eitaa logo
مهدیه اردکان
194 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
674 ویدیو
0 فایل
#مهدیه_اردکان پیج اینستاگرام: https://instagram.com/mahdie_ardakan کانال تلگرام: https://t.me/mahdie_ardakan کانال ایتا: https://eitaa.com/mahdie_ardakan کانال گپ: https://gap.im/mahdie_ardakan
مشاهده در ایتا
دانلود
°❀°🌸°❀°🌸°❀°🌸°❀°🌸°❀°🌸 🌸🌸 🌸 📌 جلسه هفتگی دعای ندبه 🌸 🌸 🌸°❀° ‌°❀°🌸°❀°🌸°❀°🌸°❀°🌸°❀🌸 @mahdie_ardakan
4_5803257791997022185.mp3
5.86M
✅ فراز زیارت عاشورا 🗣مداح: محمد صادق اقایی 🔶 زیارت عاشورا 🔷 جلسه هفتگی دعای ندبه
4_5803257791997022186.mp3
6.41M
✅ مرثیه شهادت امام جواد ع 🗣مداح: محمد صادق اقایی 🔶 زیارت عاشورا 🔷 جلسه هفتگی دعای ندبه
4_5803257791997022187.mp3
7.84M
✅ مناجات با امام زمان عج 🗣مداح: علی اکبر میرزایی 🔶 دعای ندبه 🔷 جلسه هفتگی دعای ندبه
4_5803257791997022191.mp3
10.89M
✅ مرثیه روضه شهادت امام جواد ع 🗣مداح: علی اکبر میرزایی 🔶 دعای ندبه 🔷 جلسه هفتگی دعای ندبه
4_5803257791997022192.mp3
8.18M
✅ فراز دعای ندبه 🗣مداح: علی اکبر میرزایی 🔶 دعای ندبه 🔷 جلسه هفتگی دعای ندبه
4_5803257791997022195.mp3
10.64M
✅ روضه حضرت زهرا س 🗣مداح: علی اکبر میرزایی 🔶 دعای ندبه 🔷 جلسه هفتگی دعای ندبه
🍁🔸️🍁 🍁دلیل اشک هایم! 🔸️آن زمان که گوشهایم موسیقی گوشنواز گام هایت را در سر می پرورانند آن زمان که دریا موج هایی از شوق و شور را به سوی ساحل چشم هایم میفرستد، چشمانم از شوق دیدارت هوایی بارانی دارند... آن زمان که حرف هایم را در دل سکوت میشنوی، دوست دارم که در برابر چشمانم تو باشی... 🍁🔸️🍁 🍁آن زمانی که ستاره دیدگانم رو به سوی خاموشی می رود، آن زمان که خورشید آرزوهایم رو به سوی غروب است، آن زمان که عمرم همراه برگ های ریزان، با باد همسفر و هم مسیر میشود، میخواهم در کنارم تو باشی... 🍁🔸️🍁 🔸️و آن زمان که پرنده عشقت در دلم بی هوا و سرمستانه از قفس اندوه و دلبستگی ها آزاد شود و در حوض نیلوفری آرامش فرود آید، بی شک من خوشبخت ترین عاشق دنیا خواهم بود... 🍁🔸️🍁 @mahdie_ardakan
🔊 ‌ ‌°❀°🌸°❀°🌸°❀°🌸°❀°🌸°❀° 🌸🌸 🌸 🏴بایدگریست باهمه ی ناله دارها 🏴برکربلاوقافله ی یادگارها 🏴تنهاترین امام که مانده زکربلا 🏴رنجی کشیده ازهمه ی روزگارها 🔹مراسم آسمانی 🔸 مصادف        *باشهادت امام محمدباقر(ع* 📢 🔊   *ابوالفضل مستوفی* 📢 🔈*ذاکراهل بیت مهدی صیدانلو* ▪️زمان:جمعه۱۴۰۲/۴/۲ساعت۷صبح 🕌میعادگاه: 🌹منتظر قدوم گرمتان هستيم. یَِِّّاُُّصُِِّآَِِّحًُِِبًََُُِِ اًًَلَََِِّزًِّّمَََُِّاًَُنًَِِِِّ 🌸 🌸🌸 ‌°❀°🌸°❀°🌸°❀°🌸°❀°🌸°❀° @mahdie_ardakan
🦋▪️🦋 🦋 زائر خدا ▪️این روزها دلم زیارت می‌خواهد. گاهی می‌رود کربلا و گاهی نجف. گاهی بر می‌گردد مشهد و بعد می‌رود تا مدینه. گاهی در حال و هوای سامرا و کاظمین نفس می‌کشد و گاهی می‌ماند در قم. من زیارت همیشه در رفتن خویش جستجو کرده‌ام. 🦋▪️🦋 🦋نمی‌دانم چرا کمتر به این فکر کرده‌ام که می‌شود زیارت با آمدن امام پیش من حاصل شود. من اگر بشوم همانی که تو می‌خواهی، تو پیشم می‌آیی. درست می‌گویم؟ چه قدر می‌چسبد این زیارت! در قبولی این زیارت تردیدی نیست. ▪️این زیارت در هر کجای دنیا می‌شود اتفاق بیفتد. در بلندترین قله‌ها و در پهناورترین کویرها و در عمیق‌ترین غارها. یک روز می‌شوم همانی که می‌خواهی! بگو که آن روز، دور نیست... 🦋▪️🦋 @mahdie_ardakan
🌷شهید صمد اسودی 🔸چند روز بعد از ازدواج، شهید صمد اسودی قصد جبهه کرد. گفتم: تازه ازدواج کرده ای،چرا جبهه می روی؟ گفت:با امام زمان عجل الله عهد کرده ام تا آخرین قطره ی خون،سرباز ایشان باشم. 🔸مادرش گفت:همسر و خواهرانت را به چه کسی می سپاری؟ گفت:"هروقت مشکل داشتید،امام زمان عجل الله را صدا بزنید و او را بخوانید...." بعد،ماجرای عهد خود با امام زمان عجل الله را برایشان تعریف کرد: "در عملیاتی،تمام بچه ها شهید شدند و من و یک پیرمرد زنده ماندیم، نزدیک بود اسیر شویم. متوسل به امام زمان عجل شدیم و از ایشان خواستیم تا نجات‌مان دهد. من هم گفتم:اگر نجات پیدا کردم،تا آخرین نفس و آخرین قطره ی خون،سرباز ایشان باشم و در جبهه بمانم". 🌷هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷 @mahdie_ardakan
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 🌱                     چون آزمایش مایک ماه بیشتراعتبارنداشت،حمیددلواپس ونگران بودکه این به تاخیرافتادن هامن راناراحت نکند.پیام داد:"عزیزم!تودلت دریاست.یه وقت ناراحت نشی.خیلی زودجورمیکنم میریم برای عقد."همان موقع تقویم رانگاه کردم وبه حمیدپیام دادم:"روزدهم آبان،میلادامام هادی علیه السلام هستش.نظرت چیه این روزعقدکنیم؟" حمیدبلافاصله جواب داد:"عالیه:همین الان باپدرومادرم صحبت میکنم که قطعی کنیم." روزپنجشنبه مشغول اتوکردن لباسهایم بودم که زنگ خانه به صدادرآمد.لحظاتی بعدمادرم به اتاق آمدوگفت:"حمیدپشت دره. میخوادبره هییت،برای همین بالانیومد.مثل اینکه باهات کارداره."چادرسرم کردم وبایک لیوان شربت به حیاط رفتم. زیردرخت انجیرایستاده بود.تامن رادیدبه سمتم آمد.بعدازسلام واحوالپرسی،لیوان شربت رابه اودادم.وقتی شربت راخورد،تشکرکردوگفت: "الهی بری کربلا."بعددرحالی که یک کیسه به دستم میداد،گفت:"مامان برات ویژه گردوفرستاده." تشکرکردم وپرسیدم"برای عقدکاری کردی؟"سری تکان دادوگفت:"امروزرفتم محضر،قطعی برای دهم آبان نوبت گرفتم."گفتم:"حالاچرابالانمیای؟ "گفت:"میخوام برم هییت.میدونی که طبق روال هرهفته،پنجشنبه هابرنامه داریم."بعدهم درحالی که این پاوآن پامیکردگفت:"فرزانه یه چیزی بگم،نه نمیگی؟"باتعجب پرسیدم:"چی شده حمید،اتفاقی افتاده؟"گفت:"میشه یه تک پاباهم بریم هییت؟باورکن کسایی که اونجامیان خیلی صمیمی ومهربونن.الان هم ماشین رفیقم بهرام روگرفتم که باهم بریم.تویه باربیا،اگه خوشت نیومددیگه من چیزی نمیگم." قبلاهم یکی،دوباروقتی حمیدمیخواست هییت برود،اصرارداشت همراهیش کنم،امامن خجالت میکشیدم وهرباربه بهانه ای اززیربارهییت رفتن فرارمیکردم.ازتعریف هایی که حمیدمیکرداحساس میکردم جوهییتشان خیلی خودمانی باشدومن آنجادربین بقیه غریبه باشم. این بارکه حرف هییت راپیش کشید،نخواستم بیشترازاین رویش رازمین بیندازم وراهی هییت شدم.بااین حال برایم سخت بود،چون کسی راآنجانمیشناختم.حتی وسط راه گفتم:"حمید!منوبرگردون،خودت بروزودبیا"،اماحمیدعزمش راجزم کرده بودهرطورشده من راباخودش ببرد. اول مراسم احساس غریبگی میکردم ویک گوشه نشسته بودم،ولی رفتارکسانی که داخل هییت بودندباعث شدخودم راازآنهاببینم.باآن که کسی رانمیشناختم،کم کم باهمه ی خانم های مجلس دوست شدم.فضای خیلی خوبی بود.جمع دوستانه وصمیمی ای داشتند. فردای آن روزدانشگاه کلاس داشتم.بعدازکلاس،حمیدطبق معمول باموتوردنبالم آمده بود،ولی این باریک دسته گل قشنگ هم دردست داشت.گل هاازدوردرآفتاب روبه غروب پاییزی برق میزدند. بعدازیک خوش وبش حسابی،گل رابه من داد.تشکرکردم ودرحالی که گل هارابومیکردم،پرسیدم:"ممنون حمیدجان،خیلی خوشحال شدم.مناسبت این دسته گل به این قشنگی چیه؟" گفت:"این گلهاکه قابلتونداره،اماازاونجاکه این هفته قبول کردی بیای هییت،برای تشکراین دسته گل روبرات گرفتم." ازخداکه پنهان نیست،نیت من ازرفتن به هییت فقط این بودکه حمیددست ازسرم بردارد،ولی همین رفتارباعث شدآن شب برای همیشه درذهنم ماندگارشودوازآن به بعدمن هم مانندحمیدپای ثابت هییت"خیمه العباس"شوم.حمیدخیلی های دیگرراباهمین رفتارومنش هییتی کرده بود. باهم خودمانی ترشده بودیم.دوست داشتم به سلیقه ی خودم برایش لباس بخرم.اول صبح به حمیدپیام دادم که زودتربیایدتابرویم بازاروبرایش لباس بخریم. تاریخ ارسال پیامک روی گوشی که افتاد،دلم غنج رفت.امروزروزوعده ی مابرای محضروخواندن عقددایم بود؛روزدهم آبان،ماه مصادف بامیلادامام هادی علیه السلام.دل توی دلم نبود.عاقدگفته بودساعت چهاربعدازظهرمحضرباشیم که نفراول عقدمارابخواند. حمیدبرای ناهارخانه ی مابود.هول هولکی ماکارونی راخوردیم وازخانه بیرون زدیم.سوارپیکان مدل هفتادبه سمت بازارراه افتادیم.وقت زیادی نداشتیم. بایدزودتربرمیگشتیم تابه قرارمحضربرسیم.نمیخواستم مثل سری قبل خانواده هاوعاقدمعطل بمانند. حمیدکت داشت.برایش یک پیراهن سفیدباخط های قهوه ای ویک شلوارخریدیم. چون هواکم کم داشت سردمیشد،ژاکت بافتنی هم خریدیم.تانزدیک ساعت سه ونیم بازاربودیم.خیلی دیرشده بود.حمیدمن رابه خانه رساندتابه همراه خانواده خودم بیایم وخودش هم دنبال پدرومادرش برود. جلوی درخانه که رسیدیم،ازروی عجله ای که داشت ماشین رادقیقاکنارجدول پارک کرد.داشتم باحمیدصحبت میکردم که غافل ازهمه جا،موقع پیاده شدن یک راست داخل جوی آب افتادم!صدای خنده اش بلندشدوگفت:"ای ول دست فرمون.حال کردی عجب راننده ای هستم.برات شوماخری پارک کردم!"هیچوقت کم نمی آورد. راوی:همسرشهید .... @mahdie_ardakan
. 🏴 . 💠🔹 صـلوات خاصـۂ امام (ع) : 🌷🍃«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ بَاقِرِ الْعِلْمِ وَ إِمَامِ الْهُدَى وَ قَائِدِ أَهْلِ التَّقْوَى وَالْمُنْتَجَبِ مِنْ عِبَادِكَ اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِكَ وَمَنَاراً لِبِلاَدِكَ وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِكْمَتِكَ وَ مُتَرْجِماً لِوَحْيِكَ وَ أَمَرْتَ بِطَاعَتِهِ وَ حَذَّرْتَ مِنْ مَعْصِيَتِهِ فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ وَ أُمَنَائِكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ»☘✨ @mahdie_ardakan
مولای هر سرا تویی یا باقرالعلوم از نسل هل اتی تویی یا باقرالعلوم یک جلوه ات به ظاهر و باطن بیانگر است پیدای هر کجا تویی یا باقرالعلوم با آن همه روایت سبزت مشخص است پـروازِ تا خـدا تویی یا باقرالعلوم دیگر پی طبیب و دوایش نمیرویم درد و دوای ما تویی یا باقرالعلوم با لطف تو همه سرِ این سفره آمدیم بانـیِ روضه ها تویی یا باقرالعلوم ما نوکریم و بر دل عالم نوشته ایم؛ مـولا و مقتدا تویـی یا باقرالعلوم در چهره ات همیشه دعا موج میزند منظومه ی دعا تویی یا باقرالعلوم ما غصه ی عذاب جزا را نمیخوریم تا شافـع جــزا تویی یا باقرالعلوم ذکر مصیبتی کن و ما هم به سر زنیم راوی ماجـرا تویـی یا باقرالعلوم از کوفه و خرابه و دروازه ها بگو مشروح غصه ها تویی یا باقرالعلوم ازکربلا به کوفه و از کوفه تا به شام در بند دست و پا تویی یا باقرالعلوم شهادت حضرت امام محمد باقر(ع) تسلیت. @mahdie_ardakan
🥀یک لحظه شدیم     خیره تا در چشمت                    دیدیم تمامِ                      غُصه را در چشمت 🥀چشمان تو از روضه ی               مکشوف پر است                        پیداست تمامِ                            کربلا در چشمت ◼️شهادت جانسوز  آقا امام محمد باقر علیه السلام تسلیت باد🏴 @mahdie_ardakan
❤️ عالمے زیر و زبر گشتہ ڪنون آمده ام همچو حرّم ڪہ بہ صد فڪر و فسون آمده ام جنگ و خونریزے بہ عالم رنگ آزادے گرفت من بہ عشقت حالتے بس ڪہ شگون آمده ام وعده داده است خداوند ڪریم در آیہ ها در امید وعده هایش غرقِ خون آمده ام حاصل عمر گران چیزے نگشت جز اشڪ و اه شاه خوبانے ڪہ من حالِ جنون آمده ام نادم از جرم و گناهانش سر افڪنده شده همچو حرّ سر بہ زیرے ڪہ برون آمده ام @mahdie_ardakan
°❀°🌸°❀°🌸°❀°🌸°❀°🌸°❀°🌸 🌸🌸 🌸 🔷 🔶 هفتگی دعای ندبه 📆 جمعه ۱۴۰۲/۰۴/۰۲ 📌مصادف با: شهادت امام محمد باقر ع 🔊 زیارت عاشورا:       ابوالفضل مستوفی 🔊 دعای پرفیض ندبه:       مهدی صیدانلو 🌸 🌸🌸 ‌°❀°🌸°❀°🌸°❀°🌸°❀°🌸°❀🌸 ✅ @mahdie_ardakan