🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
سلام
صبح روز سه شنبه شما بخیر
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه علی ابن الحسین و محمد ابن علی و جعفر بن محمد الصادق علیهم السلام
یا ارحم الراحمین
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
راه غلبه بر نفس، محاسبه است.
بعضی اولیای خدا یک دفتری
همراه خود داشتند و هر کاری که
می کردند می نوشتند،
در آخر روز هم نشسته و
حساب کارهای خود را می کردند
که ما در این روز چه کردیم،
چه مقدار اطاعت خداوند متعال را نمودیم،
چه مقدار سرپیچی و نافرمانی کردیم.
امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمودند:
از ما نیست کسی که هر روز
به حساب نفس خود نرسد؛
پس اگر کار خوبی انجام داده بود
خــدا را #شـکـــر کند
و از خدا بخواهد
که آن کار را بیشتر و بهتر
بتواند انجام دهد
و اگر کار بدی انجام داده بود استغفار
و توبه نماید. (بحار الأنوار، ج67 / 72)
حضرت رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمودند: انسان مؤمن نخواهد بود، تا این که به حساب نفسش برسد؛ شدیدتر از حسابرسی شریک با شریکش و مولی با بنده اش (بحار الأنوار، ج67 / 72)
"از بیانات آیت الله مجتهدی (ره)"
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل غ
﷽
🔰 مرتبه دوم ابتلا؛ مکر
(سوره یونس، آیات ۲۱-۲۳)
✍🏻 آیه ۲۱؛ «کمی که در ابتلائات اوضاع سخت میشود، دوباره شرایط را بر میگردانم و رحمت میفرستم. این مکر ماست.»
▫️مرتبه دوم #ابتلا، مکر است و این سنت خداست.
✍🏻 آیه۲۲؛ «او کسی است که در خشکی و دریا شما را سیر میدهد، وقتی که در کشتی هستید، باد خوشی هم میآید و با همینها شاد هستید، ناگاه تند بادی میآید و موج از هر طرف به کشتی میزند، احساس میکنید در چنگ خدایید و احاطه شدید.»
⬅️ آن حالت توجه و حضور قلبی که اولیای خدا در نماز دارند همین حال است.
در آن حال میفهمید خدا همه کاره است و اسباب، کارهای نیست، اسباب هم در مشت خداست.
انسان یکباره رجوع الی الله میکند و خدا را در عین اخلاص میخواند و به #انقطاع میرسد.
✍🏻 «با خدا عهد میبندد که خدایا تو مرا از این اوضاع نجات بده، من شاکر و حرف گوش کن تو میشوم، همانی که تو میخواهی میشوم.»
این میشود #شکر.
▫️در حالیکه قبلش فکر میکرد جانش دست ناخداست، دست دکتر و جراح است.
✍🏻 وقتی ابتلا تمام میشود و پایش به خشکی میرسد، دوباره میرود در طلب چیزهایی که ربطی به حق و حقیقت و خدا ندارد و باز به همینها دل خوش میکند.
«إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ» (سوره فجر، آیه۱۴).
ای آدمیزاد این سرکشیهایت، سرکشی به خودت است، سر من کلاه نگذاشتی.
🔘 وای از آن وقتی که دیگر پروردگار نخواهد تو را ملتفت کند و تو را به حال خود رها کند، آن اصل عذاب و گرفتاری و بدبختی است.
📚#داستان
روزی حضرت «داود (ع)» در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند.
خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.»
روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش «حضرت سلیمان (ع)» از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد.
پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد:
«کیست که هیزمهای مرا بخرد.»
یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید.
حضرت «داود (ع) » پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!»
پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.»
سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت.
وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود.
وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود:
«خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟!»
پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد.
حضرت «داود (ع)» نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود.
#شکر
#منبع:
(داستانهای شهید دستغیب ص ۳۰- ۳۱)
کانال منتظران مهدی فاطمه ( س ) 🌹
👇👇👇
https://eitaa.com/mahdifatme315