#دلنوشته
#عرفه
#مولای من
این #همه سال
دعای #عرفه را خواندی.
#تنها یا #دسته جمعی
#نمیدانم.
چه #میشود که #یک_بار
من #بنشینم روبروی #تو
تو $دعا بخوانی و #اشک_بریزی
من #گوش کنم و #مست شوم.
تو #خدا را #صدا بزنی و #فرشتهها #همصدایت شوند.
من با #شنیدن_صدای تو
از #هوش بروم
و با #شنیدن صدای #فرشتهها
به #هوش بیایم.
خدا #ندای تو را #لبیک بگوید
من #لبیک_خدا را بشنوم
و #معلم_توحید شوم.
#خدا تو را در #آغوش بگیرد
تو #خدا را در #آغوش بگیری
و من #تماشاگر_عاشقانهترین تصویر #دنیا_شوم.
#قول_میدهم
#تماشای من
از #توجه خدا به تو #چیزی کم نکند
و #توجه تو به #خدا را به #هم_نریزد.
#چقدر باید #التماس کرد
تا #یک_بار
#دستت را روی #شانهام_احساس کنم
#میخواهم فریاد #بزنم
تا $همه بدانند
که #من هم #احساس دارم.
دارم #دنبال تو #میگردم
با تو #بودن را #میخواهم.
با چه #زبانی بگویم
#میخواهم از تو #گلایه کنم #آقا
#بهانه_بودن
#عرفه
#شبعرفه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مهدیه_اردکان
@mahdie_ardakan