🍃مهربان من
در دادگاه عشق اگر حاضرم کنند
و مرا بنشانند در جایگاه متّهم
با هیچ بیانی نمیتوانم از خودم دفاع کنم.
جرم من این است که چرا دلم را در بند کسی غیر از تو کردم.
مگر میشود از این جرم دفاع کرد؟
اقرار علیه خویش از سوی عاقلان جایز است
قانون وادی عشق هم همین است؟
این هست ولی فقط این نیست.
در وادی عشق متّهم، خودش را به اشدّ مجازات محکوم میکند.
حالا باید علیه خودم حکم صادر کنم.
اشدّ مجازات چیست؟
اجازه بده از طرف تو این بار از خودم گذشت کنم.
من از اشدّ مجازات میترسم.
محروم شدن از نگاهت را چه کسی میتواند تاب بیاورد؟
این محرومیت در حکم اعدام است.
بگذار کماکان زنده باشم.
شاید یک روز به دردت بخورم.
آقا!
گذشتی از من؟
حکم عفو را صادر کنم برای خودم؟
آری؟
مثل همیشه سکوتت را نشانۀ رضایت میبینم
و از خودم گذشت میکنم.
ممنونم برای این همه مهربانی.
شبت بخیر مهربان من!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃تدبیر خدا برای زمین
از وقتی بنا گذاشتهام که رشتۀ تدبیر زندگیام را به تو بسپارم
به فکر جشنی هستم که برای این واگذاری میخواهم به پا کنم.
در این جشن من هستم و خدا.
فرشتهها را هم دعوت میکنم.
رشتۀ تدبیر بناست به تو سپرده شود
پس نمیشود تو نباشی.
حالا خودت بگو جشن سپردن رشتۀ تدبیر به دست تو
کی و کجا بر پا شود؟
هر جا که بگویی میآیم.
تعیین زمانش هم با تو
ولی چون دارد دیر میشود
التماس میکنم به تأخیر نینداز.
مولای مهربانم!
تو اگر اراده کنی
مرا در چشم بر هم زدنی به هر کجا که بخواهی میبری.
میخواهم پیشنهاد کنم
اگر میشود مکان جشن، کربلا باشد
بالاسر یا بین الحرمین
هر کدام که تو بگویی.
همین حالا رشتۀ تدبیر را بگیر در دستت
ولی زمان جشن را بگذار شب جمعه.
برای یک بنده، جشنی شادتر از این جشن پیدا نمیشود.
بیا و زودتر از این شادی را مهمان دلم کن.
به مکان و زمان اگر راضی هستی بگو
که میخواهم دعوتنامه بفرستم برای فرشتهها.
تو تدبیر خدا برای زمینی
و من میخواهم تدبیرم را به تو بسپارم.
ممنون میشوم اگر قبولم کنی
میمیرم اگر ... .
شبت بخیر تدبیر خدا برای زمین!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
🍃 امام زیبایی ها
امشب سالگرد اولین شبی است
که بار امامت را
بر دوش گرفتی
و سالگرد اولین شبی که
ما شدیم مأموم تو.
در این سالهای طولانی
تو امام خوبی بودی برای ما
ولی شرمنده
که ما مأموم خوبی نشدیم برای تو.
تو مأمن ما شدی
ولی ما مؤمنِ تو نشدیم.
سفرۀ دردهای ما
همیشه پیش تو باز بود
ولی گوش شنوایی نداشتیم
برای شنیدن دردهای تو.
غصه که داشتیم
تو به یادمان میآمدی
غصهها که میرفتند
شاد که میشدیم
تو هم از یاد میرفتی.
ما تو را کنارِ نداشتههایمان میدیدیم.
داشتههایمان را که نگاه میکردیم
تو را فراموش میکردیم
و چرا یادم نمیآید
زمانی را که تو را بزرگترین داشتۀ خویش بدانیم؟
و بیشتر یادم نمیآید زمانی را
که تو را تنها داشتۀ خویش بدانیم.
شبهایی که این طور
نگاهم به زشتیهایم خیره میشود
شرم رخصت نمیدهد که التماس کنم
شب بخیر بگویی به من.
شبت بخیر امام زیباییها!
#بهانه_بودن #شب_بخیر
#امام_زمان #آغاز_ولایت_امام_زمان