سال ۹۳ در پیادهروی اربعین شهید را همراهی میکردم، ایشان در تمام مسیر اشک میریخت صحنههایی که در مسیر مشاهده میکرد برای او مانند روضهخوانی بود، در مدت رفت و بازگشت از #زیارت_اربعین محمدرضا حال و هوای عارفانهای داشت.
عسکری فرد از #اربعین سال ۹۳ تا روز شهادت از حال و هوای ویژهای برخوردار بود، این حال و هوا را میشد در سخنان، مثال و مزاحهای او فهمید، آخرین دیداری که با ایشان داشتم بر جمله «کل الخیر فی باب الحسین (ع)» تأکید داشت.
وقتی فرزندان او جمله «کل الخیر فی باب الحسین(ع)» را از او میشنیدند، متوجه میشدند که به دنبال کسب اجازه از خانواده برای اعزام به جبهههای نبرد است.
محمدرضا در مراسمهای استقبال از شهدای گمنام در شلمچه حاضر میشد، در یکی از این مراسمها تابوت شهیدی بر دوش داشت بعد از برداشتن تابوت متوجه میشود که یکتکه چوب از تابوت شهید بر کتف شهید جامانده است. محمدرضا این چوب را همراه خود به منزل آورده بود و خطاب به دخترش میگفت این چوب نشان میدهد که رفتنی هستم و باید بپرم، خانواده اش هنوز این تکه چوب را هنوز نگه داشتهاند، ذکر شب و روز عسکری فرد شهادت بود.
#شهید_محمدرضا_عسکری_فرد | همرزم شهید، محمد دریس
🖥 @mahdihoseini_ir