eitaa logo
آقا مهدی
3.1هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
96 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
•﷽• خانه ی پرجمعیت خیابان نامجو، با آمدن نوزاد تازه که حالا اسمش را مهدی گذاشته بودند صفای دوچندانی به خود گرفته بود.😊 برنامه هر روز اهالی خانه، پهن کردن یک سفره ی عریض و طویل بود، برای صبحانه و ناهار وشام. پس از شب نشینی و ظرف شستن خانمها، هرکسی به اتاق خود می رفت. با ورود به اتاق، خستگی از تن عابد و گوهر در می رفت وتازه می شد سرشب. شروع میکردند با مهدی بازی کردن. از همان اول هم نگاه معصوم و مهربانی داشت. چشمان رنگی اش باهر لباسی به رنگی درمی آمد. هر روز که به ماه های عمرش اضافه می شد، در دل گوهر وعابد، بیش تر جا باز می کرد. سوگلی خانه شده بود. شاید برای همین گوهر حساسیت عجیبی روی این بچه داشت. حواسش بود همیشه مرتب باشد، بهترین لباس را برایش بخرد، تنش کند و بزرگ شدنش را تماشا کند.. ادامه دارد........... همراه ماباشید🙏 💌تا تولد آقامهدی 6 روز و 2ساعت و6 دقیقه 💌 👈‹ لحظه‌هامی‌گذرد؛ آنچه‌بگذشت، نمی‌آید‌باز›💟
کلام از نگاهِ تـــو ، شکل می‌بندد .... 🌷 @MahdiHoseini_IR
🔺تحرکات رژيم صهیونسیتی در مرز لبنان 🔹منابع خبری از تجاوز ۳ دستگاه تانک رژیم صهیونیستی در مرز فلسطین اشغالی با لبنان خبر دادند. @MahdiHoseini_IR
آقا مهدی
🔺تحرکات رژيم صهیونسیتی در مرز لبنان 🔹منابع خبری از تجاوز ۳ دستگاه تانک رژیم صهیونیستی در مرز فلسطین
👤بنی گانتز وزیر دفاع رژیم صهیونیستی دقایقی پیش : "رهبر حزب الله سیدحسن نصرالله بزرگترین دشمن ما در مرزهای شمالی است. او بزرگترین دشمن لبنان است." گانتز در ادامه مدعی شد: "اسرائیل آماده جنگ با لبنان است." پی نوشت : گویا خودشان عجله بیش تری برای نابودی دارند .... هر گونه آغاز جنگ اسرائیل با مقاومت مساوی است با آغازی بر پایان اسرائیل.... @MahdiHoseini_IR
🏷-پیام تسلیت همسر شهید مدافع حرم مهدی حسینی به مردم سربلند بیروت درهفتمین روز انفجار مشکوک بندر @MahdiHoseini_IR | راه حسینی
🏷رسالة تعزية زوجة @MahdiHoseini_IR | راه حسینی
📝متن تسلیت🔽 🏷-پیام تسلیت همسر شهید مدافع حرم مهدی حسینی به مردم سربلند بیروت درهفتمین روز انفجار مشکوک بندر . بسم الله الرحمن الرحیم فَاستَقِم كَما أُمِرتَ فاجعه بزرگ و غم انگیز انفجار مهیب در بندر بیروت که منجر به جان باختن و مجروحیت تعداد زیادی از برادران و خواهران لبنانی شد را به ملّت و دولت و الخصوص دبیرکل حزب الله(حضرت سید حسن نصرالله)تسلیت عرض نموده. ما مردم همیشه پیروز جمهوری اسلامی ایران تا آخرین نفس از مردم همیشه صبور لبنان پشتیبانی خواهیم کرد. امروز هفت روز از این انفجار مشکوک میگذرد،و ما در انتظار انتقام سخت از جنایتکاران تاریخ بشریت هستیم.جمهوری اسلامی بزودی ضربه محکمی به آمریکایی ها خواهد زد.لبنان کشور قدرتمند است که مستکبران عالم چشم دیدن پیروزی های این کشور همیشه پیروز را ندارد. هم اکنون لبنان در دام توطئه های بزرگ شیطان بزرگ یعنی افتاده است.که به مدد خدای متعال بازهم آمریکا است که به عقب رانده میشود وملّت شریف لبنان پیروز این جنگ نابرابر میشوند. ملّت مقاومت تا ظهور حجت حق در کنار یک دیگر ایستاده اند. ان شاءالله پیروزی نیروی مقاومت سلیمانی زاده/21/مرداد/1399 @MahdiHoseini_IR | راه حسینی
بخشی از کتاب 👇👇👇👇👇 قسمت سوم.. عذرخواهی بابت تاخیر🌹
عابد یک روز بعد از کلی کلنجار رفتن، گوهرخانم را راضی کرد، مهدی را ببرد سلمانی و موهای بورش را مرتب کند. ساعتی نگذشت که صدای فریاد گوهرخانم، عروس عموها را کشید وسط حیاط. بچه، بغلِ عابد بود و از سرکوچه داشت آرام آرام می آمد. صدای فریاد گوهرخانم را که شنید، همان جا میخکوب ماند. عروس عموها هر کدام به نحوی در حال آرام کردن گوهرخانم بودند. ولی فایده ای نداشت. یکی از همسایه ها اما دلش را گرفته بود و ریسه می رفت. گوهرخانم وقتی به ریسه رفتن های او نگاه می کرد، برایش دندان قروچه می کرد که حق داری بخندی. مادر نشدی بفهمی این لحظه یعنی چی. عابد سلانه سلانه به خانه نزدیک تر شد وصدای شیون گوهرخانم تنش را می لرزاند. نزدیک که شد، کنار پای گوهر روی زمین نشست و بچه را گذاشت بغل یکی از کسانی که اطراف گوهر حلقه زده بودند. سعی کرد دل جویی کند. گفت((نگران نباش دوباره موهاش بلند می شه.)) حاضرین که تازه فهمیدند سر و صدای گوهرخانم از کجا درآمده است، مات و مبهوت به هم نگاه می کردند. کسی که لیوان آب قند دستش بود و کلی التماس گوهرخانم کرده بود، لیوان را باحرص سر کشید و به کنایه گفت ((ما فکر کردیم بچه تموم کرده.پاشو گوهرخانم. پاشو به کارهات برس همه مون رو گذاشتی سرکار.)) بقیه هم برای این که رابطه شان به هم نخورد، خنده ی تلخی کردند و سر کارهایشان رفتند. باتمام مراقبت های گوهرخانم هر ازچندگاهی این سوگلی زیبا، اتفاقاتی برایش می افتاد که سر هر کدامشان، گوهرخانم یک سفر عالم آخرت می رفت وبر می گشت. زمین خوردن های مکرر وشکستن دندان‌های مهدی باعث عادی شدن این صحنه ها نشد. کار به جایی رسید که مهدی حساسیت فوق العاده ی مادر را درک کرده بود. زمین که می خورد، زود بلند می شد، خودش را می تکاند، دست هایش را باز می کرد و می گفت((مامان ببین چیزیم نشده.)) ادامه دارد..... همراه ما باشید🙏 🌹تا تولد آقامهدی 5 روز و 1ساعت و3 دقیقه🌹 👈لبخند هر صبح تو بهشٺ مےسازد از هر روز من💙
آقا مهدی
•﷽• خانه ی پرجمعیت خیابان نامجو، با آمدن نوزاد تازه که حالا اسمش را مهدی گذاشته بودند صفای دوچندان
عابد یک روز بعد از کلی کلنجار رفتن، گوهرخانم را راضی کرد، مهدی را ببرد سلمانی و موهای بورش را مرتب کند. ساعتی نگذشت که صدای فریاد گوهرخانم، عروس عموها را کشید وسط حیاط. بچه، بغلِ عابد بود و از سرکوچه داشت آرام آرام می آمد. صدای فریاد گوهرخانم را که شنید، همان جا میخکوب ماند. عروس عموها هر کدام به نحوی در حال آرام کردن گوهرخانم بودند. ولی فایده ای نداشت. یکی از همسایه ها اما دلش را گرفته بود و ریسه می رفت. گوهرخانم وقتی به ریسه رفتن های او نگاه می کرد، برایش دندان قروچه می کرد که حق داری بخندی. مادر نشدی بفهمی این لحظه یعنی چی. عابد سلانه سلانه به خانه نزدیک تر شد وصدای شیون گوهرخانم تنش را می لرزاند. نزدیک که شد، کنار پای گوهر روی زمین نشست و بچه را گذاشت بغل یکی از کسانی که اطراف گوهر حلقه زده بودند. سعی کرد دل جویی کند. گفت((نگران نباش دوباره موهاش بلند می شه.)) حاضرین که تازه فهمیدند سر و صدای گوهرخانم از کجا درآمده است، مات و مبهوت به هم نگاه می کردند. کسی که لیوان آب قند دستش بود و کلی التماس گوهرخانم کرده بود، لیوان را باحرص سر کشید و به کنایه گفت ((ما فکر کردیم بچه تموم کرده.پاشو گوهرخانم. پاشو به کارهات برس همه مون رو گذاشتی سرکار.)) بقیه هم برای این که رابطه شان به هم نخورد، خنده ی تلخی کردند و سر کارهایشان رفتند. باتمام مراقبت های گوهرخانم هر ازچندگاهی این سوگلی زیبا، اتفاقاتی برایش می افتاد که سر هر کدامشان، گوهرخانم یک سفر عالم آخرت می رفت وبر می گشت. زمین خوردن های مکرر وشکستن دندان‌های مهدی باعث عادی شدن این صحنه ها نشد. کار به جایی رسید که مهدی حساسیت فوق العاده ی مادر را درک کرده بود. زمین که می خورد، زود بلند می شد، خودش را می تکاند، دست هایش را باز می کرد و می گفت((مامان ببین چیزیم نشده.)) ادامه دارد..... همراه ما باشید🙏 🌹تا تولد آقامهدی 5 روز و 1ساعت و3 دقیقه🌹 👈لبخند هر صبح تو بهشٺ مےسازد از هر روز من💙 @MahdiHoseini_IR