آن یار کز او خانهٔ ما جایِ پَری بود سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود🍃 دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش 🥀 بیچاره ندانست که یارش سفری بود تنها نه ز رازِ دلِ من پرده برافتاد تا بود فلک، شیوهٔ او پرده دری بود از چنگِ مَنَش اختر بَدمِهر به در برد آری چه کنم؟ دولتِ دورِ قمری بود اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر شد باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود خوش بود لبِ آب و گل و سبزه و نسرین افسوس که آن گنجِ روان رهگذری بود خود را بکش ای بلبل از این رشک که گُل را با بادِ صبا وقتِ سحر جلوه گری بود...🌃💫 [حافظ] #شعر #آهنگ «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan

▪️ما گمان می‌کردیم، «عشق» پایانی است بر «رنج»... اما افسوس نمی‌دانستیم خود رنجی است که پایانی ندارد...❤️‍🩹 «عشق» دردی است که دچارش می‌شوی، «عشق» زخم عمیقی است که سینه‌ات را می‌شکافد، «عشق» اشکی است که بر گونه‌هایت جاری می‌شود...🌙 🌃 «عشق» بی‌خوابیِ شب‌هایت است سردرد روزهایت است دلیل گوشه‌گیری است علت تنهایی است...🥀 آری «عشق» جنون است و عاشق، در رنجی مدام به سر می‌برد...🖤 او که همدردم شده گویا خودش هم درد بود او خودش زخم همان مرهم که می آورد بود...🍂 #رنج #قلم #شعر #آهنگ #شب «یادداشت‌های یک جوان»...👇 https://eitaa.com/mahdisokhan