان غربی بهواسطه تولیدات نظری متراکمتر کماکان در نزاع گفتمانی پیشتازند. القصه این که در حوزه زنان کار گفتمانی با همایشهای «زنان تمدنساز» و «دختران حاج قاسم» و اینها پیش نمیرود. هنوز در سطح عمیقی از بحثهای نظری و فلسفی مسائل متعددی از منظر سنت حکمی و دینی ما بیپاسخ مانده است و تا در این ناحیه بسیج علمی شکل نگیرد، در لایههای بیرونیتر اندیشه مجبور به کلیگویی و تکرار بیانات رهبری و... هستیم! اینکه زنان در وقوع انقلاب نقش بسزایی داشتند دیگر کاربردی در امروز ما ندارد؛ امروز با سه دهه تأخیر باید طرحی از حضور استمراری زن تولید کنیم!
- مهدی تکلّو
@Mahdi_Takallou
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
نقطه تمرکز گفتمان انقلاب اسلامی در بحث کنشگری زنان، عاملیت زن نیست، بلکه چیزی ورای آن را بهعنوان غایت و مطلوب در نظر دارد. عاملیت در معنای متداول با «ایفای نقش»، «اثرگذاری»، «سهیم بودن» و ازاینقبیل هم ردیف است؛ به این معنا که زنان در میدان اجتماعی «حاضر» و اثرگذار باشند. در این لحظه عاملیت زن با «بودن» و «حضور» پیوند میخورد. در مقابل، عرصههایی که زنان از آن محروم هستند، انگاره «عدم حضور» و «غیبت زنانه» را پررنگ میکنند. مثلاً ما در مورد هیئت داوری جشنواره زن راجع به «عدم حضور» داورزن پرسش میکنیم و یا در هر عرصهای دیگر. مسئله ما در این موارد، گذار زن از قلمرو «مفعولبودگی» یا «منفعلبودگی» به قلمرو «فاعلبودگی» است؛ دال «عاملیت» بر اثرگذاری متمرکز است اما سطحی از اثرگذاری نیز قابل گفتگوست که دیگر نهتنها عاملیت به معنای اثرگذاری بلکه واجد نوعی خالقیت است.
خالقیت در معنای مدنظر، با نوعی «بازاندیشی» پیوند دارد. این بازاندیشی سبب انضمام نوعی نگاه انتقادی به عاملیت زنانه میشود. خالقیت نقطه غایی عاملیت است که رویکردی انتقادی نیز دارد. خالقیت در هسته مرکزیاش با سطحی از اثرگذاری همراه است که دیگر یک اثرگذاری معمولی و حداقلی نیست بلکه با واجد نوعی تخریب و ایجاد همزمان است. پس خالقیت زن سنخ تشدید شده و کمالیافتة عاملیت زن است.
مسئله خالقیت زن علاوه بر حضور و اثرگذاری، نحوی ساختارشکنی و شالودهشکنی و در عوض آن ساخت سازی و جهانسازی است. عاملیت در لحظه است اما خالقیت امری تاریخی است؛ چرا که مخلوق، موجودیت یافته و میماند. نیز خالقیت زن در ناحیه جهان اجتماعی (فرهنگ) اتفاق میافتد و فرهنگ اگرچه امری تدریجی است اما بهواسطه نهادمند شدن در جهان اجتماعی استقرار مییابد.
علاوه بر اینها، من اصرار دارم بهجای «خالقیت زنان» از «خالقیت زنانه» استفاده کنم. خالقیت زنانه الزاماً جنسیتی است. به این معنا که جنسیت را نوعی جوهر استعدادی و قابلیت میبینم که در فرایند خلق و ایجاد اثرگذار است؛ یعنی ظرفیتهایی که مربوط به جنسیت است را در ساخت عینیت اجتماعی اثر دادن. صریحتر این که من جهان امروز با تمامی جزئیاتش و شئون مختلفش را جهانی «مردساخته» میبینم. جهان مردساخته جهانی است که زنان در آن یا بهکلی غایب بودند یا در خالقیت سهم نداشتند. در جهان پدرسالار زن حاضر نیست و در جهان مردسالار زن حاضر اما خالق نیست، حتی گاهی عامل هم نیست. اما زن انقلاب اسلامی نهتنها حاضر و عامل است بلکه برانداز و خالق نیز است. جهان مطلوب انقلاب اسلامی جهانی اجتماعی است که زنان در کلیت ساختاری آن خالق باشند و ما بتوانیم وجه زنانة ساختارهای جدید، ایدهها و اندیشهها، مناسک، سنتها، محصولات و بهطورکلی عینیتهای اجتماعی را مشاهده کرده یا تشخیص بدهیم. جهان امروز بدون تعارف جهانی مردساخته است که در برخی لحظات کاملاً ژستی مردسالار هم به خود میگیرد و زندگی اجتماعی برای زن در جامعه نامتعادلی که مردها غالباً خالق آن بودند همواره ناهموار است.
- مهدی تکلّو
@Mahdi_takallou
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
تابلوی مردان اصلی از رتک لازلو
برای تبیین بهتر مردسالاری و این که این نظام چگونه کار میکند، مفهومی دیگر را به نام «مردساختگی» که مفهومی عامتر و گویاتر است پیشنهاد میکنم. مردساختگی اعم از مردسالاری است و در لایهای بسیار عمیقتر از آن قرار گرفته و اثر میگذارد. مردساختگی اشاره به فاعل و سازندة مذکر جهانی که زنان در آن زندگی میکنند دارد. این جهان هم ساختارهاست و هم ارزشها، هم عینیتهاست و هم ذهنیتها. جهان اجتماعی از کنشهای انسانها ساخته میشود و وضعیت امروز برونداد کنشهای انسانها در طول تاریخ است. البته ما امروز در برابر یک جهان اجتماعی یکپارچه و واحد قرار نداریم و همزمان چندین فرهنگ و خردهفرهنگ به صورتی متداخل پیرامون ما را شکل میدهند. اما اگر جهان اجتماعی امروز را از منظر جنسیت تحلیل کنیم، بهسادگی میتوانیم راجع به این که جهانی مردانه را تماشا میکنیم حکم بدهیم؛ چرا که زنان غالباً از عرصه جهانسازی محروم بودهاند. این جهان با تمام لایهها و جزئیاتش غالباً مردساخته است. مردساختگی یعنی عینیت یافتن کنشها و معانی مردان. مردساختگی یعنی مردانگی مسلطشده، تعمیمیافته و هژمونیک. مردساختگی یعنی عینی شدن، بیرونی شدن و نهادینه شدن مردانگی.
مردسالاری نتیجة مردساختگی و وضعیت حادشدة آن است. در مردساختگی وضعیت به نفع زنان نیست اما در مردسالاری عامدانه و آگاهانه مقدمات نفع و راحتی مردان تدارک دیده میشود. زندگی در جامعه مردساخته برای زنان سخت است اما زندگی در جهان مردسالار (در اینجا میان مردسالاری و پدرسالاری فعلاً تمایز قائل نمیشوم) به انقیاد و استثمار زنان میانجامد. مردساختگی ویژگی جامعهای است که نیازهای زنان را نادیده میگیرد و زندگی را با استانداردهای مردانه، ارزشهای مردانه و بهطورکلی مؤلفههای مناسب مردان برای زنان فراهم میکند. اما درصورتیکه مردساختگی تشدید یافت و وضعیت آگاهانه و فعال به خود گرفت، جامعهای مردسالار پدید میآید که ابژگی زنان در آن حتمی است. مردساختگی با آن که آگاهانه و عامدانه با زنان ضدیت ندارد اما به واسطه پنهان بودن و عمیق بودن خطرناکتر است.
در یادداشت پیشین به تفاوت عاملیت و خالقیت پرداختم. عاملیت سوژگی است و با اثرگذاری، حضور و مشارکت معنا میشود اما خالقیت علاوه بر اینها اشاره به وضعیت ایجادکنندگی زنان نیز اشاره میکند. خالقیت زنانه مبتنی بر نوعی تخیل جامعهشناختی است و با این پرسش آشکار میشود که اگر بهعکس، زنان از ابتدای تاریخ مردان را از جامعهسازی حذف میکردند، بازهم در زمان حاضر با همین جهان اجتماعی مواجه میشدیم که هم اکنون هستیم؟ آیا در تکنولوژی، علم، سیاست، ورزش، مناسک دینی، کلیشهها، ارزشها، قوانین و... وضعیت دیگری نداشتیم؟
جهان مردساخته جهانی نامتعادل است؛ چرا که خلقت انسان جنسیتی است و ساحت اجتماعی نیز با کاربست جنسیت تکامل مییابد. جهان مردساخته به نحو طبیعی و ناخودآگاه، برای زندگی و مشارکت زنان در عرصه اجتماعی سازگار نیست. اساساً برای همین است که ما امروز در بحث هویت زن با چالشی به نام دوگانة خانه و جامعه مواجهیم. این دوگانه که ظاهراً حلنشدنی است مگر در صورتی زنان رنج بکشند یا ابرقهرمان باشند محصول و برخاستة جامعهای است که یکطرف و نامتعادل است. اما نکته اساسی این است که جهان مردساخته به مجرد عاملیت زنانه درهم نشکسته و تعدیل نمیشود؛ چرا که عاملیت تنها ایفای نقش در جهان اجتماعی موجود است. اما ما امروز بیش از هر زمان دیگری به خالقیت زنانه نیاز داریم که هم به معنای تام کلمه عاملیتمحور است و هم ساختارشکن، منتقدانه، و بازاندیش و در عین حال مبتکر و آفریننده است. من جهان متعادل را وضعیت تکاملکنندة جهان مردساخته و زنساخته نسبت به یکدیگر توصیف میکنم.
- مهدی تکلّو
@Mahdi_Takallou