آقا مهدی
روزگار عجیبی است!! بی حرمتی به کتاب مقدس ۱/۵میلیارد انسان، آزااااااد پوشیدن لباسی که باب میل صهیون
حاج علی اکبری در خطبه های نمازجمعه تهران:
هتک حرمت قرآن خاک پاشیدن به چهره خورشید است...
این رفتارها نه تنها به #قرآن آسیب نمیزند این کارها از ترس این است که نور قرآن در حال جهانگیر شدن است و این را خوب میدانند، این رفتارها از سر استیصال است. قرآن کریم تحت حفظ الهی است. نور قرآن جهان را در خواهد نوردید و همه عالم را روشنایی خواهد داد. خاک پاشیدن به چهره خورشید فقط باعث ملامت و خواری آنها خواهد شد.
#جمعه
۱۴۰۲.۰۴.۰۹
@mahdihoseini_ir🌹🕊
7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💓 #استوری_کلیپ | واكنش رهبرانقلاب وقتی در #قرآن اهدایی به خانواده شهید، نام خودشان را سهوا به جای نام شهید سیدعلی هاشمی مينويسند...
@mahdihoseini_ir
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_دوم 🕌صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم میرسید، دل من برای حی
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_سوم
⚔در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپارههای #داعش نبود که هرازگاهی اطراف شهر را میکوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلولههای داعش را بهوضوح میشنیدیم.
دیگر حیدر هم کمتر تماس میگرفت که درگیر آموزشهای نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن #محاصره و دیدار دوبارهاش دلخوش بودم.
🌙تا اولین افطار #ماه_رمضان چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است.
تأسیسات آب #آمرلی در سلیمانبیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لولهها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم.
😔شرایط سخت محاصره و جیرهبندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای #افطار به نان و شیره توت قناعت میکردیم و آب را برای طفل #شیرخواره خانه نگه میداشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم.
🚰اما با این آب هم نهایتاً میتوانستیم امشب گریههای یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک میشد، باید چه میکردیم؟
زنعمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو #قرآن میخواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل ماندهایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید.
😓در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزهداری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش میزد که چند روزی میشد با انفجار دکلهای برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش میشد دیگر از حال حیدرم هم بیخبر میماندم.
💔یوسف از شدت گرما بیتاب شده و حلیه نمیتوانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب میفهمیدم گریه حلیه فقط از بیقراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در #سنگرهای شمالی شهر در برابر داعشیها میجنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود.
زنعمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرامَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد.
🍃زنعمو نیمخیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با #خمپاره میزنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشههای در و پنجره در هم شکست.
من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خردههای شیشه روی سر و صورتشان پاشیده بود.
🌷زنعمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه میکرد نمیتوانست از پنجره دورشان کند.
😭حلیه از ترس میلرزید، یوسف یک نفس جیغ میکشید و تا خواستم به کمکشان بروم غرّش #انفجار بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجرههای بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد.
در تاریکی لحظات نزدیک #اذان مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمیدید و تنها گریههای وحشتزده یوسف را میشنیدم.
هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست میکشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمیدیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم : «حالتون خوبه؟»
🔹به گمانم چشمان او هم چیزی نمیدید و با دلواپسی دنبال ما میگشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس میلرزند.
پیش از آنکه نور را سمت زنعمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد : «من خوبم، ببین حلیه چطوره!»
😢ضجههای یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ میترسیدم #امانت عباس از دستمان رفته باشد که حتی جرأت نمیکردم نور را سمتش بگیرم.
عمو پشت سر هم صدایش میکرد و من در شعاع نور دنبالش میگشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بیخبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@mahdihoseini_ir🌹🕊
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_سوم ⚔در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپارههای #داعش
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_چهارم
🍃در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود.
💔دیگر گریههای یوسف هم بیرمق شده و بهنظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمتشان دویدم.
زنعمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه میرفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زنعمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید.
چشمان حلیه بسته و نفسهای یوسف به شماره افتاده بود و من نمیدانستم چه کنم. زنعمو میان گریه #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد و با بیقراری یوسف را تکان میداد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بیهوش بود که نفس من برنمیگشت.
🔦زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب میترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانههای حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش میکردم تا چشمانش را باز کند.
صدای عمو میلرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری میداد :«نترس! یه مشت #آب بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو #روضه شد و ناله زنعمو را به #یاحسین بلند کرد.
🔹در میان سرسام مسلسلها و طوفان توپخانهای که بیامان شهر را میکوبید، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و اولین روزهمان را با خاک و خمپاره افطار کردیم.
نمیدانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت.
هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بیتاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران میبارد و زیر لب به فدای یوسف میرود.
👤عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج #انفجار دور باشیم، اما آتشبازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپارهها اضافه شد و تنمان را بیشتر میلرزاند.
در این دو هفته #محاصره هرازگاهی صدای انفجاری را میشنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بیوقفه تمام شهر را میکوبیدند.
بعد از یک روز #روزهداری آنهم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم.
🍞همین امروز زنعمو با آخرین ذخیرههای آرد، نان پخته و افطار و سحریمان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی میکرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود.
زنعمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمیدانستم آبی برای #افطار دارد یا امشب هم با لب خشک سپری میکند.
😔اصلاً با این باران آتشی که از سمت #داعشیها بر سر شهر میپاشید، در خاکریزها چهخبر بود و میترسیدم امشب با #خون گلویش روزه را افطار کند!
از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس میکردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با #عشقم قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد.
📱آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت همصحبتیام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت.
حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زنها هر یک گوشهای کِز کرده و بیصدا گریه میکردیم.
🌑در تاریکی خانهای که از خاک پر شده بود، تعداد راکتها و خمپارههایی که شهر را میلرزاند از دستمان رفته و نمیدانستیم #انفجار بعدی در کوچه است یا روی سر ما!
🌷عمو با صدای بلند سورههای کوتاه #قرآن را میخواند، زنعمو با هر انفجار #صاحبالزمان (روحیفداه) را صدا میزد و بهجای نغمه مناجات #سحر، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک #رمضان کردیم.
آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پردههای زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خردههای شیشه پوشیده شده بود.
🌳چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستونهای دود از شهر بالا میرفت.
تا ظهر هر لحظه هوا گرمتر میشد و تنور #جنگ داغتر و ما نه وسیلهای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش.
🔥آتش داعشیها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! میدانستم سدّ #مدافعان شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمیدانستم داغ #شهادت عباس و ندیدن حیدر سختتر است یا مصیبت #اسارت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@mahdihoseini_ir🕊🌹
از اینکه عکس حاج قاسم رو در کنار قرآن میسوزونن من این نتیجه رو میگیرم که حاج قاسم در مسیر قرآن و اسلام بوده!
#حاج_قاسم
#قرآن🍃
@mahdihoseini_ir
#امام_حسن(علیه السلام):
ما بَقِیَ فِی الدُّنْیا بَقِیَّةٌ غَیْرَ هَذَا القُرآنِ فَاتَّخـِذُوهُ إماما یَدُلُّکُمْ عـَلی هُداکُمْ، وَ إنَّ أَحَقَ النّاسِ بِالقُرآنِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ إنْ لَمْ یَحْفَظْهُ وَ أَبْعَدَهُمْ مِنْهُ مَنْ لَمْ یَعْمَلْ بِهِ وَ إنْ کانَ یَقْرَأُهُ.
تنها چیزی که در این دنیای فانی باقی میماند قرآن است، پس قرآن را پیشوا و امام خود قرار دهید، تا به راه راست و مستقیم هدایت شوید. همانا نزدیکترین مردم به قرآن کسانی هستند که بدان عمل کند، گرچه به ظاهر (آیات) آن را حفظ نکرده باشند و دورترین افراد از قرآن کسانی هستند که به دستورات آن عمل نکنند گرچه قاری و خواننده آن باشند.
📚ارشاد القلوب، دیلمی، ص۱۰۲
#قرآن🌹
@mahdihoseini_ir
#پیامبر_اکرم(ص):
فَضْلُ القُرآنِ عَلى سائِرِ الْكَلامِ كَفَضْلِ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ؛
بـرترى #قرآن بر سـاير سخـنها هـمانند برترى خدا بر مخـلوقات اوسـت.
📚 جامع الاخبار و الآثار: ج ۱، ص ۱۸۲
@mahdihoseini_ir🌹🕊
روزنامه گاردین:
جوانان آمریکایی برای درک علت پایداری مسلمانان فلسطینی شروع به یادگیری #قرآن کردهاند.
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
@mahdihoseini_ir🌹🕊
🌱
🌙ماه برکت زِ آسمان میآید
صوت خوش #قرآن و اذان میآید
🎉تبریک به مؤمنینِ عاشق پیشه
تبریک، بهار #رمضان میآید
🎈🌙حلول #ماه_مبارک_رمضان بر مهمانان ماه خدا مبارکباد🌙🎈
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
2.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قرآن را بخوانید حتی شده روزی یک یا نیم صفحه
🔹رهبر انقلاب: در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا شود که یک روز بر او بگذرد و آیات قرآن را تلاوت نکند.
#قرآن🍃
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
#امام_حسن(عليهالسلام):
إنّ هذا القرآنَ فيهِ مَصابيحُ النُّورِ و شِفاءُ الصُّدورِ، فَلْيَجلُ جالٍ بضَوئهِ و ليُلجمِ الصِّفةَ قَلبَهُ، فإنَّ التّفكيرَ حَياةُ القَلبِ البَصيرِ كما يَمشِي المُستَنيرُ في الظُّلُماتِ بالنورِ
در اين قرآن، چراغهاى روشنايى [بخش] و شفاى سينهها است. پس، جلادهنده، بايد كه به نور آن [ديده دل خويش را] جلا دهد و اوصاف #قرآن را [به دل خويش] پيوند زند؛ زيرا كه انديشيدن [در قرآن] مايه حيات دل شخص با بصيرت است، همچنان كه آدمى در تاريكيها، با كمك نور راه خود را مى پيمايد.
📚 كشف الغمّة : 2/199
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
💠پرسش جالب یک روحانی اهل سنت الجزایری درباره رئیسی
میتوانید به من یک رئیس دولت از کشورهای عربی معرفی کنید که در سازمان ملل #قرآن را بالا برده باشد؟
#رئیسی
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir