#پلان_دو
برنامه ی آخر بود و دقیقه نود
قرار بود تا بچه هارو با ورزش آشنا کنیم
دونه دونه اراشد بلند شدن و حرکات ورزشی خودشون رو به نمایش گذاشتن به این امید که شور ورزش رو در دل بچه هاشون پررنگ کنن و بچه هاشون رو از رخوت و سستی دور کنن
سنگینی نگاه بچه های حلقه ام رو روی خودم احساس کردم و ازشون پرسیدم که دوست دارید من هم بروم؟
همه موافقت کردن
منم رفتم برای غلت زدن از روی چهار نفر
چهار نفر رو با موفقیت زدم و همه تشویقم کردند و بچه ها به بالا و پایین پریدند
در مرحله بعدی چهار نفر شد هفت نفر
میخواستم نرم
اما انگار دستی آشنا هولم داد و در گوشم گفت برو و همه چیز را بسپار به من
علی بود
حضورش را حس کردم
رفتم
آماده پریدن شدم
همه تشویق میکردن و در چند قدمی حادثه دعوتم میکردند برای این اتفاق شیرین
یاعلی گفتم و دویدم
اینبار مثل دفعه ی قبل فرود خوبی نداشتم، اما این فرود ناموفق نقطه اوج گرفتن حلقه ی علی آقا خلیلی بود و از اون لحظه به بعد بچه ها رو ندیدم
اما معجزه ای رخ داد
نفر به نفر بچه ها با منی که اختلاف سنیمون نمیذاشت برادرانه باهم ارتباط برقرار کنیم ارتباط عمیق قلبی برقرار کردند و شد همان که باید میشد
کار رو جمع کرد علی آقا
حالا با گذشت چند روز از اون اتفاق عزیز، حال و اوضاع حلقمون غیر قابل توصیفه و هممون لحظه شماری میکنیم تا همدیگرو ببینیم و دوباره تو سر و کله هم بزنیم و خوش باشیم
درضمن خیلی خوشحالم که دونه دونشون دارن پیام میدن که باشگاه رو میخوان شروع کنن و اتحاد حلقه رو تو عرصه ی ورزشی هم حفظ کنن
#گروه_هشت
#حلقه_شهید_علی_خلیلی
#پنج_ساله #خنگ_من #افشین_بابا #لرکم
🆔 @mahdi_yaran_ir