eitaa logo
آقا مهدی
3هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
96 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
خانه ای شلوغ و پر از صدا با چند اتاق مجزا و ساکنینی که پسرعموهای هم بودند. در صبح یک روز تابستانی خیابان نامجو، ایستگاه کاشیان، به استقبال پسر سفید و موطلایی گوهرخانم رفتند. گذاشته بودندش وسط وهرکدام نظری میدادند. - وای نگاه کن! این شبیه کیه آن قدر سفیده؟ - به باباش که نرفته، به مامانش؟ فکرنکنم. - این بچه شبیه هیچکدوممون نیست، یه جور دیگه خوشگله. صدای خنده ی جمع وقتی بلند شد که یکی از بچه ها، نوزاد را با انگشت نشان داد و گفت «مامان این چیه؟» مادرش که زن یکی از پسرعموها بود با خنده و محبت گفت «چی نه مامان جان، کیه!» خانه ی پرجمعیت خیابان نامجو، با آمدن نوزاد تازه که حالا اسمش را مهدی گذاشته بودند، صفای دوچندانی به خود گرفته بود. برنامه ی هر روز اهالی خانه، پهن کردن یک سفره ی عریض و طویل بود، برای صبحانه و ناهار و شام. پس از شب نشینی و ظرف شستن خانم ها، هرکسی به اتاق خود می رفت. با ورود به اتاق، خستگی از تن عابد و گوهر درمی رفت و تازه میشد سرشب. شروع می کردند با مهدی بازی کردن. از همان اول هم نگاه معصوم و مهربانی داشت. چشمان رنگی اش با هر لباسی به رنگی در می آمد. هر روز که به ماه های عمرش اضافه می شد، در دل گوهر و عابد، بیشتر جا باز می کرد. سوگلی خانه شده بود. شاید برای همین گوهر حساسیت عجیبی روی این بچه داشت. حواسش بود همیشه مرتب باشد، بهترین لباس را برایش بخرد، تنش کند و بزرگ شدنش را تماشا کند. / سالروز ولادت : ۱۳۵۹.۰۵.۲۷ برشی از کتاب تمنای بی خزان، ص۳۱ 🌷| @mahdihoseini_ir
بهشت را دوبار دیدم یک بار در چشمانت و یک بار در خنده‌هایت چشم‌هایت چه خیس می‌خندند... تولدت هزاران بار مبارک عزیز برادرم 🌷| @mahdihoseini_ir
🍃احوالات دو شخص مسجدی🍃 یَدخُلُ رَجُلانِ المَسجِدَ أحَدُهُما عابِدٌ و الآخَرُ فاسِقٌ، فیَخرُجانِ مِنَ المَسجِدِ و الفاسِقُ صِدِّیقٌ و العابِدُ فاسِقٌ؛ و ذلِکَ أنَّهُ یَدخُلُ العابِدُ المَسجِدَ و هُوَ مُدِلٌّ بِعِبادتِهِ و فِکرَتُهُ فی ذلِکَ، و یَکونُ فِکرَةُ الفاسِقِ فی التَّنَدُّمِ عَلی فِسقِهِ، فیَستَغفِرُ اللّه َ مِن ذُنوبِهِ دو مرد وارد مسجد می شوند یکی از آن دو عابد است و دیگری فاسق، اما هنگامی که از مسجد بیرون می روند آن فاسق به صدّیق (مؤمن راستین) تبدیل شده است و آن عابد به فاسق. علّتش این است که وقتی آن عابد وارد مسجد می شود، به عبادت خود می نازد و همه فکرش در این باره است. اما فاسق در اندیشه پشیمانی از بد کرداری خویش است و از این رو ، برای گناهان خود از خداوند طلب آمرزش می کند. (ع)| علل الشرائع📚 🌱| @mahdihoseini_ir
🍃خاطرات شهـ🌷ـید🍃 انقلاب پیروز شده بود. مردم روستا از فقر و نداری رنج می بردند. بهداشت عمومی در بدترین وضعیت ممکن بود. عزت آستین همت را بالا زد و با کمک نیروهای کمیته شروع به ساختن حمام روستا کرد. بلافاصله بعد از این کار،  مسجد را هم نوسازی کرد. 🌱| @mahdihoseini_ir
🏴 رو می کنیم سوی شما جور دیگری شاید نظر کنی تو به ما جور دیگری شب های جمعه روضه ما را شما بخوان ما را ببر به کرببلا جور دیگری ما گریه می کنیم به لطف نگاه تو در داغ سیدالشهدا، جور دیگری توفیق گریه کردن ما را زیاد کن می خواهم از تو حال بکا جور دیگری بوی شهید می دهد این روضه های ما خو کرده ایم با شهدا جور دیگری مثل همیشه میدهمت با وفا قسم اما به دست های جدا، جور دیگری... 🏴 (عج)🍃 🌷 @mahdihoseini_ir
🍃خودشیفتگان بخوانند🍃 مَن اُعجِبَ بِفِعلِهِ اُصیبَ بِعَقلِهِ هرکه از کردار خود خوشش آید، خردش آسیب بیند. (ع)| غررالحکم، ح۸۳۸۰📚 🌱| @mahdihoseini_ir
و من گاهی نه صورتت، نه چشمانت که دلم می‌خواهد صدایت را ببینم.. 🌱| @mahdihoseini_ir
یک نفر است که سالها دلتنگ کربلاست این عکس گویای همین دلتنگی ست... 🌱| @mahdihoseini_ir
🌷سید، یکی از بچه های مدافع حرم اعزامی از اصفهان و از رفقای شهدا بود اما زندگی خانوادگی اش دچار مشکلات شده بود، مهمترین مشکل آن ها این بود که فرزندانشان قبل از تولد از دنیا می رفتند! سومین فرزند نیز به همین صورت، دکتر پس از دیدن نتیجه سونوگرافی گفت: 💔بچه در شکم مادر مرده، فردا اول وقت بیایید برای خارج کردن فرزند، بیشتر از این هم اگر نگهدارید، مادر از دنیا خواهد رفت. 😔خیلی به هم ریخته بود، همسرش را که رساند به خانه بیرون رفت و با خداوند خلوت کرد، گفت: همسرم دیگر تحمل ندارد، دوست داشتم فرزندم می ماند و سرباز امام عصر می شد، بعد بر سر مزار شهید جواد محمدی رفت به جواد گفت: تو هم مثلا رفیق ما هستی؟ نمی بینی چه مشکلاتی برایم پیش آمده، یک کاری بکن. 🌤صبح فردا می خواستند راهی بیمارستان شوند، قبل از رفتن، مادر همسرش از راه رسید و گفت: صبر کنید، الان شهید جواد محمدی را در خواب دیدم، به من برگه ای داد و گفت: به سید بگو فرزندت به لطف خدا سالم است، باور نکردند قبل از رفتن دوباره سونگرافی کردند و پیش خانم دکتر بردند؛ چند بار سونوگرافی دیروز و امروز را کنار هم گذاشت و نگاه کرد. 😧و بعد گفت: "یکی از این ها حتما اشتباه است،" اما نمی دانستم خداوند متعال می تواند به دعای یک شهید سرنوشت انسانی را حتی در رحم مادر تغییر دهد. ✨الان مدتی است که این سید کوچک به دنیا آمده...✨ 🍃سید می گفت: زمانی که جواد محمدی شهید شد تا مدتی پیکر او مفقود بود من برای کار دیگری خدمت رسیدم به ایشان تصویر شهید جواد محمدی را نشان دادم و گفتم: حاج آقا دعا کنید که پیکر این شهید برگردد. 🌷آیت الله ناصری لبخندی زدند و فرمودند: ایشان در لحظه شهادت مورد عنایت خاص حضرت ولی عصر قرار گرفتند به زودی هم پیکرشان باز می گردد، مدت کوتاهی بعد از این صحبت ، پیکر شهید جواد محمدی به میهن بازگشت. (درچه - اصفهان) به روایت یکی از مدافعان حرم 🌱| @mahdihoseini_ir
. به کدام کیش و آیین به کدام مذهب و دین ببری قرار دل را به سراغ دل نیایی... 🌱| @mahdihoseini_ir
♦️مقتدی صدر در کنفرانس خبری: قاتل و مقتول در آتش. من با شرم در مقابل مردم عراق سر خم می کنم و از آنها عذرخواهی می کنم. من از آنچه در عراق اتفاق می افتد ناراحت هستم من از مردم عراق عذرخواهی می کنم الصدر: عراقی ها تنها کسی هستند که تحت تأثیر اتفاقاتی هستند که در حال رخ دادن هستند وطن اکنون اسیر فساد و خشونت است انقلابی که با خشونت خدشه دار شد، انقلاب نیست از نیروهای امنیتی و بسیج مردمی که بی طرف ایستادند تشکر می کنم.